#اکراهی_که_ختم_به_خیر_شد
«آخه هر کی کمک خواست تو باید پیشقدم شی؟ پس من چی؟»
بوتههای سیر از سر و روی آشپزخانه بالا میرفت. روی میزها، زمین، ظرفشویی حتی تا وسطهای پذیرایی پر شده بود از سیر. خانه بیشتر شبیه باغ سیر بود تا منزلی که برای زندگی کردن باشد.
نگاهم به بازارِ شام روبهرو بود و توی دلم غر میزدم: «آخه مرد، هرکی بگه یه وانت سیرم زیر آفتابِ اهواز داره پوک میشه تو باید همشو بخری؟ آخه مرد هم انقدر دلرحم؟! اگه اوندفعه که نعناهای پلاسیدهی گاریچی رو خریدی باهات برخورد کرده بودم الان این کارو نمیکردی. هر کی هرچی داشت بردار بذار تو سفرهی من.»
سیرها را از روی زمین کنار زدم و اندازهی یک نفر جا بازکردم و نشستم کَف آشپزخانه.
ابروهایم را توی هم کشیدم و چاقو را با حرص به تنِ بوتههای سیر کشیدم. خیالِ شوهرم را جلوی رویم گذاشتم: «آخه من دستِ تنها تو شهر غریب این همه سیر رو چیکار کنم؟ اصلا به کی بدمشون؟ ای کاش تهران بودم حداقل میبردم برا فامیل. خوب هم منو شناختی که چیزی رو دور نمیریزم. مردِ دل نازک!»
چندین روز دستم بندِ سیرها بود. قسمتی را خشک کردم. چند کیلویی را خُرد و سرخ کردم.
باقیاش را با سرکه توی دبههای بزرگ ریختم و توی انباری گذاشتم. سیرترشیِ خوبی هم از آب درآمد.
آن سال برگشتیم تهران و جای سیرها دوباره توی تاریکی انباری شد. میخواستم به وقتش که هفتساله شد و قدرت درمانی برای استخواندرد پیدا کرد، برای اقوام ببرم.
✍ادامه در بخش دوم؛
جان و جهان
#اکراهی_که_ختم_به_خیر_شد «آخه هر کی کمک خواست تو باید پیشقدم شی؟ پس من چی؟» بوتههای سیر از سر و
#جان_و_جهان_در_رسانهها
مطلب خانم #مهدیه_مقدم با عنوان #اکراهی_که_ختم_به_خیر_شد از جان و جهان راهی خبرگزاری فارس شد؛
https://farsnews.ir/Life_Fars/1730525550023827830/ماجرای-مزایده-سیرترشی-های-هفت-ساله
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس ... 🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan