✨✨✨
از منِ خسته که در بستر خود بستریام،
شبتان خوش، دلتان شاد، که من مشتریام😉
نسخهی فوق خطرناک شما برگشته😎
سرِ شب از سفر کرب و بلا برگشته🥰
مثل چسبی که تسلی شده آرنج مرا
شعر باید که بشورد ببرد رنج مرا🌱
***
خواندم ابیات پر از درد شما نسوان را
خواهم اینک که بگویم به شما درمان را :
دوستان! از منِ باتجربه الگو گیرید
یا علی گفته و هر دم، مدد از او گیرید💚
به مسیحای توسّل، نفسی تازه کنید
بعد از آن رخت سفر بر تن، اندازه کنید
کولهای بسته و یک گوشه گذارید به شوق
روی آن عکس امام و شهدا را با ذوق؛
متصل کرده و هر روز نگاهش بکنید
نزد همسر به دو صد سوز نگاهش بکنید!
چفیه آورده و تا کرده، گذارید بر آن
دو سه جوراب اضافی بگذارید در آن
صندل طبی و قرص و کرم سوختگی
شانه و سوزن و یک قرقرهی دوختگی
شارژر و گوشی و دفترچهای و خودکاری
مهر و سجاده و پیراهنی و شلواری
(کوله باید سبک و ساده و کوچک باشد
بر تو بارِ سفر عشق، مبارک باشد🥰)
جیبهایش همه شب باز و سحر بسته کنید
تا رسیدن به هدف، یکسر و پیوسته کنید
باید آقای شما تا که به منزل برسد
به مشامش همه شب بوی فلافل برسد
بی قرار از پی خدمت بشوی آماده
مثل هر دانهی ذرت که شود بو داده
تا که او آب خنک خواست، برو دنبالش
مای بارد به بغل، باش به استقبالش
با هل سبز، معطر بنما چایی او
برو با شای عراقی به پذیرایی او
بکن آماده کمی باقله و شلغم نیز
رانی و شربت لیموی خنک را هم نیز
دل، بده، قلوه بده، هی برو قربان صدقه:
«در میارم چش بدخواه تو را از حدقه!
تو که داداش من و مادر و بابای منی
نفسم! دار و ندارم! همه دنیای منی
میکِشم خار کف پای تو را تا به ابد
منت مادر و بابای تو را تا به ابد
همگان در سفر کرب و بلا، الا من🥲
همه رفتند به آن سعی صفا الا من...»🥲
هر دم از حسرت مشایه بگویی باید
از وداع زن همسایه بگویی باید
زن همسایه که با پنج پسر دختر خویش
رفت مشایه و شد همسفر همسر خویش ...
چاشنی کن به کلامت، غم محزونی را
پخش کن سیصد و ده بار تزورونی را
***
خواهرم! حسرت مشایه اگر در دل توست
نابلد هستی و این نابلدی مشکل توست!
من اگر دیدهام افتاده به ایوان نجف
با همین شیوهی رندانه رسیدم به هدف!
میرسد از سر کویش خبری بالاخره
این همه سعی تو دارد اثری بالاخره :
«یا پشیمان شده و بار سفر باز کند
تا که با تو سفر تازهای آغاز کند😍
یا خودش رفته و در راه، دلش میسوزد ☺️
چشم بر فرصتِ تکرارِ سفر میدوزد
یا که از دوری تو، از تک و تا میافتد
یا که در هر قدمش یاد شما میافتد 😌
یا دلش میشود از عشق شما آکنده❤️
- باز تنها به سفر رفت و نشد؟ شرمنده😅😅😅
#فاطمه_معین_زاده
#بداهه
#اربعین
#مشایه
#دلتنگی
#همسرانه
#طنز
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
ماجرا از این قرار بود ... ☺️
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حواستون باشه
هدف زندگی تونو گم نکنید...
✨✨✨
«حزب خدا زنده است»
رهبرِ ضحاکها، مهترِ سفّاکها
موسمِ مرگش رسید، در پیِ تدبیر شد
شعله به لبنان کشید، پنجه به ایران کشید
خون ز سرِ پنجهاش، باز سرازیر شد
بر تلِ ویرانهای، چکمهی بیگانهای...
غیرتِ مردانهای، نعرهی تکبیر شد
لشکرِ یاران به صف، خیلِ سواران به صف
در دلِ میدان به صف، جنگ نفسگیر شد
بارشِ سجیلها، سیلِ ابابیلها
در بغلِ فیلها، ابرهه تحقیر شد!
شاهد و فاتح سوار، با مددِ ذوالفقار
پوزهی سگهای هار، باز به زنجیر شد
قدسُ لنا؛ هوش دار! غاصبِ صهیون تبار
خصمِ زبون الفرار، موسمِ تطهیر شد!
جان ز کفَش میبَرد، نعرهی شیران به غیظ
گر زِ بلاهت، سگی در طلبِ شیر شد!
حزبِ خدا زنده است، فتح و ظفر میرسد
یوسفِ غمگین به چاه، خوابِ تو تعبیر شد
در تلهی سنگها ، صد نه، هزاران شدی
شیشهی عطری شکست، آینه تکثیر شد...
باد به کامم حرام ، تلخیِ عیشِ مدام
منتقما! انتقام... یار بیا! دیر شد ...
#فاطمه_معین_زاده
#القدس_لنا
#حزبالله_زنده_است
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah