eitaa logo
جشن انتخاب
21 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾بنام خدای بینای توانا🌾 ۱۴ روز مانده به انتخابات...⏳ خداوندا تو خود شاهدی بیشتر از همیشه محتاج نگاه تو هستیم 🤲✨ و بیشتر از همیشه پر از درد های دنیا... 😔 چند روزی است که توفیق داریم پای درد و دل مردم بنشینیم...👨‍👩‍👧‍👦 چه شیرینی تلخی...💔 گاهی در عمق چشمان شان فریاد تنهایی و دلتنگی رو می شنیدیم یکی از بیکاری همسرش حرف میزد 🙁 و دیگری از بی حجابی دخترش ☹️ یکی از جدایی تلخش 😞 دیگری از سقط های مکرر به خاطر نداری 😭😭😓 اشک حلقه بسته در چشمانشان بدجوری حالمان را میگرفت 😔 بعد میفهمیدیم که چقدر دنیا خار و کوچک است که اشک مظلومی را به خود می بیند و دم بر نمی آورد اف به تو ای دنیا که از آب دهان بزی هم کمتری و امان از حکمرانان و مسئولینی که تا این حد مردم را ناامید کردند و به تنگ آوردند👿 بعد از گوش کردن دردودل های مردم حالا نوبت ما بود که صحبت کنیم باید امیدوارشان میکردیم💪💪😇 وقتی از امام می‌گفتیم چشمانشان برق میزد 😃 از سخنان امام که فرمودند این انقلاب همان نهالی است که اگر مسئولین خوب را سرکار بیاورید ثمر میدهد میوه می دهد دنیا و آخرتتان را آباد می کند 🌱☘🌴 وقتی از سردار دلها می گفتیم بغض می کردند😢 سردار... تو با این دلها چه کردی که همه دل بسته شدند 😍 وقتی برایشان چند آیه قرآن می خواندیم نور کتاب خدا دلها را تسخیر می کرد✨ «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم» ✨ بعد کمی باهشان شوخی میکردیم تا غم درد و دل هایشان را کمی فراموش کنند😇 وقتی می گفتیم خودجوش وجهادی بین مردم می‌رویم برای روشنگری زنان و مادران سرزمین مان بعد از کمی تعجب برایمان دعا می کردند🤲 انگار دلشان کمی خوش می شد که خوبی هنوز زنده است... 🔆🔆🔆🔆 @madaranemeidan
این روزها دغدغه انتخابات و فقط مشارکت بیشتر خیلی اذیتم میکنه.... امروز صبح یه اسنپ گرفتم بیام خونه مامانم دیدم راننده اسنپ زن هست... خلاصه اسنپ رسید و منم با یه عالمه وسیله و دو تا بچه و.... سوار شدم... اصلا قصد حرف زدن نداشتم.... یهو یکی بهم گفت... چرا از انتخابات چیزی نمیگی... راننده هم که خانم بود و شرایط مهیا برای صحبت کردن... تقریبا به نیمه راه رسیده بودیم ... اول از آب و هوا گفتم و چقدر گرمه و ساعات کاری رو کم کردن و آب و برق هم که داره قطع میشه و یهو برای انتخابات میخوان چیکار کنین😅😅😅😅 خداروشکر خانم بسیار پایه بود و میگفت میخوام رای بدم باید رای بدیم البته نباید توقع داشته باشیم که اگه فلانی بیاد یه شبه وضع خوب بشه...اگه گرگا بزارن خانم جان... هااا گرگا؟؟؟؟ منظورم آمریکا نیست، دشمنای داخلی هستن که نمیزارن یکی کار کنه 👏👏❤️❤️❤️❤️ من داشتم از ذوق میمردم😂😂😂 که رسیدیم در خونه مامانم.... آخرم گفتم خانم شما که با مردم بیشتر هستین بگین که مردم تو انتخابات شرکت کنن... حالا یه زمان فکر میکردن که آقای روحانی اصلح هست... حالا که نشده نباید قهر کنن و ناامید بشن و رای ندن... خلاصه اصل حرفم این هست که قربووووون خدا برم که وقتی دغدغه‌ی یه کاری رو داری یه جوری در و تخته رو برات جور میکنه که باورت نمیشه... اولا راننده اسنپ یه خانم بود... دوما مخاطبم همراه بود و کارم خیلی آسون بود که تجربه اول خوبی داشته باشم...
اما دلمان میخواست ادامه دهیم .. یکی از دوستانمان را از دور می دیدم که نزدیک به یک ساعت سرپا بود . فاطمه کوچولویش پیش مادران مراقب روی زیلو نمانده بود و از بغل مادر هم پایین نمی آمد. دوستمان دیگر رنگی بر صورت نداشت اما روشنگری را رها نمی کرد انگار طرفش قصد داشت تمامی شبهه هایی که در زندگی داشت را از او بپرسد، خانومی به او گفته بود ، چقدر پول میگیرید از کجا شمارا فرستاده اند در دلم گفتم خدایا این کم را از ما بپذیر و برای روز بیچارگی مان ذخیره کن .. خلاصه که از نشستن پای درد و دل مردم لذت بردیم و ما هم سبک شدبم از اینکه کاری می کردیم راضی بودیم .. بچه هایمان هم بر خلاف همیشه خیلی لجبازی نکردند. یاد داستان جنگ بدر افتادم که خدا فرشته ها را مأمور کردده بود تا به کمک مومنین بیایند.. نصرت خدا همین قدر برای ماواضح بود و نتیجه اش در کاممان شیرین تر از عسل..🌈🌹 @madaranemeidan
سلام🤓 بچه کوچیک دارم و داره دندون درمیاره اصلا نمیتونم از خونه برم بیرون، تقریبا نزدیک دوهفته بود که همش با خودم میگفتم چرا من توفیق ندارم تو روشنگری انتخابات کمک کنم؟😭😥😩😫🤯 وقتی میدیم مامان های گلمون، مثل یه طبیب دوار کوچه به کوچه محله به محله می رفتن واسه روشنگری ،روایت ها رو که می خوندم از تو کانال، همش تو دلم غصه می خوردم که خدا توفیق رو ازم گرفته😔😔 تااینکه.......... دوروزپیش درحالی که برااولین بار بعدازظهربه خواب رفته بودیم😴😴😴😴،تلفنمون یهویی زنگ خورد! اشتباه بود. هممون بیدارشدیم😑 گفتم بزار گوشیمو یه چک بکنم. دیدم یکی از دوستان همون لحظه پیام داده می تونید امروز بچه نگه دارین؟ من😍😍😍😍 بچه ها💃💃💃💃 سه تایی باسرعت برق جم و جور کردیم. خونه مثل دسته گل شد💐🌷 مشارکت و ذوق بچه ها خیلی برام قشنگ و زیبا بود🌞🌝🌻🌼 😇😇 بعد نیم ساعتی دوتا از دوستان بچه هاشونو آوردن و ماهم افتخار میزبانی این فرشته های نازنین رو داشتیم🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍 پسرها فوتبال بازی میکردن⛹‍♂ و دخترا خاله بازی🎎🎁🎈 بعدشم اومدن کاردستی بازی🎊🎀🎊🎀🎊🎀 منم تو حین بازی کردناشون براشون کیک درست کردم (توووف به ریا)هممون با هم خوردیم🍰🍰🍰🍰 @madaranemeidan
به یک کوچه ی بن بست رسیدیم ... ۵ نفر خانم دور هم نسشته بودند همشون میخواستن رای بدن ولی دلشون پر بود... مخصوصا از شورا...نمیدونم تو شورا ها چه خبره که هر جا ما رفتیم از شورا نالیدن🤦‍♀ گفتم ریاست جمهوری مد نظر ماست بیان از این انتخاب مهم صحبت کنیم ( شورا هم خیلی مهمه البته )...حاج خانمی که اونجا بود تمام شبهه های وارده رو پرسید و مدیریت جلسه رو برعهده گرفت😅 ما هم با دوستان پاسخ دادیم و خدا رو شکر مقبول افتاد صحبت ازین شد که ما کسی رو نمیشناسیم توضیح دادیم که یه سری شاخص داریم برای انتخاب رئیس جمهور ...سعی کنید دنبال اینها باشید به شایعات و دروغ پردازی ها توجه نکنید...ادم عاقل یک یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه خانم عزیز برامون اب خنک اوردن که الحق خیلی نیاز بود ...من که اب داشتم همراهم نخوردم ولی کلی براشون دعا کردم چون ما تشنگی ها کشیدیم درین مسیر😅 در انتها کلی ازمون تشکر کردن😊 @madaranemeidan
از کوچه بن بست که خارج شدیم دیدیم سرکوچه هم تجمعی شکل گرفته اجازه گرفتیم و نشستیم کنارشون خودشون گفتن برای انتخابات اومدید؟ بعد همسایه هایی که کمی اونطرف تر بودن رو هم صدا زدند تا بیان نزدیک ما همگی ناراحت و نالان گفتن رای نمیدیم😢 داشتیم صحبت هاشون رو گوش میدادیم که خانمی که در یکی از ستاد های اعضای شورا فعال بود رسید و به ما پیوست.... گفت ما از وضع موجود ناراحتیم ولی فقط به عشق حاج قاسم رای میدیدم...حاج قاسم فقط دلسوز ما بود که اونم رفت و دیگه نیست گفتم حاج قاسم هست ...نگاهش به ماست ...میخواد ببینه بعد از ایشون چقدر پشت کشورمون میایستیم گفت بله ما هم برای همین رای میدیم☺️ بعدم خوشون شروع کردند صحبت با همسایه هاشون میگفتن : کشور ما هر چی نداره امنیت داره بعضیا امنیت رو مسخره میکنن ولی نمیدونن چقدررررر مهمه خواهر خودم تو افغانستان معلمه بعد از اینکه اون مدرسه رو زدند چند روز هییییچ خبری ازشون نبود...کارمون شده بود گریه گفتیم دیگه رفتن ...بعد از چند روز تماس گرفتن گفتند مدرسه ی کناریشون رو زده بودند ...اونا رهبری ندارند که زیر پرچمش باشن هر کسی از راه میرسه براشون شاخ میشه ولی ما خدا رو شکر داریم خوبشم داریم ... بنده خدا خیلی منقلب شد وقتی اینا رو میگفت. این طرف ولی دو تا خانم بودند که خیلی ناامید بودند ...یکی از خانم ها خیلی سوال میپرسید و منم جوابشون رو میدادم و هر بار چهره شون گشاده تر میشد...ولی خانم بغل دستی خیلی ناراحت بودند حرفی هم نمیزدند ولی نگاه شون خیلی حرف داشت ....به هیچ عنوان کوچک ترین لبخندی نمیزدند و خیلی معترض بودند... بعد از اینکه صحبتمون تموم شد احساس کردم این عزیزان خیلی دنبال حق هستن بروشوری که دوستان اماده کرده بودند رو بهشون دادم و گفتم این کمکتون میکنه خانمی بودند که فرزند شهید بودند ولی به شدت نسبت به اوضاع معترض بودند و گفتن کسی به فکر ما نیست😞 در اخر خانم ها شوخی میکردند و میخندیدند...خانم معترض هم اخر خندیدند و با لبخند به ما نگاه کردند ....فکر کنم اتفاق خوبی افتاد☺️ @madaranemeidan
خوش سلیقه های روشنگری:😍 خانم هایی بودن که سایه درخت کنار کال رو برای نشستن انتخاب کرده بودن🌳 جای دنجی بود. ما هم کنارشون نشستیم و شروع کردیم به گپ و گفت صمیمانه و سایه درخت شد آغاز گفت و گو.😊 سوتی روشنگری: جوجه بلدرچینی که یهو اومد وسط جمع 🐥و چون من میترسیدم ازش، خیییلی جامو عوض کردم 😰😱اما مثل اینکه خیلی تابلو بود و همه فهمیده بودن😁 پای ثابت روشنگری: پسر سه ساله ی منه که پابه پای مادر میاد🤗 و تو اون دو ساعت که میخام بحث کنم هوس هممممه چی میکنه: اب، نون ،غذا ،برنج ،خیار، تخمه، جوجه ،جیش، دوچرخه ،بابا ،خونه ی عزیز ،خوابم میاد،بریم خونه... امروز هم در حین روشنگری کللی خاک از رو زمین جمع کرد و صاف خالی کرد وسط فرق کله اش.😩 ولی دردانه مادر قراره بشه.اینام جزء فرایند رشدشه☺️ خطرناک روشنگری: ماچ آخری که چسبوندم به لپ یکی از خانمای محله😘😚 و بخاطر مشارکت حداکثری دیگه قید کرونا رو زدم.🙈 وطنم پاره ی تنم اگر بار گران بودیم رفتیم😢 خروس بی محل روشنگری: میگرن شدید اول جلسه بود 🤕که بد جور پاپیچم شده بود😓 ناچارا یه مسکن زدم به تنگ ش😣 قصه ی تلخ روشنگری:😔 دل های پردرد و کمرهای خام شده زیر بار فشار اقتصادی و گرانی و تبعیض و بی عدالتی دولت لیبرال تدبیر و امید😞😒😬 پابرهنه های روشنگری: اونایی که دل هاشون با انقلاب بود و برای ایران می تپید. وقتی هم که حقیقت رو میفهمیدند همراه میشدند.☺️😢 سمج روشنگری: خانومی بود که هررر نتیجه ای که از بحث می گرفتیم و راجع بش به توافق می رسیدیم ،دوباره ریپلای میزد به اول بحث و دوباره مسئله رو تکرار میکرد 😫🙁 میگفت ما که نمیدونیم کی خوبه کی بده اینا همه شون میگن ما خوبیم و...؟ 😬 سردر گم روشنگری: خانمی که هم عاشق سردار سلیمانی❤️ بود هم میگفت چرا به سوریه کمک میکنیم؟ بعد هم زمان میگفت چرا با آمریکا صلح نمی کنیم؟😑🙁😩 پازل ناجوری بود!🙄 باحالای روشنگری: 😎 یه جمع حدود هفت هشت نفره از خانما که تا بهشون رسیدیم فهمیدن موضوع چیه و یک صدا گفتن ما همه رای می دیم به کاندید انقلابی خیالتون راحت.😇🙃 سلطنت روشنگری:💁 خانمی که اسمش سلطنت بود و میگفت بیست تا گوسفند منو دزد برد. چرا وقتی پلیس دزد ها رو دستگیر کرد، دستاشونو قطع نکردن که دیگه دزدی نکنن و درس عبرت بقیه بشن؟ این چه مملکت بی در و پیکریه! تو هییچ جای دنیا اندازه ی ایران دزدی نیست.🙁😳 گفتیم پس تو زمان کرونا کی تو اروپا و امریکا فروشگاههای مواد غذایی رو خالی میکرد و حتی به دستمال توالت ها هم رحم نمیکردن!!!😒🤧😷😟😳 پیش بینی آبکی روشنگری: اونایی بودن که حدس میزدن نتیجه انتخابات معلومه دیگه.😶 میگفتیم پس چرا بی بی سی و شبکه های معاند خودشون میکشن کاندید معرفی میکنن و از همون کاندید ها هم حمایت میکنن؟ آیا اونام بدون برنامه کار میکنن و حاضرن یک قرون الکی خرج کنن؟؟ یا چرا همین مریم رجوی با رنگ انتخاباتی سبز💚 یا بنفش 💜از کاندیدای خاصی حمایت میکردن.اونام میدونن چه خبره و به سلامت انتخابات ما و مردمی بودنش یقین دارن.😏😎 پایان شیرین روشنگری: حلالیت گرفتن های اخر بحث☺️.و جملات معروف همیشگی ؛ان شالله رای میدیم ان شالله خدا خودش هر کی رو خوبه کمک کنه بیاد بالا .ما هم کشورمونو دوست داریم و .😀😇 @madaranemeidan
هوا بسیار گرم بود و من و دوستم و پسرش در اوج تشنگی😰😫 یک گروه خانم دیدیم، گفتیم توکل بر خدا بریم ببینیم روشنگری با دهن خشک چه مزه ای میده😉 وقتی رسیدیم چند تیکه قالیچه رو زمین پهن بود ،خانمه می گفت میدونستیم شما میاین، واستون فرش پهن کردیم😃😘 گفتیم ما هرجا میریم رو زمین میشینیم صحبت ها که شروع شد آه از نهاد شون بلند شد😩😩 _: پسرم دو ساله عقد کرده نمیتونه عروسی بگیره، از عید تا الان نتونسته حتی یک میلیون تومن کار کنه،۵ تا دخترم تو خونه دارم😔 اون یکی گفت: شیر خشک برای پسرم میخرم قوطی ۴۰ هزار تومان😱 میگفتن تو صف نونوایی همه می گفتند آقای فلانی خوبه،ما هم گفتیم پس به همون رای میدیم🙄 _: اکثریت ممکنه یه جا درست بگن یه جا اشتباه، اکثریت سال ۹۶ نگفتن روحانی؟؟ خوب بود؟؟ _: چه کنیم پس ؟؟از کجا بشناسیم؟؟ _: برنامه ها و کارنامه شون رو ببینید، مسیرشون رو حرف زدند، شنیدیم حرف زدیم، شنیدند _: شما باید برین تو کوچه ها و مردم رو آگاه کنید. _: بله، در حد وسعمون داریم همین کارو میکنیم. _: یعنی میگید اگه به یه آدم خوب رای بدیم دیگه برقمونو قطع نمی کنه تا یه چیکه آب خنک داشته باشیم بخوریم؟؟😂😂😘❤️ @madaranemidan
مشغول گفتگو با خانم‌ها بودیم که یکی از همسایه‌ها از راه رسید. صحبت از این بود که رأی ما فایده نداره و.... وقتی در جریان بحث قرار گرفت، گفت: مسئولین اگه بدن، مردم از اونا بدترن. پرسیدم: یعنی چه جوری بدترن؟ جواب داد: مثلا تا میفهمن به چیزی گرون شده، هجوم میبرن و صف مرغ و شکر و..... درست میکنن. گفتم: پس مردم هم اثرگذارند؟! _بله. مردم هم در این اوضاع نقش دارن. خانمی گفت: رئیس جمهور نباید فقط برای من خوب باشه. باید برای همه مردم خوب باشه. به مصلحت همه مردم کار کنه. ولی خانمی همچنان بر طبل ناامیدی می‌کوبید که رأی دادن فایده نداره و.... همسایه جواب داد: رأی یعنی «حی علی خیرالعمل». رای مثل نمازه و باید بجا بیاری. گفتگوی خوبی بین خودشون شکل گرفته بود و جواب همدیگه رو میدادن. @madaranemidan
برای یکی از بستگان مشکلی پیش اومده بود گفتم یکروز رو بیخیال روشنگری و انتخابات برم دیدم فامیل ماشین رو برداشتم و رفتم خونه فامیل که یه روستایی با مسافت طولانی بود بچه ها که بهم رسیده بودند گرم بازی وما هم مشغول صحبت از این طرف واون طرف از جمله انتخابات... گوشیم زنگ خورد جواب دادم گفتند یه جلسه هست برای روشنگری برید😅گفتم من اومدم یه روستایی خونه اقوام هستم اتفاقا جلسه همون روستایی بود که من اومده بودم خونه فامیل 😁 چون نزدیک بود قبول کردم بچه ها رو به فامیل سپردم و رفتم جلسه رسیدم یه زیر زمین بود که به اصطلاح مهدیه روستا بود رفتم گروهی از خانمها نشسته بودند مشغول تلاوت قرآن بودند بعد از اینکه من رفتم ختم کردند و منتظر بحث من هم طبق روال خودم بحث رو شروع کردم وپیش بردم وسطش بستنی دادند😋من گفتم چون بستنی آب میشه بخورید من بقیه بحث رو براتون میگم اونا با خوردن بستنی به حرف های من توجه داشتند بحث که تموم شد اما بستنی من آب شده بود😜 خوشحال از اینکه هم به خونه فامیل رفتم هم جلسه روشنگری رو داشتم برگشتم خونه☺️ خدا خودش همه اسباب و لوازم رو جور میکنه @madaranemidan
می‌گفت من ناآگاه و بی‌سوادم ولی حرفهای درست و دقیقی می‌زد. میگفت شوهرم بنایی می‌کرده ولی الان با اینکه بیکار و مریضه، اصلاً تمایل نداره تحت پوشش کمیته امداد یا بهزیستی قرار بگیریم. از مشکلات زندگیش که گفت رسید به بحث اقتصاد. می‌گفت اقتصاد ما ربطی به دلار نداره. نفتی که ما داریم هیچ کشوری نداره. الان توی روستای ما همه جور حبوبات و صیفی‌جات کشت میشه، ولی بازم قیمت حبوبات اینقدر زیاده! چون همش به جیب دلال‌ها میره. خب باید دولت نظارت بکنه. وقتی تولید داریم چرا باید جنس را اونقدر گرون بخریم؟! توی شهر ما پول خیلی زیاده، ولی همه سرمایه‌دارای شهرمون با پولشون «بانک شخصی» می‌زنند. چرا به جای بانک، کارخونه نمیزنن؟ البته دولت هم کمکشون نمی‌کنه برای همین کسی راغب نمیشه کارخونه بزنه و کار تولیدی راه بندازه. رئیس جمهور باید به مردم «کمک اساسی» بکنه. روغن و برنج و سبد کالا و..... منظورم نیست. اون برنج و روغن زود تموم میشه میره. کمک اساسی به مردم یعنی اینکه حمایتشون کنه که یه سرمایه داشته باشن که به خودشون تکیه کنن یه کارگاهی بزنن، یه کاری راه بندازن. الان دوتا پسر من تراشکاری بلدن ولی بیکارن. گفتم خانم شما ماشاءالله خیلی حرفهای خوبی می‌زنین. گفت چه فایده که کسی به حرفهای ما گوش نمیده. @madaranemidan
کوچشون پر از چاله و چوله اس کنار چند تا خانوم نشستیم هم زمان که ما شروع به صحبت درباره انتخابات کردیم 🗳 چند تا همسایه میان بیرون و حول محور چال چوله ها شروع به دعوا و بحث و جدل میکنن 🤛😰🤜 یکی از خانوما رو به ما میکنه بلند میگه : اینا بیا همینا رای 😤 این چاله ها رای این کوچه ها رای و .....😤😤 سکوت میکنیم !!!! فعلاجای صحبت نیست 🤭 عصبانین😥 دعوا آروم میشه دعوتش میکنیم دوباره بیاد کنار ما بشینه یکم از مشکلات کوچه و خودش و پسرش میگه.....😥 باهاش همدردی میکنیم و ابراز تاسف 😔 میگیم : انشالله دست ب دست هم بدیم تا کشور رو از دست مسئولین بی کفایت بگیریم میگیم : ما هم خسته ایم از اوضاع اقتصاد و از دلسوزی کوچه ب کوچه میریم تا مردم دعوت کنیم به انتخابات و تغییر مملکت .✅ کم کم باورش میشه ما ازخودشیم😉 چند تا سوال میکنه ؛ واقعا درست میشه ؟؟؟ اینا که همشون مثل همن ؟؟؟ ؟؟ و....؟؟؟🤔 شروع میکنیم به امییییییدوار کردنشون باادله های مختلف 🤗 به اینکه فرق بین مسئول دلسوز و مردمی و مسئول بی کفایت و اشرافی گر و .... آروم میگه :انشالله انشالله انشالله فک کنم راضی شدن✌️ @madaranemeidan
ده نفری می‌شدن. سلام و احوالپرسی کردیم و ازشون اجازه گرفتیم که کنارشون بشینیم. یکی‌شون گفت؛ روی زمین که بَده. بزارین برم براتون زیرانداز بیارم. گفتم نه حاج‌خانم. لازم نیست. مگه شما خودتون روی زمین ننشستین، خب ما هم مثل شما. ما اِز خادتایِم.... یکیشون گفت؛ نه من زیرانداز دارم. نگاهی به زیرانداز قالیچه‌مانندش کردم و دستی به شونه‌اش زدم و با خنده و شوخی گفتم؛ اوووه!😃😉 شما قالی کاشان دارین ماشاالله. مرفهین هاااا.... خوش به حالتون، وضعتون خوبه و مثل ما نیستی و این طوری بود که سر صحبت را باهاشون باز کردم. یکیشون که به نظر می‌آمد لیدرشون باشه گفت: رأی رو که حتما باید بدیم، وظیفمونه. چون که نمی‌خوایم دشمن شاد بشیم ولی خب نمیدونم به کی رای بدیم که خوب باشه. همه مثل هم هستن و..... خوشبختانه از آن دسته آدم‌هایی که کلاً نمی‌خوان رأی بدن نبودن ولی خب ناامید و دلشکسته بودن متاسفانه. بهم گفتن خب شروع کن. چی میخوای بگی؟ گفتم از قرآن شروع کنم یا از زیارت عاشورا؟ خانم لیدر گفت: قرآن و زیارت عاشورا را که خودمون بلدیم بخونیم. اونا که دردی از ما دوا نمیکنه!😳 با شوخی به خانم لیدر گفتم: شما حاج خانم ماشاءالله لیسانسی‌ها از ما بهتر بلدی ما هم داریم پیش شما درس پس میدیم. (خانم لیدر همون اول به شوخی گفت من لیسانس دارم منم تا آخر گفتگو محض مزاح هی بهش میگفتم خانم لیسانسه😁😁😁) ولی خب همون قرآن و زیارت عاشورا رو برای چی میخونیم؟ برای این که از توش درس زندگی یاد بگیریم دیگه درسته؟ و الا چرا باید بخونیم؟ همه تایید کردن. گفتن از قرآن بگو. شروع کردم: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» همه ساکت بودند و با جون و دل گوش می دادند. سرنوشت ما فقط دست خودمونه و...... بحث رسید به اینکه همه مثل هم هستند. همه دزدن و وقتی که به بالا برسند ما رو فراموش می کنند و مردم رو از یاد می برند. گفتم حاج خانوم حاج قاسم رو قبل از شهادتش میشناختین؟ دوتا خانم گفتن: نه نمی شناختیم. یه بار که رفته بودیم کربلا، دیدیم مردم جشن گرفتن برای حاج قاسم. گفتیم حاج قاسم کیه؟ گفتن ایرانیه و.... خلاصه دیدیم عراقی‌ها حاج قاسم رو بهتر از ما میشناسن. (این دومین بار بود که توی روشنگری خانمها میگفتن حاج قاسم رو از کربلا و به واسطه مردم عراق شناختن) خب حاج خانم! همین حاج قاسم رو خیلیا تا قبل از شهادتش نمی‌شناختن. ولی وقتی شهید شد فهمیدن کی بوده و چیکار کرده و الان میگن کاش همه مسئولان‌مون مثل حاج قاسم باشند. الان هم توی نامزدها و مسئولین آدم‌های خوبی هستن ولی من و شما نمی شناسیم و چون نمی شناسیم دلیل نمیشه که نباشن و دلیل نمیشه که بگیم پس همه مثل هم هستن و.... گفتگوی خوبی بود. فضا هم صمیمی. @madaranemeidan
وقتی یکیشون از مسئولین شهری می‌نالید، گفتم: حاج خانم! ما با رأی‌مون فقط رئیس جمهور تعیین نمی‌کنیم، بلکه همه‌ی مسئولین از رده بالا به پایین، تا همین شهر خودمون، تا مدیر مدرسه بچمون و... رو تعیین می‌کنیم. چون تمام اینها در جهت نگاه و سیاستهای رئیس جمهور عوض میشن. گفتن: هر کی رأی بیاره به بالا که میرسه، عوض میشه. گفتم: بعضیا عوض نمی‌شن بلکه از همون اول مشخصه که دلسوز مردم و انقلاب نیستن، ولی مردم بهش رای میدن. در قبال اونایی هم که خوبن و کم‌کم عوض میشن، ما وظیفه داریم. ما بعد از رای دادن هم باید فعال و آگاه باشیم و مطالبه درست و نظارت داشته باشیم و.... پرسیدن ما چه طوری میتونیم به رئیس جمهور نظارت کنیم؟ کی به حرف ما گوش میده؟ گفتم: یه راهش انتخاب نماینده خوب هست. یعنی بازم خودمون تعیین کننده هستیم که چه نماینده‌ای انتخاب کنیم. @madaranemeidan