آتش دل
خبر حملهٔ اسرائیل به لبنان داغ بود. این همه کشتار در غزه کافی نبود که حالا باید رنج کشیدن مردم لبنان را می دیدیم. از صبح که کارهای خانه را شروع کردم حواسم سر جایش نبود. تلویزیون روی شبکهٔ خبر مانده و من دائم از دیدن و شنیدن این ظلم حرص میخوردم!
قبل از ظهر، وقتی پارچهٔ دمکنی را که روی در قابلمه کشیدم، نشستم پای گوشی.
در یک گروه مجازی داشتند طلاهایشان را به نفع جبههٔ مقاومت میبخشیدند و به مزایده میگذاشتند.
در گروهی دیگر، صحبت سر قرار بعدی بود. هر روز به منزل یکی میرفتند و برای جبهه مقاومت چیزی درست میکردند و میفروختند و سود حاصل آن را می بخشیدند.
در آنیکی گروه، حرف از بافت کلاه و شال گردن بود و در آن دیگری؛ برنامهٔ جمع آوری اقلام اطلاع رسانی می شد.
احساس کردم از همه عقب افتاده ام. همه کاری انجام میدهند اما من نه! جملهٔ رهبرم که فرمودند «بر همهٔ مسلمانان فرض است که با امکانات خود به کمک مقاومت بشتابند» دائم در سرم میپیچید. در دلم گفتم ای خدا کاش من هم بتوانم با این شرایط مالی که همسرم چند ماه است بیکار است کاری انجام بدهم.
در همین حال و هوا بودم که پسرم آمد پرسید: «مامان اسرائیل به ما حمله میکنه؟»
حوصلهٔ سوالهای زنجیره وارش را نداشتم. سرد گفتم: «معلومه که نه! ما خیلی قوی تریم.»
ادامه داد: «چرا بچه های غزه رو می کشه؟» «لبنان هم قویه؟» «ما چرا اسرائیل رو از بین نمی بریم؟» و پرسید و پرسید.
به خودم آمدم. گویا وظیفه ای هم برای من، برای کمک به جبههٔ مقاومت پیش آمده بود.
حس و حالم را تنظیم کردم. با خودم گفتم پاسخ به سوال های این انسان کوچک، فعلا تمام امکان توست. پس با اشتیاق به حکم رهبرت لبیک بگو و شروع کن.
نیم ساعت بعد، پس از پاسخ به پرسش هایش، با هم در حال سوزاندن پرچم اسرائیل روی پشت بام کوچکمان بودیم... . مبارزه با اسرائیل و دفاع از مردم مظلوم غزه و لبنان در خانهٔ ما هم شروع شده بود... .
✍️ فائزه.ح از اعضای محترم کانال
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
«از مادر بزرگم شنیده بودم در یکی از راهپیمایی ها دست راستش را از زیر چادر بیرون آورده و با دست چپ به جان النگوی طلای دور مچش افتاده.
با هر ضرب و زوری که شده النگو را از مچ جدا کرده و به نیروهایی داده است که برای کمک به جبهه ی انقلاب طلا جمع میکردند.
تا یکی دو هفته ی پیش خاطره ی مادر بزرگم و خیلی از مادربزرگ های دیگر خاطره ای بیش نبود، اما حالا دوباره زن ها دست به گریبان می برند و سینه ریزهایشان را از دل جدا میکنند.
انگشتری ها را تقدیم میکنند و دوباره روزهای انقلاب را تازه می کنند.
نسل مادربزرگ هایمان که نه، نسل انقلاب خمینی ادامه دارد.»
✍انسیه سادات یعقوبی
#نویسندگی
#سلاح_قلم_نویسندگی
#سلاحم_را_دوست_دارم
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
«نکات کاربردی برای شروع داستان»
🍀یک حرکت آنی ایجاد کنید.
در پاراگراف اول:
👈باید یک صدای مشخص،
👈موضوع اصلی داستان
👈یک نقطه نظر،
👈معرفی شخصیت اصلی
👈ارائه فضا و کشمکشها
اتفاق بیفتد.
✨برطرف ساختن این نیازها نباید منجر به سنگین شدن یا ایجاد پیچیدگی در جملات ابتدایی شود.
به عنوان مثال به جملهی ابتدایی فلانری اکانر در کتابِ «آدم خوب کم پیدا میشود» اشاره میکنیم: «مادربزرگ هرگز نمیخواست به فلوریدا برود».
در اینجا یک صدای مشخص داریم، چیزی غیرصمیمی یا حتی کنایهآمیز که اشارهای به مادربزرگ است که لحنی قطعی دارد. ما یک طرح کلی را میتوانیم ببینیم که همان امتناع از سفرکردن است. و شخصیتسازی را نیز در آن میتوانیم حس کنیم که یک زنِ سالخوردهی لجوج یا مصمم است.
در ادامه پاراگراف اول بلافاصله ما با تعدادی سؤالِ بالقوه مواجه میشویم. سؤالاتی مانند: چرا مادربزرگ نمیخواست به فلوریدا برود؟
بهجای فلوریدا به کجا میخواست برود؟ همراه چه کسی قرار بود به فلوریدا برود؟
✨شروع موفق، تعدادی سؤال (نه زیاد) ایجاد میکند. به عبارتی آن حرکت آنی را به وجود میآورد.
و اما برای تمرین...👇
این نیم جمله را تا یک صفحه ادامه دهید. در حین نوشتن از قدرت تخیل خود استفاده کرده و سعی کنید یک حرکت ناگهانی ایجاد کنید تا برای خواننده جذاب باشد.
«وقتی به خانه رسیدم، همه جا تاریک و خاموش بود...»
☕️ ادامه دارد...
✍ انصاری زاده
#داستان_نویسی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
#معرفی_کتاب_کودک
🦑هشت پا 🦑
✍نویسنده: محمدرضا شمس
🗒انتشارات: کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
📌گروه سنی: ب
آقای شمس در کتاب هشت پا با پنج داستان کوتاه دست کودکان را میگیرد و آن ها را به دنیای خیال پرواز میدهد.
شخصیت های حیوانی این کتاب هر کدام دچار مسئله ی خاصی میشوند و راه حل آن متفاوت با آن چیزی است که همیشه دیده یا شنیده ایم.
🔻
مطمئنم بعد از خواندن هر داستان لبخندی سرشار از لذت تخیل روی لب های شما و کودکتان نقش میبندد.
با خواندن کتاب هشت پا کودک هم حل مسئله را میآموزد و هم کمک به دیگری را متوجه میشود و البته هم میخندد و از کتاب خواندن لذت میبرد.
✍ انسیه سادات یعقوبی
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بو که بویی بشنوم از خاک بستان شما
#حافظ_خوانی
#حفظ_شعر
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
نجوای زمین .mp3
6.44M
#نجوای_زمین
گوینده: حدیث انصاری زاده
تدوین: فاطمه کرباسفروشان
تولید شده در استودیو جریان
#وفات_فاطمه_معصومه
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
ستارهٔ بیروت
بگو ستاره بیروت از آسمان چه خبر ؟
تنِ تَنیده به یاقوت از آسمان چه خبر ؟
درخت زخمی زیتون و بُغض سیب و انار
درخت زخمی شاتوت از آسمان چه خبر ؟
دوباره چشم جهان شد در این هیاهوها
به راز سرخ تو مبهوت، از آسمان چه خبر؟
شدی دوباره تو غالب به حکم «مِن فِئَه»
بگو تو حضرت طالوت از آسمان چه خبر ؟
شبی به خطّ مُقدّم چو شیر شرزه ، زدی
تَشَر به لشکر جالوت، از آسمان چه خبر؟
زدی به نیل خروشان شبیه خط شکنان
به زیر بارش باروت، از آسمان چه خبر؟
دوباره در دل آتش زدی شبیه خلیل
تبر به پیکر طاغوت، از آسمان چه خبر ؟
به ذکر «نصرُ مِن الله» لرزه افکندی
به جان دشمن فرتوت، از آسمان چه خبر ؟
و نظم سُست ترین خانه شیاطین را
به هم زدی تو به یک فوت! از آسمان چه خبر ؟'
شبی به عرش سپُردی تو دست ضاحیه را
پریدی از دل ناسوت، از آسمان چه خبر؟
شده ست خون تو با خون سرخ «نصرُالله»
به شهر ضاحیه مخلوط، از آسمان چه خبر؟
به روی دوش وطن عطر سیب پاشیدی
شهید خفته به تابوت از آسمان چه خبر؟
برو سرت به سلامت سفر بخیر، امّا
بگو مسافر لاهوت از آسمان چه خبر؟
✍️ناصر دوستی
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱