eitaa logo
پایگاه خبری جارچی اردکان
2.3هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
🔹اخبار و رویداد های مهم استان و شهرستان ها 🔹پیگیری جدی مطالبات مردم از مسئولین شهرستان و استان 🔹پوشش آنلاین نشست های خبری و رویداد های مهم سایت: jarchiardakan.ir پشتیبانی کانال👇 @jarchiardakan_ir 🔴در کوتاه ترین زمان بروز ترین باشید.
مشاهده در ایتا
دانلود
😭«تشنه...» 🔰روایتی از تشییع ساعت را نگاه می‌کنم. ۱:۲۰ ظهر جمعه است. ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ و آخرین جمعه رمضان و روز قدس. از ساعت ۱۰:۳۰ این جمعیت زن و مرد در خیابان هستند. زیر آفتاب تیز اردکان و با دهان روزه. بعد از راهپیمایی و نماز جمعه به سمت گلزار شهدا آمده‌اند. برای تشییع شهید حسین انتظاریان. شهیدی که دیروز در و درگیری تروریستی و در دفاع از امنیت این کشور به شهادت رسیده. این همه آدم در این ظهر گرم کویری اردکان و فقط به عشق شهید و لب عطشان ارباب بی کفن آمده‌اند. لب‌ها خشکیده و تشنه است. اما این مردم تشنه آب نیستند تشنه شهادت هستند و مگر نگفت آن شهید قدس عزیز که ملت ما ملت شهادت هستند. نگاهم را می‌گردانم. خانم‌ها با چادر زیر آفتاب گرم و بعضی بچه کوچک در آغوش. بچه‌هایی که صورت آنها از گرمای آفتاب سرخ شده اما مادرها، به عشق علی اصغر حسین(ع) آنها را همراه خود آورده‌اند. مداح «حسین حسین» می‌گوید و همه همراهی می‌کنند. و این حسین حسین زیر آفتاب با دنبال تابوت شهید حسین چقدر می‌چسبد. دلم کربلایی می‌شود. میروم اربعین. زیر آفتاب از نجف تا کربلا. و شاید حسین انتظاریان هم در شهادتش را گرفت. رسیدم کنار آشیخ حسین. دلم روضه می‌خواهد. روضه علی اصغر اما نمی‌شود. در حال و هوای خودم هستم. مداحی می‌خواند. حالم می‌گیرد. دلم تاب ندارد. شهیدان اندک اندک می‌روند و مانده‌ام. حوصله شرح فراق نیست. پایین پای شهید عباس عاصی زاده نشسته‌ام و دارم می‌نویسم. رسیده‌ایم به . دور تا دور شهیدان پر است از مرد و زن و بچه‌ها. حسین انتظاریان امروز برای همیشه مهمان شهیدان است. تلقین میخوانند. زیارت عاشورا زمزمه می‌کنند و من می‌نویسم. دلم اینجا نیست. زمزمه «حسین آرام جانم» می‌آید. ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... از سقای حسین میخوانند. اینجا نیستم. دلم تنگ است. کربلا می‌خواهد. شهادت. همین که گذشت. او با ما بود و حالا ما مانده و او رسیده. نگاهم را می‌گردانم بین قبور شهدا. روزه ام مثل همه این مردم. تشنه ام. عطش دارم. او را میخواهم و نمی‌یابم. در دلم زمزمه می‌شود. «خدایا ببخش... جان سقای حرم... از همه تشنه ترم...» کاش رفیقی می‌رسید و و طفل رباب می‌خواند. تمام شد. دفن شهید حسین هم تمام شد. اندک اندک می‌روند. اما تمام نشد. کار شهید تازه شروع شد. و مگر نه اینکه شهید زنده است و زنده میشود و زنده می‌کند. «احیاء عند ربهم...» انگار اردکان می‌خواهد دوباره زنده شود. بهار طبیعت و بهار معنویت است و با شهید و خون او و تشییع و حضور او، بهاری تازه برای و انقلابی شروع شده است. نمیدانم. می‌نویسم شاید و یقین دارم که همین حالا در این ظهر جمعه، تمامی شهیدان اردکان اینجا حضور دارند. را حس می‌کنم. آخرین شهید که در این مکان دفن شد. و اخیرا در خواب یکی از دوستان از شهادتی به زودی در اردکان خبر داده بود. را حس می‌کنم که فرماندهی می‌کند و خوش آمد میگوید و همه شهیدان. قصه این شهید و شهادت و تشییع در روز قدس در اردکان زیاد است اما خسته ام از نوشتن و گفتن و هرچند باید گفت و نوشت از شهیدان و راهشان و کارشان. او شهادت و ما روایت. اما تشنه ام. من هم میخواهم. ... آرام می‌خواند... «حسین... حسین...» و با حسین حسین زنده می‌شویم... ✍ ظهر جمعه روز قدس، گلزار شهدای اردکان، مراسم تدفین شهید انتظاریان اخبار اردکان 👇 🆔 @jarchiardakan 🗣️ https://eitaa.com/joinchat/1734344896C4d7df7fe16
😭«تشنه...» 🔰روایتی از تشییع ساعت را نگاه می‌کنم. ۱:۲۰ ظهر جمعه است. ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ و آخرین جمعه رمضان و روز قدس. از ساعت ۱۰:۳۰ این جمعیت زن و مرد در خیابان هستند. زیر آفتاب تیز اردکان و با دهان روزه. بعد از راهپیمایی و نماز جمعه به سمت گلزار شهدا آمده‌اند. برای تشییع شهید حسین انتظاریان. شهیدی که دیروز در و درگیری تروریستی و در دفاع از امنیت این کشور به شهادت رسیده. این همه آدم در این ظهر گرم کویری اردکان و فقط به عشق شهید و لب عطشان ارباب بی کفن آمده‌اند. لب‌ها خشکیده و تشنه است. اما این مردم تشنه آب نیستند تشنه شهادت هستند و مگر نگفت آن شهید قدس عزیز که ملت ما ملت شهادت هستند. نگاهم را می‌گردانم. خانم‌ها با چادر زیر آفتاب گرم و بعضی بچه کوچک در آغوش. بچه‌هایی که صورت آنها از گرمای آفتاب سرخ شده اما مادرها، به عشق علی اصغر حسین(ع) آنها را همراه خود آورده‌اند. مداح «حسین حسین» می‌گوید و همه همراهی می‌کنند. و این حسین حسین زیر آفتاب با دنبال تابوت شهید حسین چقدر می‌چسبد. دلم کربلایی می‌شود. میروم اربعین. زیر آفتاب از نجف تا کربلا. و شاید حسین انتظاریان هم در شهادتش را گرفت. رسیدم کنار آشیخ حسین. دلم روضه می‌خواهد. روضه علی اصغر اما نمی‌شود. در حال و هوای خودم هستم. مداحی می‌خواند. حالم می‌گیرد. دلم تاب ندارد. شهیدان اندک اندک می‌روند و مانده‌ام. حوصله شرح فراق نیست. پایین پای شهید عباس عاصی زاده نشسته‌ام و دارم می‌نویسم. رسیده‌ایم به . دور تا دور شهیدان پر است از مرد و زن و بچه‌ها. حسین انتظاریان امروز برای همیشه مهمان شهیدان است. تلقین میخوانند. زیارت عاشورا زمزمه می‌کنند و من می‌نویسم. دلم اینجا نیست. زمزمه «حسین آرام جانم» می‌آید. ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... از سقای حسین میخوانند. اینجا نیستم. دلم تنگ است. کربلا می‌خواهد. شهادت. همین که گذشت. او با ما بود و حالا ما مانده و او رسیده. نگاهم را می‌گردانم بین قبور شهدا. روزه ام مثل همه این مردم. تشنه ام. عطش دارم. او را میخواهم و نمی‌یابم. در دلم زمزمه می‌شود. «خدایا ببخش... جان سقای حرم... از همه تشنه ترم...» کاش رفیقی می‌رسید و و طفل رباب می‌خواند. تمام شد. دفن شهید حسین هم تمام شد. اندک اندک می‌روند. اما تمام نشد. کار شهید تازه شروع شد. و مگر نه اینکه شهید زنده است و زنده میشود و زنده می‌کند. «احیاء عند ربهم...» انگار اردکان می‌خواهد دوباره زنده شود. بهار طبیعت و بهار معنویت است و با شهید و خون او و تشییع و حضور او، بهاری تازه برای و انقلابی شروع شده است. نمیدانم. می‌نویسم شاید و یقین دارم که همین حالا در این ظهر جمعه، تمامی شهیدان اردکان اینجا حضور دارند. را حس می‌کنم. آخرین شهید که در این مکان دفن شد. و اخیرا در خواب یکی از دوستان از شهادتی به زودی در اردکان خبر داده بود. را حس می‌کنم که فرماندهی می‌کند و خوش آمد میگوید و همه شهیدان. قصه این شهید و شهادت و تشییع در روز قدس در اردکان زیاد است اما خسته ام از نوشتن و گفتن و هرچند باید گفت و نوشت از شهیدان و راهشان و کارشان. او شهادت و ما روایت. اما تشنه ام. من هم میخواهم. ... آرام می‌خواند... «حسین... حسین...» و با حسین حسین زنده می‌شویم... ✍ ظهر جمعه روز قدس، گلزار شهدای اردکان، مراسم تدفین شهید انتظاریان/ اردکان برخط 🗞️پایگاه خبری 🗣️ https://eitaa.com/joinchat/1734344896C4d7df7fe16