eitaa logo
جان و جهان
512 دنبال‌کننده
747 عکس
33 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
_از همان زمان که یکی بوده و یکی نبوده، آدم‌ها دلبسته قصه‌ها بوده‌اند. حکایت‌های کوتاه، قصه‌های منظوم و بعدترها داستان و رمان و روایت. آدمیزاد با قصه‌ها زندگی می‌کند.دومین داستان دنباله‌دار جان و جهان را «شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها» در کانال دنبال کنید. داستان «معصومیت از دست رفته» بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. _ درِ طوسی اتاق مشاور را زدم و داخل شدم. «سلام آقای دکتر. می‌دونم منتظر معصومه بودید، اما تصمیم گرفتم این‌بار من به جاش بیام...» آرنج‌هایش را روی میز بزرگِ رنگِ چوبش گذاشت و لبخندی تکراری تحویلم داد: «منتظرش نبودم.» داشتم می‌نشستم که انگار بین مبل و هوا متوقف ماندم. «جسارتا ما به توصیه خودتون همون روز اول، پنج جلسه مشاوره رزرو کرده بودیم و قرار بود جلسات اول معصومه تنها بیاد و صحبت کنه... آخه سه جلسه قبلی که میومد حرفی از تموم شدن روان‌درمانی نزد.» دست‌هایش از هم فاصله گرفت. «کدوم سه جلسه جناب؟ من ایشونو سه هفته‌ست که ندیدم.» دیگر ننشستم. خودم را شکست‌خورده و بی‌رمق پرت کردم روی مبل راحتی قهوه‌ای سوخته‌‌ای که جای مراجعان بود. با دست صورتم را پوشاندنم‌. دیدن حرکت خودکار قرمز توی دست‌های روانشناس، عصبی‌ام می‌کرد. «باز رسیدیم به قصه روانپزشک؟ شش‌ماه پیشم با هم رفتیم، دارو گرفتیم. سه روز خورد. بعدم همه رو ریخت سطل آشغال!» دکتر تکیه داد به صندلی ارگونومیک سیاهش و پا روی پا انداخت. «‌گفتی روانپزشک چه تشخیص‌هایی گذاشته؟ دوقطبی، شخصیت مرزی، شخصیت نمایشی و...؟» ✍ادامه در بخش دوم؛