#بادوم_خونه،_پسته_خندون
به دلیل درس و کلاس پسرم، چهار ماه بود به دیدار خانواده نرفته بودیم. به بهانه گردو تکانی چمدان بستیم و به همدان رفتیم.
از باغ که به خانه مادرم برگشتیم، هرچه دنبال کنترل تلویزیون گشتیم، نبود. زیر میزها، زیر صندلیها، کتابخانه، داخل یخچال را هم نگاه کردیم، نبود!
دو روز بعد از بازگشت، چمدان را باز کردم تا هر وسیله را سر جای خودش بگذارم.
پسر هشتسالهام آمد و کنترل را که در چمدان جاساز کرده بود جلوی چشمان گرد شده من برداشت، سمت تلویزیون خودمان گرفت.
با مادرم تماس گرفت و گفت:
«مادرجون الان تلویزیون روشنه؟»
مادر: «بله.»
- مادرجون الان شبکه چنده؟
مادر: «دو.»
- الان عوض شد؟
مادر: «نه!»
- اِ پس دفعه بعد کنترلتون رو میارم!
#زهرا_روحی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan