eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
519 دنبال‌کننده
996 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ عاشق چین‌های ریز کمرش و کمربندش بودم. قدّش تا زیر زانو می‌آمد، آستینش هم قدّ آرنج بود. همیشه می‌پوشیدمش. حمام به حمام در می‌آوردمش تا تنی به آب بزند و تا خشک می‌شد دوباره تنم می‌کردم. صبح روزی که به بیمارستان رفتم، پشت در اتاق آویزانش کردم. بیست روز بعد که به خانه برگشتم همان‌جا منتظرم بود. تا دیدمش بغلش کردم و اشکم درآمد. دلم برای بارداری‌ام تنگ شده بود. پوشیدمش اما انگار جای چیزی خالی بود! چندبار وقتی می‌خواستم پسرم را شیر بدهم، یقه‌اش کمی شکافته شد. حقیقت را پذیرفتم، دیگر حامله نبودم و پیراهن حاملگی برایم بیش از حد گشاد بود. اول آویزانش کردم پشت در اتاق، بین لباس‌هایی که هر روز می‌پوشم، کمی بعد آویزانش کردم توی کمد‌دیواری بین لباس‌هایی که گاهی به آنها سر می‌زنم. اما یادم نمی‌آید کی داخل این کشو گذاشتمش؟! بین لباس‌های غیر قابل استفاده. شاید خودش، خودش را دور انداخته بود. یک روز از توی کمد سُر خورده داخل این کشو و خودش را زیر لباس‌های دیگر پنهان کرده است. یادم می‌آید همیشه توی خانه‌تکانی چیزهایی که مدت‌‌ها گم شده بودند، پیدا می‌شد‌. مثل این پیراهن و حس نابِ برای اولین بار مادر شدن... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس ... 🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan