eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
526 دنبال‌کننده
988 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ سر شب بود. شاید دقایقی بعد اذان شب شهادت، نوزادم را از داخل دستگاه بیرون آورده بودند، چند دقیقه‌ای شیر خورده بود و دوباره خیلی آرام خوابیده بود. تنها پوشش تنش یک پوشک بود. نگاهش که می‌کردم، بعض گلویم را چنگ می‌انداخت. بچه را که داخل دستگاه گذاشتم، باید به اتاق استراحت برمی‌گشتم. اتاق تاریک بود. روی تخت که نشستم صدای جیر جیر تخت بلند شد. سکوت روح‌فرسایی در بخش حاکم شده بود و جز بوق دستگاه‌ها که هر کدام متصل بود به یک نوزاد، صدای دیگری به گوش نمی‌رسید. دلم بدجور هوای روضه مادر داشت... اینترنت خوبی نداشتم، بالاخره بعد از چند بار تایپ عبارت «مداحی شهادت حضرت زهرا» پاسخ‌ها نمایش داده شد. روضه را دانلود کردم. حتی هندزفری همراهم نداشتم، صدایش را کم کردم و گوشی را کنار گوشم گذاشتم؛ «الحمدلله که مادرمی...» روسری‌ام را روی صورتم کشیدم و دل دادم به نوای روضه. همان مداحیِ دانلودی، شد سوزناک‌ترین روضه‌ای که در تمام عمرم می‌شنیدم... هنوز روضه تمام نشده بود که صدای زدن چند ضربه به درِ اتاق مرا به خود آورد. پرستار بخش بود، گفت: «نوزاد تخت شماره ۳، یک بچه اتباع است، پدر و مادرش هر روز می‌آیند سر می‌زنند و می‌روند، اما مادرش امکان ماندن ندارد.» حالا شب شده بود و بچه شیر لازم داشت، پرستار گفت: «کسی هست بتونه شیر بدوشه تا به بچه بدیم؟ چون تا فردا مادر بچه نمیاد و ما می‌خوایم به بچه شیر مادر بدیم به جای شیر خشک...» روضه‌ام را گوش کرده بودم، حالا وقت دادن نذری بود؛ شیرم را نذر روضه مادر کردم... بلند شدم. وضو گرفتم. ظرف خالی را از پرستار تحویل گرفتم. چند قطره شیر، تنها چیزی بود که در آن شب می‌توانستم نذر حضرت مادر(س) کنم... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan