eitaa logo
جان و جهان
501 دنبال‌کننده
770 عکس
34 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
_از همان زمان که یکی بوده و یکی نبوده، آدم‌ها دلبسته قصه‌ها بوده‌اند. قصه‌های کوتاه، قصه‌های بلند، و بعدترها داستان و رمان و روایت. آدمیزاد با قصه‌ها زندگی می‌کند. هدیه عیدانه ما به شما جان و جهانی‌ها، یک داستان دنباله‌دار است که بر اساس واقعیت نوشته شده. هر روز، «مادری تنها به زایش نیست» را در کانال دنبال کنید. _ شش ماه بود که سه‌روزِ هفته را به نامِ چشم‌های پسرک زده بودم. صبحْ دوقلوها و سارا را به طیبه خانم می‌سپردم و با اُمید به بیمارستان ملی می‌رفتیم. دستگاهی کم‌یاب، که چشم‌‌ها پشت آن قرار می‌گرفت و با حرکاتِ آموزشی، بازی داده می‌شد. بعد از هر بار، سردردهایش کم و کم‌تر می‌شد. آخرین معاینه‌ی چشم‌پزشکی، سرنوشت‌ساز بود. دکتر صبوری و اُمید، دوطرفِ دستگاه نشسته بودند. چیزی از دلم تا گلو بالا می‌آمد. آبِ دهانم خشک شده بود و نمی‌دانستم بغض است یا دلهره که نمی‌توانم قورتَش دهم. دکتر با دقت معاینه را تمام کرد. از جایش بلند شد: «زحمتاتون نتیجه داد، پسرتون از یه عارضه‌ی مادرزادی نجات پیدا کرد. شما مادر نمونه‌ای هستید.» قطره‌ی اشکم را با گوشه‌ی چادر پاک کردم: «تشخیص شما کمکمون کرد. خدا از پدری کَمتون نکنه.» دکتر سمتِ میزش رفت: «دفترچه بیمه‌تون رو بدید.» ✍ادامه در بخش دوم؛