eitaa logo
~ جـــــٰانْ پَنــــــــــــــٰاهْ ~
143 دنبال‌کننده
38 عکس
5 ویدیو
0 فایل
هر کس به تماشایی، رفته‌ست به صحرایی؛ ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی ... «و عجل لنا ظهوره» فاطمه معین زاده مادر سه فرزند، شاعر، نویسنده، ویراستار، فعال فرهنگی، فعال حوزه کودک و نوجوان💐 ارتباط با من: https://eitaa.com/Fmoeenzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
گردبادی عظیم در راه است ... سنگ برچین و چفیه را پر کن آن سوی این حصار، خانه‌ی ماست! پرت کن، کودک سه ساله‌ی من! خانه، تنهاترین بهانه‌ی ماست ... خانه‌مان یک حیاط پرگل داشت چه اتاقی! چه طاق و ایوانی! ظهر یک روز ... من چه می‌گویم؟ تو که آوارگی نمی‌دانی ... پدرت با برادرت می‌گفت: - « آه اگر نعره، بی‌اثر باشد! دست بردار! در نمی‌بندد؛ پای دشمن که لای در باشد ... » - «نه پدر! دست برنمی‌دارم حنجرم را دریده می‌خواهم! پای دشمن میان خانه‌ی ماست؟ پای او را بریده می‌خواهم!   به شیوخ عرب امیدی نیست زخم ِ سربسته، ملتهب شده است بیش از این نیز انتظاری نیست ! درد ما «عادتِ» عرب شده است ... »  پدرت رفت و با برادر تو، هر دوتاشان «خداپسند» شدند! مدتی بعد، با تنی خونین روی دستانمان بلند شدند ... حال این روزهای من ابری‌ست من و تو مانده‌ایم و تنهایی من ِ مادر دلم خوش است به تو تو که امّید نسل فردایی! تو که رویای نحس صهیون را با دو دستت، بر آب خواهی کرد با همین سنگ ساده، بر سرشان خانه‌شان را خراب خواهی کرد! سنگ برچین و چفیه را پر کن پرت کن کودک سه ساله‌ی من! نعره‌ی بی‌امان بکش، شاید با تو بالا رسید ناله‌ی من ...   «گردبادی عظیم» در راه است؛ «نعره»هامان اگر بلند شود ... غاصبان زیر کوه مدفونند؛ «سنگ» اگر روی «سنگ» بند شود ! فاطمه معین زاده، تابستان 1392 کلیک کنید ⬇️ @janpanaah
گردبادی عظیم در راه است ... سنگ برچین و چفیه را پر کن آن سوی این حصار، خانه‌ی ماست! پرت کن، کودک سه ساله‌ی من! خانه، تنهاترین بهانه‌ی ماست ... خانه‌مان یک حیاط پرگل داشت چه اتاقی! چه طاق و ایوانی! ظهر یک روز ... من چه می‌گویم؟ تو که آوارگی نمی‌دانی ... پدرت با برادرت می‌گفت: - « آه اگر نعره، بی‌اثر باشد! دست بردار! در نمی‌بندد؛ پای دشمن که لای در باشد ... » - «نه پدر! دست برنمی‌دارم حنجرم را دریده می‌خواهم! پای دشمن میان خانه‌ی ماست؟ پای او را بریده می‌خواهم!   به شیوخ عرب امیدی نیست زخم ِ سربسته، ملتهب شده است بیش از این نیز انتظاری نیست ! درد ما «عادتِ» عرب شده است ... »  پدرت رفت و با برادر تو، هر دوتاشان «خداپسند» شدند! مدتی بعد، با تنی خونین روی دستانمان بلند شدند ... حال این روزهای من ابری‌ست من و تو مانده‌ایم و تنهایی من ِ مادر دلم خوش است به تو تو که امّید نسل فردایی! تو که رویای نحس صهیون را با دو دستت، بر آب خواهی کرد با همین سنگ ساده، بر سرشان خانه‌شان را خراب خواهی کرد! سنگ برچین و چفیه را پر کن پرت کن کودک سه ساله‌ی من! نعره‌ی بی‌امان بکش، شاید با تو بالا رسید ناله‌ی من ...   «گردبادی عظیم» در راه است؛ «نعره»هامان اگر بلند شود ... غاصبان زیر کوه مدفونند؛ «سنگ» اگر روی «سنگ» بند شود ! کلیک کنید ⬇️ @janpanaah