😭«تشنه...»
🔰روایتی از تشییع #شهید_حسین_انتظاریان
ساعت را نگاه میکنم. ۱:۲۰ ظهر جمعه است. ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ و آخرین جمعه رمضان و روز قدس. از ساعت ۱۰:۳۰ این جمعیت زن و مرد در خیابان هستند. زیر آفتاب تیز اردکان و با دهان روزه.
بعد از راهپیمایی #قدس و نماز جمعه به سمت گلزار شهدا آمدهاند. برای تشییع شهید حسین انتظاریان. شهیدی که دیروز در #چابهار و درگیری تروریستی و در دفاع از امنیت این کشور به شهادت رسیده. این همه آدم در این ظهر گرم کویری اردکان و فقط به عشق شهید و لب عطشان ارباب بی کفن آمدهاند.
لبها خشکیده و تشنه است. اما این مردم تشنه آب نیستند تشنه شهادت هستند و مگر نگفت آن شهید قدس #حاج_قاسم عزیز که ملت ما ملت شهادت هستند. نگاهم را میگردانم. خانمها با چادر زیر آفتاب گرم و بعضی بچه کوچک در آغوش. بچههایی که صورت آنها از گرمای آفتاب سرخ شده اما مادرها، به عشق علی اصغر حسین(ع) آنها را همراه خود آوردهاند.
مداح «حسین حسین» میگوید و همه همراهی میکنند. و این حسین حسین زیر آفتاب با #لب_عطشان دنبال تابوت شهید حسین چقدر میچسبد. دلم کربلایی میشود. میروم اربعین. زیر آفتاب از نجف تا کربلا. و شاید حسین انتظاریان هم در #اربعین شهادتش را گرفت. رسیدم کنار آشیخ حسین. دلم روضه میخواهد. روضه علی اصغر اما نمیشود.
در حال و هوای خودم هستم. مداحی میخواند. حالم میگیرد. دلم تاب ندارد. شهیدان اندک اندک میروند و ماندهام. حوصله شرح فراق نیست.
پایین پای شهید عباس عاصی زاده نشستهام و دارم مینویسم. رسیدهایم به #گلزار_شهدای_اردکان. دور تا دور شهیدان پر است از مرد و زن و بچهها. حسین انتظاریان امروز برای همیشه مهمان شهیدان است. تلقین میخوانند. زیارت عاشورا زمزمه میکنند و من مینویسم. دلم اینجا نیست. زمزمه «حسین آرام جانم» میآید.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... از سقای حسین میخوانند. اینجا نیستم. دلم تنگ است. کربلا میخواهد. شهادت.
همین #اعتکاف_رجب که گذشت. او با ما بود و حالا ما مانده و او رسیده. نگاهم را میگردانم بین قبور شهدا. روزه ام مثل همه این مردم. تشنه ام. عطش دارم. او را میخواهم و نمییابم. در دلم زمزمه میشود. «خدایا ببخش... جان سقای حرم... از همه تشنه ترم...» کاش رفیقی میرسید و #روضه_عطش و طفل رباب میخواند.
تمام شد. دفن شهید حسین هم تمام شد. اندک اندک میروند. اما تمام نشد. کار شهید تازه شروع شد. و مگر نه اینکه شهید زنده است و زنده میشود و زنده میکند. «احیاء عند ربهم...»
انگار اردکان میخواهد دوباره زنده شود. بهار طبیعت و بهار معنویت است و با شهید و خون او و تشییع و حضور او، بهاری تازه برای #اردکان_شهدایی و انقلابی شروع شده است.
نمیدانم. مینویسم شاید و یقین دارم که همین حالا در این ظهر جمعه، تمامی شهیدان اردکان اینجا حضور دارند. #مهدی_فتوحی را حس میکنم. آخرین شهید که در این مکان دفن شد. و اخیرا در خواب یکی از دوستان از شهادتی به زودی در اردکان خبر داده بود. #عاصی_زاده را حس میکنم که فرماندهی میکند و خوش آمد میگوید و همه شهیدان.
قصه این شهید و شهادت و تشییع در روز قدس در اردکان زیاد است اما خسته ام از نوشتن و گفتن و هرچند باید گفت و نوشت از شهیدان و راهشان و کارشان. او شهادت و ما روایت. اما تشنه ام. من هم میخواهم. #مثل_حسین...
آرام میخواند... «حسین... حسین...»
و با حسین حسین زنده میشویم...
✍ ظهر جمعه روز قدس، گلزار شهدای اردکان، مراسم تدفین شهید انتظاریان
اخبار اردکان 👇
🆔 @jarchiardakan
🗣️ https://eitaa.com/joinchat/1734344896C4d7df7fe16
😭«تشنه...»
🔰روایتی از تشییع #شهید_حسین_انتظاریان
ساعت را نگاه میکنم. ۱:۲۰ ظهر جمعه است. ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ و آخرین جمعه رمضان و روز قدس. از ساعت ۱۰:۳۰ این جمعیت زن و مرد در خیابان هستند. زیر آفتاب تیز اردکان و با دهان روزه.
بعد از راهپیمایی #قدس و نماز جمعه به سمت گلزار شهدا آمدهاند. برای تشییع شهید حسین انتظاریان. شهیدی که دیروز در #چابهار و درگیری تروریستی و در دفاع از امنیت این کشور به شهادت رسیده. این همه آدم در این ظهر گرم کویری اردکان و فقط به عشق شهید و لب عطشان ارباب بی کفن آمدهاند.
لبها خشکیده و تشنه است. اما این مردم تشنه آب نیستند تشنه شهادت هستند و مگر نگفت آن شهید قدس #حاج_قاسم عزیز که ملت ما ملت شهادت هستند. نگاهم را میگردانم. خانمها با چادر زیر آفتاب گرم و بعضی بچه کوچک در آغوش. بچههایی که صورت آنها از گرمای آفتاب سرخ شده اما مادرها، به عشق علی اصغر حسین(ع) آنها را همراه خود آوردهاند.
مداح «حسین حسین» میگوید و همه همراهی میکنند. و این حسین حسین زیر آفتاب با #لب_عطشان دنبال تابوت شهید حسین چقدر میچسبد. دلم کربلایی میشود. میروم اربعین. زیر آفتاب از نجف تا کربلا. و شاید حسین انتظاریان هم در #اربعین شهادتش را گرفت. رسیدم کنار آشیخ حسین. دلم روضه میخواهد. روضه علی اصغر اما نمیشود.
در حال و هوای خودم هستم. مداحی میخواند. حالم میگیرد. دلم تاب ندارد. شهیدان اندک اندک میروند و ماندهام. حوصله شرح فراق نیست.
پایین پای شهید عباس عاصی زاده نشستهام و دارم مینویسم. رسیدهایم به #گلزار_شهدای_اردکان. دور تا دور شهیدان پر است از مرد و زن و بچهها. حسین انتظاریان امروز برای همیشه مهمان شهیدان است. تلقین میخوانند. زیارت عاشورا زمزمه میکنند و من مینویسم. دلم اینجا نیست. زمزمه «حسین آرام جانم» میآید.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... از سقای حسین میخوانند. اینجا نیستم. دلم تنگ است. کربلا میخواهد. شهادت.
همین #اعتکاف_رجب که گذشت. او با ما بود و حالا ما مانده و او رسیده. نگاهم را میگردانم بین قبور شهدا. روزه ام مثل همه این مردم. تشنه ام. عطش دارم. او را میخواهم و نمییابم. در دلم زمزمه میشود. «خدایا ببخش... جان سقای حرم... از همه تشنه ترم...» کاش رفیقی میرسید و #روضه_عطش و طفل رباب میخواند.
تمام شد. دفن شهید حسین هم تمام شد. اندک اندک میروند. اما تمام نشد. کار شهید تازه شروع شد. و مگر نه اینکه شهید زنده است و زنده میشود و زنده میکند. «احیاء عند ربهم...»
انگار اردکان میخواهد دوباره زنده شود. بهار طبیعت و بهار معنویت است و با شهید و خون او و تشییع و حضور او، بهاری تازه برای #اردکان_شهدایی و انقلابی شروع شده است.
نمیدانم. مینویسم شاید و یقین دارم که همین حالا در این ظهر جمعه، تمامی شهیدان اردکان اینجا حضور دارند. #مهدی_فتوحی را حس میکنم. آخرین شهید که در این مکان دفن شد. و اخیرا در خواب یکی از دوستان از شهادتی به زودی در اردکان خبر داده بود. #عاصی_زاده را حس میکنم که فرماندهی میکند و خوش آمد میگوید و همه شهیدان.
قصه این شهید و شهادت و تشییع در روز قدس در اردکان زیاد است اما خسته ام از نوشتن و گفتن و هرچند باید گفت و نوشت از شهیدان و راهشان و کارشان. او شهادت و ما روایت. اما تشنه ام. من هم میخواهم. #مثل_حسین...
آرام میخواند... «حسین... حسین...»
و با حسین حسین زنده میشویم...
✍ ظهر جمعه روز قدس، گلزار شهدای اردکان، مراسم تدفین شهید انتظاریان/ اردکان برخط
🗞️پایگاه خبری #جارچی
🗣️ https://eitaa.com/joinchat/1734344896C4d7df7fe16