eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
276 دنبال‌کننده
189 عکس
27 ویدیو
10 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر»
مشاهده در ایتا
دانلود
. به تعطیلی کشاندی شُعبِ حاج حسین و پسران را در تعب انداختی ساعدی و خودکار و دگران را گر همه جا را به تعطیلی کشانی تو، غمی نیست دریاب فقط حالِ منِ آشفته‌یِ دل نگران را @ehsan_tavakkolianfard @jargeh
. سوهان‌پزیِ حاج حسین و پسران هم از شهدِ لبت، خوب‌ترین، می‌رود از دست من آیه‌ی ضالین شده در سوره‌ی چَشمت ای وای که از دستِ تو دین می‌رود از دست! 🔸 وحید مصلحی @jargeh
. بی‌تو زهر است مرا «حاج حسین و پسران» کام قلبم نکند باز مگر قندِ لب و چَشمانت 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 همه را شکلِ یار می‌بینم، پیرِ زن را نگار می‌بینم حاج حسین و پسران؟! عمه لیلا و دختران می‌بینم! @alireza_saidi @jargeh
بِگفتمش به لبَم بوسه‌ای حَوالت کُن به خنده گُفت کِی‌ات با من این معامله بود زِ اخترم نظری سَعد در رَه است که دوش میانِ ماه و رُخِ یارِ من بود... @jargeh
شبی فرهاد اگر بیند به خواب آن لعلِ نوشین را ز لوحِ سینه با ناخُن تراشد نقشِ شیرین را ز چینِ زُلفِ خَم در خَم، زَنی رسمِ جهان بر هم همه مُشک آورند از چین، تو از مشک آوری چین را دلِ ما را قراری نیست جُز در حلقه‌ی زُلفت بلی در زیرِ زنجیر است آرامش مجانین را مجو ای شیخ از ما جُز طریقِ عشق و شیدایی چه داند عاشقِ دل‌داده رسمِ کیش و آئین را مرا گویند پنهان کُن غمِ عشق و نمی‌دانم چِسان پنهان کنم رُخسارِ زرد و اشکِ خونین را جان آئینه‌ی فکرِ تُوست از زشت و از زیبا نبینی بد به عالم گر ببندی چَشمِ بدبین را از نورِ حکمت می‌شود چَشمِ دلت روشن اگر جانت شود نائل مقامِ حلم و تمکین را @jargeh
زِ بارگاهِ تُو دوری، عُقوبَتیست بزرگ... @jargeh
. پلک بر هم بزن این چَشم اذان پخش کند اشهد انّ «تو» در کلّ جهان پخش کند خنده بر لب بنشان حالتِ لبخندِ را بدهم «حاج حسین و پسران» پخش کند 🔹 علی صفری @jargeh
... فقط یک مزارِ ناکام است تُو فقط یک ضمیرِ گمنام است و برای شما که هیچ کس‌اید نه فقط واژه بلکه دشنام است... @jargeh
عجیب واقعه‌ای و غریب حادثه‌ای أنا اصطَبَرتُ قَتیلاً و قاتِلی شاکی... @jargeh
رهزنی کو که مَتاعِ عمل از ما ببرد مایه‌ی طاعتِ سی ساله به یغما ببرد @jargeh
✔️ زن بَلا باشَد به هَر کاشانه‌ای! 🖊 کوتاه‌نوشته‌ای بر کتابِ نیمه‌راهِ بِهِشْت، سَعیدِ نَفیسی، چ: ۱، تِهْران: نَشْرِ ماهْریس، ۱۳۹۷هـ.ش.، ص ۸۵ 🌐 https://yadegarestan.kateban.com/post/4607 📚 معرفی و خریدِ کتاب: 🌐 https://www.iranketab.ir/book/6361-heaven-s-half-way @Jargeh
✔️ حکیم به دنبال زنِ پارسا و دانا: اَگَر پارسا باشَد و رایْ‌زَن یکی گَنْج باشَد پُرآگَنده زَن @tafaqqoh
...گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجودِ من صُلح است از این طرف که تو پیکار می‌کنی @jargeh
شهری به من، از دوستی‌ات، دشمنِ جانَند لیک از نَسَقِ شرع زِ قَتلم به حَذَر بَر و امروز که شُد مُفتیِ شَهرَم زِ دانم که دَهد فتوی خونم به هَدَر بر... (قرن دوازدهم) @jargeh
یاران! نماز کیست به جا؟ پارسای شهر یا آن که از خون وضو گرفت؟ از مدّعی گریختم و در به در شدم هم‌چون صبا سراغِ مرا کو به کو گرفت سیمین! به شعرْ دل‌خوشی و سخت غافلی کاین شمعِ دل‌فریب ز چشمِ تُو سو گرفت @jargeh
یکی تیشه بگیرید پی حفره‌ی زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید @jargeh
...دلِ من در هوسِ روی تو ای خاکِ راهی‌ست که در دستِ نسیم اُفتادست . . گم‌شده را با غمت ای یارِ عزیز اتحادی‌ست که در عهدِ قدیم اُفتادست @jargeh
صبحانه را مُهیّا کُن با چند لقمه از لبخند لبخند لقمه‌ای نان است چایی بریز، تلخی کُن بی چایِ تلخ، صُبحانه از پای‌بست ویران است رگ‌هام بی تُو چون هستند خون‌مُرده‌اند، بُن بستند چشمم قدم‌گاهِ کفشت! با کفش‌هایی از چشمت تا راه می‌روی در من رگ تا رگم خیابان است   گاهی کمی حسین، اما بسیار منزوی هستم دیوانه بازی‌ام کم نیست آقای منزوی! من هم "در خود خروش‌ها دارم" تنهایی‌ام فراوان است   روزی خیال می‌کردم فوجی نهَنگ خواهم شد یک عُمر خودکشی کردم پس در نتیجه می‌دانم دندانِ عاریت هر شَب جایش درون لیوان است   با هیچ زَن نجوشیدم حتی برای یک ساعت یک لحظه هم نکوشیدم ای رخت‌خوابِ خِنزر پوش! آن زن که عاشقش هستم نقاشیِ قَلم‌دان است   در دیس، دِشنه‌ای دارد چشمانِ تشنه‌ای دارد خون‌ریز نیست، خون‌خوار است از حبسِ خانگی مُردم در هر اتاقِ این زندان بیش از هزار زندان است شهری که در نفس‌هایش هر چار فصل پاییز است حتماً هنوز تبریز است؟ هر کس که لهجه‌اش ابری‌ست یا شعر گفتنش ابری‌ست حتماً رسولِ یونان است؟   روزی خیال می‌کردم حالا خیال می‌بافم... در خود خروس‌ها دارم از او لَجم که می‌گیرد یک جای مُرغ پیدا و یک پای مُرغ پنهان است  با این که خوب می‌خندد هر مجلس مُهمّم را فوراً به توپ می‌بندد این قُلچُماقِ خوش‌خنده یا دخترِ رضا خان است یا دخترِ رضا خان است   صُبحانه زهرمارم شد... @jargeh
در خود خروش‌ها دارم، چون چاه، اگرچه خاموشم می‌جوشم از درون هر چند با هیچ‌کس نمی‌جوشم گیرم به طعنه‌ام خوانند: «ساز شکسته!» می‌دانند هر چند خامُشم اما، آتشفشانِ خاموشم فردا به خونِ خورشیدم، عشق از غبار خواهم شست امروز اگرچه زخمش را، هم با غبار می‌پوشم در پیش‌گاهِ فرمانَش، دستی نهاده‌ام بر چشم تا عشقْ حلقه‌ای کرده است، با شکلِ رنج در گوشم این داستان که از خونْ گُلْ بیرون دمد، خوش است، اما خوش‌تر که سر بُرون آرد، خون از گُلِ سیاووشم من با طنینِ خود بخشی از خاطراتِ تاریخم بگذار تا کُند تقویم از یادِ خود فراموشم مرگ از شُکوهِ استغنا با من چگونه برتابد؟ با من که شوکرانم را با دستِ خویش می‌نوشم @jargeh
این ابرها را من در قاب پنچره نگذاشته‌ام که بردارم. اگر آفتاب نمی‌تابد تقصیر من نیست با این همه شرمنده‌ی توام خانه‌ام در مرز خواب و بیداری‌ست زیر پلکِ کابوس‌ها مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم بر نمی‌آید. (زاده‌ی ۱۳۴۸ / ارومیه) @jargeh
کجا دنبالِ مفهومی برای عشق می‌گردی؟ که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب ✔️ برای سلامتی استاد محمدعلی بهمنی دعا می‌کنیم. @jargeh
تلخ کنی دهانِ من قند به دیگران دهی نَم ندهی به کِشت من آب به این و آن دهی جانِ منی و یارِ من دولتِ پایدارِ من باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی یا جهت ستیز من یا جهت گریز من وقت نبات‌ریز من وعده و امتحان دهی عود که جود می‌کند بهر تُو دود می‌کند شیر سجود می‌کند چون به سگ استخوان دهی برگذرم ز نُه فلک گر گذری به کوی من پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی جمله تن شکر شود هر که بدو شکر دهی لقمه کند دو کون را آنک تواش دهان دهی گشتم جمله شهرها نیست شکر مگر تو را با تو مکیس چون کنم گر تو شکر گران دهی گه بکشی گران دهی گه همه رایگان دهی یک نفسی چنین دهی یک نفسی چنان دهی مفخر مِهر و مشتری در تبریز شمس دین زنده شود دلِ قمر گر به قمر قِران دهی @jargeh
چـه پَـروا از عِتـاب و نـاز، عُشّـاقِ بَلاجـو را که عاشق مَدِّ احسان می‌شُمارد چینِ ابرو را 🌐 اینستاگرام @jargeh
طاعتِ من نی ز شوقِ جنّت است نی ز بیمِ آتشِ پُر وحشت است از عبادت نی دارم نه هرچه می‌خواهی بکُن ما از توایم گر ببخشی ور بسوزانی رواست نی کسی را جرأتِ چون و چراست . . . چون تو را اهلِ پرستش یافتم در سپاس و طاعتت بشتافتم چون تو را دیدم سزاوارِ سپاس بندگی را هم بر آن کردم قیاس . . . چیست آزادی در این ره، بندگی بندگی شد شاهی و فرخندگی طاعتِ مزدور بَهرِ است بنده را طاعت ز خوف و خشیت است زین نکوتر این‌که چون من بنده‌ام بندگی‌ها می‌کنم تا زنده‌ام خویشتن‌بینی در این‌ها اندر است طاعتِ احرار از این‌ها برتر است طاعتِ آزادگان دانی که چیست؟ این که در نیت به جُز معبود نیست چون‌که او را اهلِ طاعت دیده‌اند طاعت او زین سبب بُگزیده‌اند . . . 🖊 📚 🔹 منتخبی از ابیاتِ بخش ۱۳۷: شاه اولیاء که فرمود: إلهی ما عَبَدتُکَ خوفاً مِن نارِک @jargeh