eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
520 دنبال‌کننده
997 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیقی می‌گفت: «شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در خانه نشستیم و شب را با بیداری زنده داشتیم، ولی دلم مسجد می‌خواست، جمع مومنان را می‌خواست. جایی که به آبروی اشک آن‌ها من هم دیده شوم، من هم آمرزیده شوم، من هم آدم شوم. شب بیست‌ویکم، بچه‌ها را حاضر کردم و رفتیم مسجد. تند تند اعمال را انجام می‌دادم، بدون حضور قلب، بدون اشک، با حسرت. قرآن سر گرفتند، من خالی از اشک بودم. وسط روضه‌ی آقا تند تند ذکرهای قرآن سرگرفتن را هم تمام کردم و رفتم برای تجدید وضو. وسط دستشویی آب جمع شده بود. چاه راهروی دستشویی آشغال گرفته بود و آب پایین نمی‌رفت. خانم‌ها هم حساس روی آب دستشویی، با اکراه رد می‌شدند. راهرو که خالی شد رفتم درِ چاه را باز کردم، آشغال‌ها را شستم و راهِ چاه باز شد. می‌دانستم هیچ‌کدام از خانم‌ها حاضر نیستند دست به این‌جا بزنند‌. جارو می‌کردم که اسم حسین را بردند. با خودم گفتم «یا حسین، کربلای اینطوری بی اشک و بی معرفت نمی‌خوام، منو حسینی کن بعد ببر کربلا که جای عاشقاته.» وقتی دوباره در جمع مؤمنان آمدم، دلم آماده بود. انگار اشک‌ها منتظر یک خدمت ناچیز بودند. یادم باشد از این به بعد اول دستشویی مسجد را تمیز کنم، کفش‌های زائران را مرتب کنم تا دلم کمی، فقط کمی پر بگیرد.» در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan