.
من با تو؟ کافه؟ بستنی؟ از ما بعید بود
این همدلانه از منِ تنها بعید بود
یک عمر چای ریختهام من برای من
یک استکان دو تا شده حالا، بعید بود
بر باد رفته بود شکوهی که داشتم
شد آن شکوه گمشده، پیدا ... بعید بود
ای اتفاق ساده! بگو با چه ساختی؟
از من چنین فرشتهی زیبا ... بعید بود
بی چتر زیر بارش باران نم نمیم
از من بعید بود که اینگونه با همیم❤️ ...
#فاطمه_معینزاده
#بداهه
#تمرین
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
.
تمرین امشب این بود؛
«قریحه آزمایی با واژه های
لبریز، شانه، ردّپا »
از بیمعناسرایی شروع، و به خلق معنا ختم شد. نتیجه این بود:
لبریز را با شانهای آوردهام در شعر
بنگر چه زیبا ردّ پا را کردهام در شعر
*
هی ردّ پا، هی ردّ پا، هی ردّ پا، شانه
لبریز شد لبریز شد لبریز شد شعرم
*
شانه به شانه آمدی با من
این جاده شد از ردّ پا لبریز
*
دلتنگ ردّپای توام، زودتر بیا
افتاده بر زمین سرِ من، شانهات کجاست؟
لبریزم از شکایت این روزهای تلخ
سنگ صبور! دوست من! خانهات کجاست؟
#فاطمه_معین_زاده
#تمرین
#بداهه_شبانه
#بی_معنا_سرایی
#طنز
#خلق_معنا
#آزمون_طبع
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
~ جـــــٰانْ پَنــــــــــــــٰاهْ ~
نتایج بداهه های شنبه ۶ آبان موضوع: دفاع جانانه پدافند هوایی ایران در برابر گستاخی اسرائیل جنایتکار
___
فتنهها بسیار و دشمن بیش و یاران کم، الهی
یاریام کن در پناه عترت و قرآن بمانم
_______
با شهادت زندگی پایان ندارد، عیش باقیست
ناگزیر از مرگ، میخواهم که جاویدان بمانم
#فاطمه_معین_زاده
#تمرین
#بداهه
تمرین پنجم این بود. باید یک مضمون رو در سه وزن متفاوت و مشخص، به زبان شعر در می آوردیم. نتیجه این شد:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
میرسد از سمت باران، یک نفر
میدهد معنای انسان، یک نفر
میدهد یک روز با لبخند خویش
رنج دوران را به پایان، یک نفر
بر تن این روزگار محتضر
با سلامی میدمد جان یک نفر
میرسد آرام جان این جهان
میرسد در قلب طوفان، یک نفر
فرصت سرد خزان سر میشود
میرسد فصل بهاران یک نفر
*************************
مستفعلن/مستفعلن/
مستفعلن/مستفعلن
این روزگار غرق غم روزی به پایان میرسد
عمر خزان سر میشود، فصل بهاران میرسد
مرغیم در کنج قفس، بسته است راه پیش و پس
بالا نمیآید نفس، کی فصل باران میرسد؟
میآید آن آرام جان، آرام از او قلب جهان
من زنده هستم آن زمان؟ روزی که انسان میرسد ...
****************
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بگذشت و باز میگذرد روزگارها
سر میشود خزان و میآید بهارها
میآید و جهان نفسی تازه میکند
سر میرسد قرار دل بی قرارها
#فاطمه_معین_زاده
#تمرین
#سرایش_یک_مضمون_در_چند_وزن
#نقد
✨
یک روز در دلِ شهر
چشمت به چشمِ من خورد
قلب مرا دلِ تو
برداشت با خودش برد!
دنبالِ تو، گلِ من!
پروانهوار رفتم
دیدم که در قطاری
سمت قطار رفتم
دادم بلیط خود را
پیش تو جا گرفتم
با هر تکان قلبم،
دست تو را گرفتم
دلگرم، مثل خورشید
پرشور، مثل دریا
مثل پرنده، آزاد
مثل ستاره، زیبا
یک ایل، ماتِ چشمت
یک شهر، مستِ عطرت
باران گرفته امشب
جا هست زیرِ چترت؟
آسایش وجودم!
آرامشِ خیالم!
گرم است با تو قلبم
خوب است با تو حالم
شکر خدا! نشسته
دلبر کنار دلبر
با من بمان عزیزم
تا ایستگاه آخر
#فاطمه_معین_زاده
#تمرین
#بداهه_سرایی
#همسرانه
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
✨
زیرِ سقفِ آسمانِ شهر
با پرندگانِ مهربانِ شهر
سوی «سرزمینِ روشنی» پریدهام
پا به پای کفشهای کودکی
در پناهِ گرمِ ژاکتِ عروسکی
شادمان دویدهام
آن طرف چه آبی است!
این طرف چه سبزِ روشن است!
آن طرف چه باصفاست!
ایستگاهِ آخر است
جادهها چه آشناست!
این که آسمانِ شهرِ ماست!
فکر میکنم رسیدهام...
#فاطمه_معین_زاده
#تمرین
#بداهه_سرایی
#شهر_ما
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
✨
تصویر زیباییست
جانبخش و جذاب و دلانگیز است
یک دشت با پیراهنی گلدار
باشد! بهشت اینجاست
جنات تجری تحتهاالانهار ...
بیتو؟ نمیخواهم!
#فاطمه_معین_زاده
#تصویرنگاری
#بداهه
#تمرین
#دلتنگی
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
هر لحظه در رویا
بر آبشار لَخت موهایت
چون شانهای چوبی
سُر میخورم با شوق
سُر میخورم با شور
ای عشق، ای همزاد آیینه
ای برکت لبخندهای صبح آدینه
میبوسمت از دور ...
#فاطمه_معین_زاده
#تصویرنگاری
#بداهه
#تمرین
#دلتنگی
کلیک کنید ⬇️
@janpanaah
در سینهی خود یک کوه
دارم غم پنهانی
جانکاه ولی کوتاه
چون خواب پریشانی
بسیار سخن دارم
اما سرِ گفتن نیست
لبریزم و خاموشم
چون طوطی زندانی
همسایهی غم بودم
شد حاصل عمرم این
دلتنگی و خاموشی
تنهایی و ویرانی
هرچند در این ایام
بسیار لگدخوردم
گردید بهایم بیش
چون قالی کاشانی
#فاطمه_معین_زاده
#تصویرنگاری
#شعر
#بداهه
#تمرین
@janpanaah