#روبروی_خورشید
روز سوم محرم بود. اما هنوز نه زیارت عاشورایی، نه کتاب لهوفی، نه تفکری، نه روضهای و نه اشکی... تماما مشغول همسر، بچهها و کارهای خانه بودم. خانهای که هر لحظه گوشهای از آن تخریب میشد. انگار اینجا غزه بود و آندو، اسرائیل و هدف، انهدام و براندازی.
چشمهای خستهام را نیمه باز کردم که دیدم با همان دو دندان کوچکش درِ شیشه شیر را باز و این صحنه را خلق کردهاست.
همانطور که با دستهایم شروع به جمع کردن شیرخشکها کردم و قربانصدقهی دخترک یکسالهام رفتم، صدای ممتد چکچک بارانی سیل آسا به گوشم رسید. آنطرفتر دختر چهارسالهام در حال خلق حماسهای دیگر بود. اشک در چشمانم حلقه زد. سریع به صحنه جرم رفتم. هنوز از حادثه کرم ضد آفتابی که تمام سر و صورت و لباس و فرش و سنگ را توسط دختر کوچکم پوشانده بود چیزی نگذشته بود. این حجم از کرم برای فاصله چند متریِ خورشید هم زیاد بود. همانجا بود که صبر زینب کبری به دادم رسید؛ که اگر نمیرسید از این امتحان سخت سرافکنده بیرون میآمدم.
همهجا را به سرعت مرتب کردم و در دل شکر خدا را. امسال همه این لحظهها برایم روضه بود. برایم رشد بود، تفکر بود و لهوف بود.
من مادرم. از عاشورا همین واژه صبر را اگر آموخته باشم پیروزِ میدانم.
غرق در این افکار بودم که انفجار بعدی اسرائیل، غزه را ویران کرد.
#فاطمه_شعبانی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan