#من_هدهدم_حضور_سلیمانم_آرزوست
روزی که کارتِ واکسن بچهها را میگرفتم کِی فکرش را میکردم تاریخِ اتفاقها را با تاریخِ واکسن آنها به ذهن بسپرم؟
مثلا واکسن دوماهگی، همزمان شد با عروسی پسرعمهی همسرم و نتوانستیم در مراسمشان شرکت کنیم.
چند روز بعد از واکس چهارماهگی، خواهرم از سفر حج برگشت و من دلتنگی ِ چهارماه خانهنشینی را بردم آنجا و یک دلِ سیر فامیل را دیدم و بچهها را سپردم به بغل این و آن و کمی نفس کشیدم.
فردای واکسن هجدهماهگی اما دیگر خبری از عروسی و مهمانی نبود؛ صبح بیدار شدیم و خبر شهادت حاجقاسم مثل یک سیلی محکم توی صورتمان خورد.
همان لحظه دنیا روی سرمان خراب شد و یادمان رفت استامینوفن را کی به بچهها دادهایم و باید دوباره کی بهشان بدهیم؛ کمپرس گرم که کلا پیشکش.
واکسن ششسالگی را پنجشنبه با غم عزای طبس و غزه و لبنان زدیم و فکر کردیم اوج غم و اندوه یعنی همین.
دو روز بعد اما داغ شهادت سید مقاومت دنیایمان را تیرهتر کرد و بهمان فهماند که اندوه تَه ندارد.
حالا از دیروز کارت واکسن بچهها را گذاشتهام روبهرویم.
خیره شدهام به مُهر «تکمیل شد» روی کارتها و دعا میکنم خیلی زودتر از آنچه خیال میکنیم مُهر «اتمام جنگ» بر پیشانی دنیا بخورد و دنیای بدون اسرائیل را همه با هم نفس بکشیم...
#زینب_توقعهمدانی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan