eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
520 دنبال‌کننده
994 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
- حماس و حزب‌الله اونجا رو میزنن، زن و بچه‌شون‌ کشته نمیشن آبجی؟ - تلاش میکنن جاهایی مثل نیروگاه‌ها و پادگان‌ها و جاهای حساس رو بزنن. - پس به بچه‌هاشون کار ندارن؟ - مسلمونا حد و‌ حدود دارن نمیتونن بچه بکشن که.. نمی‌دانست آخر شب توی میدان فلسطین جلوی بنر سردار می‌ایستد و خون بچه‌های مظلوم و إرباً إربای بیمارستان المعمدانی غزه از دلش شُرّه می‌کند توی تک‌تک سلول‌هایش و از لای انگشت‌های مشت شده‌اش می‌چکد روی چفیه‌ی عربی دور کمرش. - داداش بزار بپوشم با هم بریم. دلم آروم و قرار نداره. - نمیخاد آبجی. شما بمون پیش بچه هات، بیدار میشن یهو. شما وظیفه‌ت چیز دیگه‌ست. بغض و غیرت خون شده بود زیر مویرگ‌های سفیدی چشمش که گفت: «ما میریم که شما نیاید.» در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan
!_دست_از_سرم_بردار! نمی‌دانم چه کارش کنم! هر کاری می‌توانستم کردم بازهم از یک سوراخ سنبه‌ای راهی پیدا می‌کند و می‌آید. یک اشتباهی کردم و سفارش غذایی را در این آشپزخانه ثبت کردم. کی؟ آن موقع که کیسه‌ی معده‌‌ام پشت حلقم ایستاده بود و منتظر کوچکترین محرکی بود برای خالی کردن محتویاتش به روح و روان و خانه و زندگی‌ام. همان موقع که فسقلکی توی دلم خزیده بود و صبح و شبم را یکی کرده بود. مجبور بودم. کسی را در این شهر نداشتم که پیاله‌ای آش یا کمی سیرابی برای بهبود اوضاع و رفع گرسنگی دستم بدهد. یا زنجبیل تازه‌ای را روی لیمویی چیزی رنده کند و بچپاند توی دستگاه گوارش سرکشم تا اندکی رام شود. دو سال گذشته اما اثر محرکش را قاب کرده چسبانده تنگ سینه‌ام. هر پیامکش عوقی می‌شود که می‌خواهد معده‌ام را دوباره هل بدهد سمت حلق و دهانم. تمام آن حالت‌های خاطره شده را گردی می‌کند و می‌پاشد به سراسر وجودم. اگر نخواهم در خاطراتم هم ببینمت چه کنم آماتا؟! در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan