✍بخش دوم؛
زهرا جان! اما پیش تو و چند عزیز دیگر، اینگونه نیستم، نمیدانم چگونه توصیفتان کنم. فقط همان را میتوانم بگویم که خاکتان سبک است. منِ ترسو، کنارت نمیترسم. منِ مضطرب، کنارت آرامم. کنارت مثل ابری سبکم، مثل خاک تو.
بودن در کنارتان مثل بوی خاک نمخورده آدم را خوشحال میکند.
الان که داشتم پسرم را میخواباندم، صورت گرمش را که بوسیدم، نفسم در نفس گرمش که درآمیخت، یک نفس برگشتم به کودکی، در آن حیاط دوست داشتنی زیر سایه آن توت خوشقامت.
همانجا که خاک را الک میکردیم تا گِل یکدست شود و ظرفها و کوزههای کوچکمان را سنگریزه زشت نکند.
پسر عزیز من! بیا و تو از خدا بخواه که خاکم را الک کند تا کوزه وجودم یک دست و بی سنگریزه شود.
#مرضیه
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس ... 🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan