#بعثتت_دارد_زمین_را_نورباران_میکند 💫
پيامبری از كنار خانه ما رد شد. باران گرفت.
مادرم گفت: «چه بارانی ميآيد!»
پدرم گفت: «بهار است.»
و ما نمیدانستيم باران و بهار نام ديگر آن پيامبر است.
آسمان حياط ما پر از عادت و دود بود. پيامبر، كنارشان زد. خورشيد را نشانمان داد...
پيامبری از كنار خانه ما رد شد. لباسهای ما خاكی بود.
او خاك روی لباسهايمان را به اشارتی تكانيد.
لباس ما از جنس ابريشم و نور شد و ما قلبمان را از زير لباسمان ديديم.
پيامبری از كنار خانه ما رد شد و ناگهان هزار گنجشک عاشق از سرانگشتهای درخت كوچك باغچه روييدند و هزار آوازی را كه در گلويشان جا مانده بود، به ما بخشيدند.
و ما به ياد آورديم كه با درخت و پرنده نسبت داريم.
پيامبر از كنار خانه ما رد شد. ما هزار درِ بسته داشتيم و هزار قفل بیكليد.
پيامبر كليدی برايمان آورد. اما نام او را كه برديم، قفلها بی رخصت كليد باز شدند...
#پیامبری_از_کنار_خانه_ما_رد_شد
#عرفان_نظرآهاری
جانِ جهان دوش کجا بودهای؟!❤️
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan