سلام و نور💛
مدتها بود که از فضای شعر و شاعری دور شده بودم. گروه خوبی داشتیم که مدتی پیش غیرفعال شد. تا اینکه دوست خوبم خانم دکتر شکردست عزیز، منو با این جمع خوب آشنا کرد...
محفل شعر بانوان گوهرشاد🥰
هفتهای دو بار بداهه دارند و من هم از مشتریهای پر و پا قرص بداههسراییهای شبانهشون😎
البته تازه واردم☺️
دو سه روزی نبودم و دو تا بداهه رو از دست دارم.
امشب اومدم و اینجوری با یه بداهه سی و دو بیتی جبران کردم😉☺️
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
✨✨✨
از منِ خسته که در بستر خود بستریام،
شبتان خوش، دلتان شاد، که من مشتریام😉
نسخهی فوق خطرناک شما برگشته😎
سرِ شب از سفر کرب و بلا برگشته🥰
مثل چسبی که تسلی شده آرنج مرا
شعر باید که بشورد ببرد رنج مرا🌱
***
خواندم ابیات پر از درد شما نسوان را
خواهم اینک که بگویم به شما درمان را :
دوستان! از منِ باتجربه الگو گیرید
یا علی گفته و هر دم، مدد از او گیرید💚
به مسیحای توسّل، نفسی تازه کنید
بعد از آن رخت سفر بر تن، اندازه کنید
کولهای بسته و یک گوشه گذارید به شوق
روی آن عکس امام و شهدا را با ذوق؛
متصل کرده و هر روز نگاهش بکنید
نزد همسر به دو صد سوز نگاهش بکنید!
چفیه آورده و تا کرده، گذارید بر آن
دو سه جوراب اضافی بگذارید در آن
صندل طبی و قرص و کرم سوختگی
شانه و سوزن و یک قرقرهی دوختگی
شارژر و گوشی و دفترچهای و خودکاری
مهر و سجاده و پیراهنی و شلواری
(کوله باید سبک و ساده و کوچک باشد
بر تو بارِ سفر عشق، مبارک باشد🥰)
جیبهایش همه شب باز و سحر بسته کنید
تا رسیدن به هدف، یکسر و پیوسته کنید
باید آقای شما تا که به منزل برسد
به مشامش همه شب بوی فلافل برسد
بی قرار از پی خدمت بشوی آماده
مثل هر دانهی ذرت که شود بو داده
تا که او آب خنک خواست، برو دنبالش
مای بارد به بغل، باش به استقبالش
با هل سبز، معطر بنما چایی او
برو با شای عراقی به پذیرایی او
بکن آماده کمی باقله و شلغم نیز
رانی و شربت لیموی خنک را هم نیز
دل، بده، قلوه بده، هی برو قربان صدقه:
«در میارم چش بدخواه تو را از حدقه!
تو که داداش من و مادر و بابای منی
نفسم! دار و ندارم! همه دنیای منی
میکِشم خار کف پای تو را تا به ابد
منت مادر و بابای تو را تا به ابد
همگان در سفر کرب و بلا، الا من🥲
همه رفتند به آن سعی صفا الا من...»🥲
هر دم از حسرت مشایه بگویی باید
از وداع زن همسایه بگویی باید
زن همسایه که با پنج پسر دختر خویش
رفت مشایه و شد همسفر همسر خویش ...
چاشنی کن به کلامت، غم محزونی را
پخش کن سیصد و ده بار تزورونی را
***
خواهرم! حسرت مشایه اگر در دل توست
نابلد هستی و این نابلدی مشکل توست!
من اگر دیدهام افتاده به ایوان نجف
با همین شیوهی رندانه رسیدم به هدف!
میرسد از سر کویش خبری بالاخره
این همه سعی تو دارد اثری بالاخره :
«یا پشیمان شده و بار سفر باز کند
تا که با تو سفر تازهای آغاز کند😍
یا خودش رفته و در راه، دلش میسوزد ☺️
چشم بر فرصتِ تکرارِ سفر میدوزد
یا که از دوری تو، از تک و تا میافتد
یا که در هر قدمش یاد شما میافتد 😌
یا دلش میشود از عشق شما آکنده❤️
- باز تنها به سفر رفت و نشد؟ شرمنده😅😅😅
#فاطمه_معین_زاده
#بداهه
#اربعین
#مشایه
#دلتنگی
#همسرانه
#طنز
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
ماجرا از این قرار بود ... ☺️
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حواستون باشه
هدف زندگی تونو گم نکنید...
✨✨✨
«حزب خدا زنده است»
رهبرِ ضحاکها، مهترِ سفّاکها
موسمِ مرگش رسید، در پیِ تدبیر شد
شعله به لبنان کشید، پنجه به ایران کشید
خون ز سرِ پنجهاش، باز سرازیر شد
بر تلِ ویرانهای، چکمهی بیگانهای...
غیرتِ مردانهای، نعرهی تکبیر شد
لشکرِ یاران به صف، خیلِ سواران به صف
در دلِ میدان به صف، جنگ نفسگیر شد
بارشِ سجیلها، سیلِ ابابیلها
در بغلِ فیلها، ابرهه تحقیر شد!
شاهد و فاتح سوار، با مددِ ذوالفقار
پوزهی سگهای هار، باز به زنجیر شد
قدسُ لنا؛ هوش دار! غاصبِ صهیون تبار
خصمِ زبون الفرار، موسمِ تطهیر شد!
جان ز کفَش میبَرد، نعرهی شیران به غیظ
گر زِ بلاهت، سگی در طلبِ شیر شد!
حزبِ خدا زنده است، فتح و ظفر میرسد
یوسفِ غمگین به چاه، خوابِ تو تعبیر شد
در تلهی سنگها ، صد نه، هزاران شدی
شیشهی عطری شکست، آینه تکثیر شد...
باد به کامم حرام ، تلخیِ عیشِ مدام
منتقما! انتقام... یار بیا! دیر شد ...
#فاطمه_معین_زاده
#القدس_لنا
#حزبالله_زنده_است
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
هدایت شده از گوهرشاد قم
بداهه شنبه ۲۸ مهر؛ با موضوع غالب شهادت #یحیی_سنوار (انجمن شاعران گوهرشاد)
چشمهایش لرزه بر جان ستم میافکند/
یک نفر نه! او به تنهایی خودش یک لشگر است
از تن مجروح او دشمن هراسان میشود/
شیرمرد است وغیور است و اَبَر جنگاور است
فصل بی مهری ست ای باران کجا هستی بیا؟
تشنهی هرقطرهات، آبان و مهر و آذر است
روضهی انگشت و انگشتر روایت میکند
پیکر سنوار ... آری کربلایی دیگر است
آمدم تا بیتی از سنوار بنْـویسم ولی
سهمِ من انگار تنها این دو چشمانِ تر است
گر چه می میرند سبز و ایستاده سرو ها
در شهادت ماجرای عشق جور دیگر است .....
با کتاب و عطر و تسبیحش به میدان میرود
آن که میداند شهادت از عسل شیرینتر است
تشنهی جام شهادت را چه باک از تشنگی
آنچه مینوشد شهید، آری ز حوض کوثر است
لحظه لحظه لاله ها دلخون تر و دلخون ترند
لحظه لحظه زنده تر عشق و امید و باور است...
کودکان در زیر آوار و پریشان مادران
بدتر از تصویر زلزالِ زمان محشر است
رفته سنوار و کجا شعر تری آید به لب؟
خالی از اغراق ،حالم از همیشه بدتر است
در خیالم کودکی را بین آتش دیده ام
حالم از آن لحظه های داغ دیدن بدتر است
یک جهان تصویر در آن چشمهای بسته بود
روز محشر چشمهایش قاب عکس حیدر است
می خروشد همچو شیر و مثل چمران نابغه است
مثل قاسم او شجاع و مصطفای دیگر است
در دلِ میدان، مجاهدْ سخت میکوشد، ولی
نفسِ سرکشْ رام کردن، این جهادِ اکبر است
گرچه عمری خاک بالینش، خرابه خانه اش
خوش به حالش همنشین حضرت پیغمبراست
#شهید_یحیی_سنوار
بداهه سرایان
خانمها:
پسندیده
معین زاده
حسنَکی
حاجی پور
عباسی
غلامرضاپور
میرنوری
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
.
من با تو؟ کافه؟ بستنی؟ از ما بعید بود
این همدلانه از منِ تنها بعید بود
یک عمر چای ریختهام من برای من
یک استکان دو تا شده حالا، بعید بود
بر باد رفته بود شکوهی که داشتم
شد آن شکوه گمشده، پیدا ... بعید بود
ای اتفاق ساده! بگو با چه ساختی؟
از من چنین فرشتهی زیبا ... بعید بود
بی چتر زیر بارش باران نم نمیم
از من بعید بود که اینگونه با همیم❤️ ...
#فاطمه_معینزاده
#بداهه
#تمرین
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
هدایت شده از ✨فروشـــــگاه نـــــــورا ✨
✨
سلام و نور ✨
به اطلاع همه مخاطبین کانال فروشگاه نورا میرسانیم، پنجاه درصد از سود حاصل از فروش تمامی اجناس فروشگاه، به مردم مظلوم لبنان اهدا میشود.
این طرح تا پایان تجاوزات رژیم غاصب اسرائیل و پیروزی حق بر باطل ادامه خواهد داشت. انشاءالله
#همدرد_لبنانیم
#مرگ_بر_اسرائیل
✨✨✨✨✨✨✨✨
ثبت سفارش: @Fmoeenzadeh
✨فروشگاه فرهنگی نورا✨
https://eitaa.com/nooorafarhangi
♨️♨️♨️♨️♨️
✨ تقدیم به بانوان دریادل ایرانی که تکهای از طلاهای خود را تقدیم جبهه مقاومت کردند.✨
« هدیه »
آقا! بفرمایید
انگشترم اینجاست
با عشق از دستم در آوردم
یک هدیه از یار است
مانند او زیباست!
این روزها عزم سفر دارد
او سالها در دست من، تنهاست ...
انگشترم هر شب؛
جان میدهد با اشکهای مادرانِ داغدارِ خستهی آوارهی زخمی
هر چند بیجان است
انگشترم عزم سفر دارد
دلتنگ لبنان است
انگشترم شاید
یک وعدهی شام شب آوارگان باشد
در دست دختربچهای یک قرص نان باشد
شاید پتو باشد
گرما ببخشد بر تن سرد زنی تنها
شاید متکایی که بر آن تکیه خواهد زد
داروی بیهوشی شود بر پای آن کودک
وقتی که دکتر تکههای پارهاش را بخیه خواهد زد ...
انگشترم هدیه است
انگشترم زیباست
انگشترم یک تکه از دنیاست
دنیا کجا دیدی که پا برجاست؟
ای کودک صنعا
ای مادر بیروت
ای پارههای پیکر لبنان
همدردتان هستیم در ایران...
بزم عزا کافیست!
با هدیهای باید که عیدش کرد...
انگشترم یک تکه از دنیاست
مانند من یک روز خواهد مرد
باید شهیدش کرد ...
فاطمه معین زاده
#فاطمه_معینزاده
#بداهه
#ایران_همدل
#پویش_اهدای_طلا
#حزبالله_زنده_است
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
.
در حالتی عمیق فرو میروی به خواب
در دست خود بگیری اگر یک کتاب را ...
#فاطمه_معین_زاده
#بداهه
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
.
تمرین امشب این بود؛
«قریحه آزمایی با واژه های
لبریز، شانه، ردّپا »
از بیمعناسرایی شروع، و به خلق معنا ختم شد. نتیجه این بود:
لبریز را با شانهای آوردهام در شعر
بنگر چه زیبا ردّ پا را کردهام در شعر
*
هی ردّ پا، هی ردّ پا، هی ردّ پا، شانه
لبریز شد لبریز شد لبریز شد شعرم
*
شانه به شانه آمدی با من
این جاده شد از ردّ پا لبریز
*
دلتنگ ردّپای توام، زودتر بیا
افتاده بر زمین سرِ من، شانهات کجاست؟
لبریزم از شکایت این روزهای تلخ
سنگ صبور! دوست من! خانهات کجاست؟
#فاطمه_معین_زاده
#تمرین
#بداهه_شبانه
#بی_معنا_سرایی
#طنز
#خلق_معنا
#آزمون_طبع
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah