eitaa logo
جان و جهان
486 دنبال‌کننده
845 عکس
39 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ به عکس شهید نگاه کردم؛ ایستاده در قاب آسمان، استوار و سترگ، به سینه و پهلویش فشنگ‌ها را مثل دسته‌ای پَر در بال پرنده مرتب و ردیف بسته و چفیه‌ی بسیجی‌اش را دور سرش پیچیده و دستی به پهلو زده به افقی در دوردست نگاه می‌کند. شاید به «شرهانی» فکر می‌کرده و به مادر هم‌رزم شهیدش که به‌ او قول داده برود و جنازه‌ی پسرش را از خاک‌ریز دشمن پس بگیرد. دوستش بهرامی که شهید می‌شود و پیکرش در میدان کارزار ایران و عراق جا می‌ماند، مادرش می‌آید تا خط مقدم و می‌گوید می‌خواهد برود جگرگوشه‌اش را برگرداند، غیرت لری‌یاتی دایی اما نمی‌گذارد که حرمت مادر هم‌رزمش در میانه نبرد زمین بماند. قسم می‌خورد برود و پسرش را بیاورد. به کمر و شانه‌اش طناب می‌پیچد و سینه‌خیز تا خاک‌ریز دشمن می‌رود. در حالی که نیروهای خودی و بعثی در حال پیکار بودند، خودش را به پیکر هم‌رزم شهیدش می‌رساند و یک سر طناب را به او می‌بندد. اگر کمی سر بالا می‌آورد بعید نبود تیرهایی که مثل قطرات باران، موازی از بالای سرش عبور می‌کردند به او برخورد کنند. همان‌طور سینه‌خیز راه بازگشت را پیش می‌گیرد که پیکر یکی دیگر از هم‌رزمانش را می‌بیند و او را هم با طناب می‌بندد و باز سینه‌خیز ادامه‌ می‌دهد و پیکر دو شهید را به آغوش مادرشان باز می‌گرداند. وقتی به خاکریز خودی می‌رسد و طناب‌ها را از دور کمر و شانه‌هایش باز می‌کند، می‌ببینند که جایشان تاول و خون نشسته و برایشان عجیب است چطور توانسته جسم بی‌جان دو مرد تنومند را یک‌نفره و سینه‌خیز حمل کند! شاید اگر می‌دانستند که او قهرمان کشتی بوده و ورزیدگی‌اش برای همین است، آن‌قدر تعجب نمی‌کردند. هرچه بود او دل مادر شهید بهرامی را آرام کرد، اما به وقت شهادتش بازنگشت تا دل مادرش و همسرش آرام گیرد. در همان چذابه ماند و جزئی از خاک وطن شد. چه فرقی می‌کند اسرائیل بوده یا حزب بعث؟ دایی، جانش را فدا کرد تا ظلم را در خون خود غرق کند. او رفت، با نام نیک، و حزب بعث نابود شد با نام ننگ. نگاهم را از عکس گرفتم و رو به اسد گفتم: «آره پسرم، اسرائیل شهیدشون کرده». به بازی بچه‌ها نگاه می‌کنم، صدای خنده‌های از ته دلشان عطر آرامش و امنیت پخش می‌کند در مشامم. برای امکان این بازی‌ها و خنده‌ها انسان‌های زیادی جان فدا کردند. چقدر این لحظه‌ی بازگشت آوارگان لبنانی به زادگاهشان شبیه است به بازگشت جنگ‌زدگان خرمشهری به خوزستان. اگر نبود امثال دایی اسدالله که از آغوش پرمهر مادر جا بمانند، برای ماندن گوشه‌گوشه‌ی وطن، حالا معلوم نبود فرزندانم کجای نقشه‌ی جغرافیا زیست می‌کردند! بعث‌آباد؟ یا ایران؟ اخبار مردم لبنان را نشان می‌دهد و من خودم را کنار تک تک مادرانی قرار می‌دهم که فرزندانشان را زیر بمب‌های یک تُنی سنگرشکن اسرائیل جا گذاشته‌اند تا لبنان، لبنان بماند. شَرهانی: نام یک منطقه‌ی عملیاتی در ایلام در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan