eitaa logo
جان و جهان
501 دنبال‌کننده
769 عکس
34 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ سال‌های نوجوانی‌ام در حاشیه‌ی تهران، شهرک‌نشین بودیم. شهرک‌نشینان در دُز و مقدار غربت با هم تفاوت داشتند. از همه جای کشور آن‌جا ساکن بودند، اما عده‌ای که در تهران قوم و خویش یا آشنایی داشتند عصرهای پنج شنبه با اتوبوس زهوار در‌رفته‌ای به سوی تهران به قصد دید و بازدید می‌رفتند. این موقع‌ها شهرک خالی می‌شد و غمِ غربت تا غروب جمعه ول‌کن‌مان نبود. مادر با این‌که از همه دلتنگ‌تر بود اما چیزی به زبان نمی‌آورد. جمعه‌ها همه‌ی کدبانوگری‌اش را می‌ریخت توی سفره‌ی ناهار تا به دلخوش‌کنکی، خوشحال باشیم. برایمان کباب می‌پخت یا ته‌چین با ریحان و نوشابه. می‌گفت، می‌خندید تا ما هم خنده روی لب‌مان بیاید. همه‌ی آن سال‌ها چون مادر داشتیم غریب نبودیم. با این‌که سال‌ها از آن روزها می‌گذرد، حالا که خودم مادر شده‌ام، خوشحالم، که مادر و عالیه خانم سال‌های آخر عمرشان را در همسایگی هم سپری کردند. آن‌ها حتی بودن در این دنیا را بی‌همدیگر تاب نیاوردند. یک چهلّه بعد از فوت عالیه خانم، مادر ما را برای همیشه تنها گذاشت و از آن روز قصه‌ی غربت من شروع شد، چون دختری که مادر ندارد انگار در تمام لحظات زندگی‌اش غریب است. در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan
بخش سوم؛ من همه او شدم. با دست‌های نحیفش به در و دیوار دست کشیدم. چشم‌هایم گنبد و آیینه‌کاری‌ها، کبوترها، زائرها، همه و همه را به جای او می‌دید. من هر چه توانستم تندتر و عمیق‌تر در آن هوا تنفس کردم تا شامّه‌ی جان مادر بیشتر و بیشتر پر از عطر حرم باشد. با لبانش به ضریح بوسه زدم و به مرام همیشگی‌اش لبخند مهربان تحویل زائرها، و به خصوص بچه‌ها دادم. از من، تنها جسمی رنجور راهی آن سفر بود. دلی تنگ و سینه‌ای پر از درد که گریه پایین پاهای شما در صحن آزادی مرهمش می‌شد. زیارت مادرم که تمام شد، در آستانه‌ی در به وقت وداع یک‌بار دیگر همه چشم شدم و همه زیر و زبر حرم را مو به مو از نظر رد کردم. مثل کسی که ناامید از دیدن دوباره‌ی حرم است، نگاهم رنگ یأس به خود گرفت. وقت سلام آخر شد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى...» من از آن روز متوجه «تحت‌الثّری‌ها» شدم! مادر رفته بود توی دسته‌ی «مَن تحت‌الثّری‌»ها! آن اسیران خاک عاشق‌پیشه که دستشان از ابراز عشق به امامشان کوتاه شده بود. دست به سینه گفتم: «یا امام رضا! یادتان هست؟ وقت عمل از شما خواستم به وعده‌ی بازدید زائرتان، به ازای این زیارت، به دیدن مادرم در جوار امام‌زاده سید محمد بروید. می‌دانم که راهش را بلدید. بروید و به عاشق تحت‌الثّری‌تان سری بزنید. اعظم خانم آشناست. سال‌ها مجاور بوده و بارها زائر! آقای امام رضا، حالا که دستش کوتاه است، شما به دیدارش بروید. به دیدار او و همه‌ی تحت‌الثّری‌های عاشقتان! شما حجت خدا بر آن‌ها هستید.» در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan