#روایت_درد
عجیب چرخوفلکی در چشمم به راه افتاده بود؛ شبیه دور تند پایان یک روز، مات و نامفهوم...
سردرد شدید امانم را بریده بود. تهوع، بار اضافه بر درد شده بود. ذرهای سرم را بلند میکردم، انگار میخواهم از قلهی اورست به قعر جهنم سقوط کنم.
درد، خرابم کرده بود و تهوع، خرابی را صدچندان.
- نقاط فشاری رو امتحان کردی؟
- اَه! وسط این درد و داغونی، نقاط فشاری دیگه چیه؟!
دستش را جایی نزدیک مچ دستم گذاشت و یادم داد. چند بار این کار را تکرار کردم. تهوع کم شد و کمکم از بین رفت.
چشمانم باز شده بود، شبکه خبر تصاویر بمباران غزه را نشان میداد، صدای آه و ناله و ضجه پسزمینه عذابآور ذهنم شد.
درد و تهوعی که به جان دنیا ریخته شده، عذابم میدهد...
نقطهی فشاری درد و تهوع دنیا کجاست؟!!
#طاهره_سلطانینژاد
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan