eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
526 دنبال‌کننده
985 عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ سر سفره نشستیم. صدای ضربان قلبم را می‌شنیدم. همسرم کفگیر را برداشت و برای خودش برنج کشید. آنقدر سریع که کمی از پلوی زعفرانی روی سفره ریخت. چند قاشقی خورش رویش ریخت و مشغول خوردن شد. کمی بهت‌زده به مخلفاتی که چیده بودم و حتی نیم‌نگاهی به آنها نشده بود خیره شدم و بعد با لبخندی که حالا نگهداری‌اش دشوار بود، برای خودم کمی سالاد کشیدم. چند قاشق اولی که به دهان بردم بخاطر طعم خمیردندان کاملا تلخ بود. کمی پلو کشیدم. هنوز شروع نکرده بودم که همسرم دستش را بالا آورد. - الهی شکر. دستت درد نکنه خانم. هنوز حرف در دهانش بود که لیوان آبِ روی سفره، چپه شد توی بشقابم. خدای من! من هنوز شروع به غذا خوردن نکرده بودم که همسفره‌ام سیر شده و برخاسته بود! ناباورانه تمام ناراحتی‌ام را توی چشمانم ریختم و نگاهش کردم. مکثی روی صورتم کرد و همین‌طور که بلند می‌شد گفت: - آخ ببخشید. حواسم نبود تو یواش غذا می‌خوری. بلند شدم. تمام وقتی که برای چیدن سفره و مخلفات گذاشته بودم توی سرم مرور شد. نگاهی به ظرف‌های دست نخورده‌ی توی سفره انداختم. زل زدم به برنج‌های روی سفره که با آب مخلوط شده بودند و خبر از پایان ضیافتی می‌دادند که برای من هنوز شروع نشده بود. اشکم سرازیر شد. - گریه می‌کنی؟ چرا؟ عزیزم چقدر دل‌نازک شدی! خودم الان سفره رو تمیز می‌کنم برات! ناراحتی‌ام به خشمی پیل‌افکن مبدل شد. - نمی‌خواد عزیزم، لازم نیس. خودم جمعش می‌کنم. لبم را گزیدم، مبادا حرف دیگری بزنم. با بی‌خیالی گفت: - پس من میرم یه کم دراز بکشم. ممنون، خیلی چسبید. و برگشت و رفت به سمت اتاق. فریاد زدم: - سالاد نخوردی. اصلا دیدی که برات سالاد درست کردم؟؟ زیتون چشیدی؟؟ تمام گردوهای توی زیتون رو‌ خودم مغز کرده بودم. این همون زیتونه است که یک ماه پرورده کردنش طول کشید. - چرا فریاد می‌زنی خانم؟ خب خسته بودم ندیدم. - منو چی؟ منو دیدی؟ لباسم؟ آرایشم؟ رنگ موهامو دیدی؟ صبح آرایشگاه بودم. می‌دونی چقدر وقت گذاشتم تا این رنگی دربیاد؟ اصلا منو می‌بینی؟؟ - قشنگه. مبارکه. - همین؟ فقط همین؟ - خب چی؟ می‌خوای از خوشحالی پرواز کنم که موهات خوشرنگ شده؟ گُر گرفتم. پشت گوش‌هایم داغ شد. - نخیر نمی‌خوام پرواز کنی. می‌خوام منو ببینی. تلاش من رو ببینی‌. اشتیاقم برای مورد تحسین تو بودن رو ببینی. باشه، زیتون میل نداشتی؟ یه دونه بخاطر دل من می‌خوردی. گرسنه بودی قبول، یه کم آهسته‌تر میل می‌کردی که به اندازه‌ی دو قاشق غذا کنار هم باشیم. تو همه‌ی زحمت منو ضایع کردی. در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس ... 🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan