eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
521 دنبال‌کننده
993 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
یک‌دفعه رفت سراغ برادرش. نمی‌دانم چرا لجش را درآورده بود! گونه‌هایش را با انگشت شست و اشاره محکم گرفت و در همان حالت تا آن سرِ اتاق کشید. دیدنش هم دردناک بود، چه رسد به حس کردنش. محمدهادی جیغ بنفشی کشید. توی چشم‌هایش نگاه کردم و گفتم: «دوست داری یکی با خودت همین کارو بکنه؟» منتظر بودم بگوید «نه!» و من هم ادامه‌ی این مکالمه‌ی تکراری را بگویم. خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: «آره! دوست دارم! بیا... بیا با من همین کارو بکن!» یک لحظه جا خوردم. از دستش عصبانی بودم؛ از صبح چند بار برادرش را نامردانه زده بود. بدم نیامد که این‌دفعه با درخواست خودش بزنمش! ولی من یک قرار نانوشته داشتم. سعی کردم به خودم مسلط شوم. گفتم: «نمی‌زنم! نمی‌خوام فرشته‌ها برام ستاره قرمز بذارن.» صبر نکرد. جر و بحث نکرد. رفت سراغ برادرش. دست‌هایش را گرفت و برد سمت صورت خودش. گفت: «داداش منو بزن!» محمدهادی خیلی معصومانه گفت: «نمی‌زنمت داداش. دوسِت دارم! می‌بخشمت...» از کنار برادرش بلند شد. رفت توی اتاق کناری و یک جانماز کوچک با مهر آورد. پهن کرد وسط سالن. گفت: «مامان قبله کدوم وریه؟» قبله را نشانش دادم. رو به قبله به سجده رفت. قبل‌تر شنیده بود از ما که سجده، نزدیک‌ترین حالت بنده به خداست... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan