📗از من خداحافظ
محمدرضا یزدانی نژاد
«من هم میمیرم؛
اما نه مثل پروانه، سرخورده از یک اشتباه،
محصور در آتش تنهایی.
پس مرغ میناها جیغ بنفش کشیدند و مردها با پتو شعلههای آتش تنش را خفه کردند.
چه کسی آتش درونش را خاموش میکند؟
من هم میمیرم؛ اما نه مثل تو سوار بر موج بیقراری، زیر شنهای فکه یا روی تخت سفید خانه.
پس مسئولان داروخانه نفس راحتی
میکشند و سنگ تراشها روی سنگ قبر سیاهت مینویسند: `ای آن که رفته ای، چه کسی مرغ عشق ها را می خنداند؟...»
📚شعر پایانی کتاب، چه زیبا جمعبندی کرد. یک پایان دراماتیک و در اوج.
وقتی شروع کردم به خواندن، تقریبا تا بعد از نیمههای دوم کتاب، خسته کننده بود، چون اغلب گفتگوها، مکالمات روزمره بود و توصیفات جزئی از صحنهها زیاد بود. در کل در این داستان اتفاق خاص، هولناک یا غافلگیرانهای نمیافتد و همین ممکن است خواننده را خسته کند تا به مفهوم و مقصود موردنظر نویسنده برسد.
اما.... مهارت نویسنده همینجاست.
داستانی یکپارچه و یکدست بدون هیچ گونه باگ یا خلأ داستانی، روزمره یک خانواده را به خوبی نشان میدهد. صحنهها به قدری شفاف و با جزئیات دقیق در قالب کلمات به تصویر کشیده شده که اغلب میشد بصورت فیلم سینمایی در ذهن آن را تماشا کرد؛ که این هم یکی از وجوه همان توصیفات بود.
📚نویسنده مفهوم تقابل خودکشی با فرهنگ شهادت را به بهترین شکل در داستان، به تصویر کشید و در صفحات پایانی، جا انداخت طوری که سالها در پس ذهن و ضمیر ناخودآگاه خواننده جای خواهد گرفت.
و این قدرت قلم یک نویسنده است. جایی که بتواند، با نوشتارش، اندیشهای را چنان به درک و لمس خواننده برساند که با ان، تربیت نسلی را رقم بزند.
و این، کتابی بود که #دوستشداشتم.»
✍ انصاری زاده
#کتابشناسی
#پیشنهادمطالعه
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
📚مرا با خودت ببر
مظفر سالاری
«یکی از دوست داشتنیترین داستان هایی که تا الان خواندهام. این کتاب، خیلی زود میرود و در قفسهی کتابهای مورد علاقه ام مینشیند.
داستانی بسیار روان، جذاب و پر کشش. من دو روزه تمامش کردم، اما میشود چند ساعته هم آن را خواند.
یک ماجرای عاشقانه که با تخیل نویسنده در دوران امام نهمع اتفاق میافتد و همین باعث میشود شناخت و علاقه خواننده به امام جوادع بیشتر و عمیقتر شود.
توصیفات در این داستان، کاملا فنی و در خدمت طرح داستان است، بطوریکه شما همراه با ابراهیمِ داستان، تمام محلهها، بازارها و خانهها و... را به وضوح در ذهنتان میبینید و با فرهنگ و آداب رسوم زمانهی امام آشنا میشوید.»
✍ انصاری زاده
#کتابشناسی
#پیشنهادمطالعه
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
📚حریر
فاطمه سلطانی
از آن دسته داستانها که نوشتنش برای نویسندههای تازهکار، جرات میخواهد...
داستان دو زاویه دید متفاوت داشت. اول شخص و سوم شخص. فصلهای کتاب یکی درمیان، زاویه دیدشان تغییر میکرد.
در محضر تمام اساتید داستان نویسی که تا الان بوده و کتابهایی که خواندهام، به کرات به این موضوع تاکید کردهاند که داستان باید یک زاویه دید ثابت داشته باشد و تغییر آن خطاست.
اما حریر، این ساختار را شکست. هرچند که به عنوان یک خواننده ترجیح میدادم زاویه دید ثابت باشد، اما بنظرم میرسید که نویسنده تمام تلاشش را کرده تا ساختار و نظم داستان با این تغییر زاویه برهم نخورد. تنوع ایجاد شده جالب بود اما، با شروع هر فصل و تغییر زاویه دید، احساس ریستارت شدن داشتم.😅
چون با زاویه قبلی تازه انس گرفته بودم و قرار گرفتن در قالب جدید، کار خوانش را کند میکرد.
📌نکته دومی که به نظرم اهمیت داشت، پرداختن به مسئله کشف حجاب رضاخانی بود. بر خلاف سایر نویسندههای این حوزه(که تا الان خواندم)، خانم سلطانی یک حرکت جسورانه انجام داده و وارد متن و فضای زیرپوستی دربار در آن دوران شده که تا حدی میتوان فعالیت زنان به ظاهر روشنفکر ایرانی با تفکر غربی را در آن دید و از جزئیات دستورات درباریان در این حوزه مطلع شد.
منتها نویسنده فقط به ارائه چند قاب از ممنوعیت حجاب و امر به معروف و نهی از منکر بسنده کرده که انصافا خیلی خوب هم به تصویر کشیده شده.»
✍ انصاری زاده
#کتابشناسی
#پیشنهادمطالعه
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.