#خانه
#مینویسم،_بعدها_بخوان!
لگوی زرد را روی لگوی قرمز میگذارم و نگاهی به خانهی بیقاعدهی عروسکش میاندازم. دارم فکر میکنم خوب میشود یک لگوی قرمز دیگر کنار قبلی بگذارم، که میگوید: «مامان من میتلسم(میترسم) تو پیشم نباشی… قووووول بده همیشه پیشم باشی.»
میگویم: «من همیشه مراقبتم مامان. اگر هم لازم باشه جایی برم، پیش کسی که دوستش داری و جایی که بهت خوش بگذره میذارمت.»
- نه تو بری کسی میاد. یه آقایی میاد منو با تفتگ میتوشه(میکشه)!!
گفتوگوی این روزهای من و نورای ۳سال و یکماهه حتما به این موضوع میرسد. دخترک در این سن دوباره با اضطراب جدایی دست و پنجه نرم میکند، ولی اینبار خیالپردازی و داستانسرایی هم چاشنیاش شده؛ من هر لحظه باید به شکلی، امن بودن و امنینت داشتن را برایش ترسیم کنم.
در آغوش میگیرمش، محکم، گرم و آرام. میگویم: «من و بابا همیشه مراقب تو و خودمون هستیم. مراقب خونهمونم هستیم؛ هیچکس بدون اجازهی ما نمیتونه بیاد خونهمون مامان جان.» و به کشیدگی قول گفتن خودش، با اطمینان میگویم: «بهت قووووول میدم.»
بغض کوچکی در گلویم نبض میگیرد، میپرسم: «اصلا تو تا حالا آقایی رو دیدی که تفنگ داره؟ یهو بیاد خونهی کسی و بهش صدمه بزنه؟!»
- نه ندیدم.
✍ادامه در بخش دوم؛
زمان:
حجم:
7.41M
#روایت_شنیدنی
#خانه
#مینویسم،_بعدها_بخوان!
نویسنده، گوینده و تنظیم: #فاطمه_پاییزی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan