eitaa logo
شهید مدافع حرم جواد محمدی
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
تنها ڪانال رسمی شهید مدافع حرم جواد محمدی : @javad_mohammady میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم تا با یادش، روحمان جَلا گیرد 🌹 #شهید_جواد_محمدے🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حرم جواد محمدی
✍ #رسم_رفاقت 💟 #رفیق_با_محبت 🌸 رفیقِ با #محبت نعمت بزرگی است ڪه اولیاء خدا آن‌ را از خدا طلب ڪرده‌ا
📝 🕋 تو قاموس بچه‌های مشتیِ با خدا مسجد جایی هست ڪه رفیق پیدا میڪنن مسجد جایی هست ڪه با رفقا قرار ميذارن مسجد جایی هست ڪه بهم دیگہ ڪمڪ میڪنن خلاصہ مسجد پاتوق همیشگی ماست ... ℹ🔻🔻🔻 ♥️ @javad_mohammady ♥️ 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
📖 #کتاب_بخونیم این دقت‌ها شهادت را رقم می‌زند هنوز آفتاب ڪامل غروب نڪرده بود . عطاءالله مثل همیشه پدرش رو مجبور به بستنِ مغازه ڪرد . می‌گفت : ڪار ڪردن وقتِ نماز برڪت نداره ، بریم مسجد ، بعد ڪه برگشتیم خودم همه‌ی ڪارها رو می‌ڪنم ، اینطوری پولی‌ ڪه در میارین دیگه شبهه‌ای نداره و آدم رو به یه جایی می‌رسونه ... #شهید_عطاءالله_اکبری 📚 منبع : ڪتاب سیره‌ی دریادلان 2 #نماز_اول_وقت #امر_به_معروف #مسجد 🏴 @javad_mohammady 🏴 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
📚 📖کتاب سه دقیقه در قیامت (ماجرایی واقعی درباره تجربه ای نزدیک به مرگ) ⬅️این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می‌رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی‌گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است. 🔖بخشی از کتاب: زمان‌هایی را که در و حضور داشتم را محاسبه کردند و گفتند: دو سال از عمرت را این‌گونه گذراندی که جزو عمرت محاسبه نمی‌کنیم. یعنی باز خواستی ندارد و می‌توانی به راحتی از این دو سال بگذری. ✍پیشنهاد میکنم در دوران قرنطینه این کتاب رو بخونید...التماس دعای فرج🌺 ــــــــــــــ❀❀❀ــــــــــــــ @javad_mohammady ــــــــــــــ❀❀❀ــــــــــــــ
. پایگاه بسیج محل برایش کم بود. رفت پایگاه بسیج ، نزدیک مسجد مصلا، فعالیت‌هایشان خیلی بیشتر بود. توی همین موقعیت بود که خودش را شناخت و یک جورهایی راهش را انتخاب کرد. دیگر مراقب خیلی از کارهایش بود و حساسیت‌هایش بیشتر شد. دو سه سال قبلش که بچه‌تر بود، با رفقایش رفته بودند باغ‌های اطراف و آلبالو خورده بودند. یک روز بعد از ، رفته بود سراغ آقا سیدی که صاحب باغ بود. گفته بود حاج آقا ما بچگی کرده‌ایم و رفته‌ایم توی باغتان کمی میوه خورده‌ایم. آقا سید هم کمی تند مزاج بود. گفته بود حالا چه کار کنم؟ جواد گفته بود این پول، این صورت... یا خسارتش را بگیر یا تنبیهم کن. طرف درباره کس و کار جواد پرسیده بود و بعدها برای یکی از همسایه‌ها تعریف کرده بود . . راوی: مادر شهید. 📚 دخترها بابایی‌اند 🏴 | @javad_mohammady