eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
264 دنبال‌کننده
209 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم ‌الله الرحمن الرحیم کوفه یادش مانده آنروزی که می لرزاندی اش ای که دشمن را به شام از خطبه ات ترساندی اش ای زبانت ذوالفقارو خطبه ات دشمن شکن ای یدالله فوق ایدیهم به هنگام سخن گشت با هنگامه ات برپا بساط شورو شین دشمنان گفتند علی آمد به یاری حسین جملگی گفتند این ناطق که نورش منجلی است یاعلی باشد و یا خود نطق گویای علی است آینه در آینه نام علی تکثیر شد نام حیدر در جهان با نطق ات عالمگیر شد کاخ ظلم از خطبه ات بر روی خصم آوار شد چون به شام و کوفه زینب حیدر کرار شد گر چه می پنداشتند،حیدر نمی خواند نماز جملگی با خطبه ات گفتند علی باشد نماز سر درون تشت زر با خون سرخ این را نگاشت مارایتُ گفتن تو کم ز زیبائی نداشت زینبا ای ابتدا و انتهای شهر عشق جان ما بادا فدایت ، شاه بانوی دمشق @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود سر جدا از بدن زاده ی طاها شده بود گشت آکنده ز عِطرش همه ی دشت بلا بر لب جن و ملَک بانگ خدایا شده بود لاله هایش همه پرپر شده آغشته به خون باغبانی که بهارش همه یغما شده بود عِطرش آمیخت چو با رایحه ای با گل یاس قتلگَه خواستگه ناله ی زهرا شده بود زینب آمد که سرِ سرو به دامان گیرد لیک سر بهر سر نیزه مهیا شده بود جای یک بوسه نَبُد بر تن آن سرو بلند و گلو بوسه گه خنجر اعدا شده بود تا به رگ های بریده سر خود را بنهاد عالمی غرق در آن صحنه ی زیبا شده بود و در آن لحظه که زینب همه زیبایی دید گشت هنگامه به پا محشر کبری شده بود آفرینش همه میرفت شود کُن فیکون عرش لرزید و فلک هم کمرش تا شده بود زین مصیبت چو ز احجار زمین خون جوشید آسمان گریه کنان زین غم عظمی شده بود شیشه ی عطر تنش خرد و درش گم شده بود همچو تسبیح که پاشیده ی اعضا شده بود بر سِنان تا که سَنان زد سر پر خون حسین در دل زینب غم دیده چه غوغا شده بود کس ندانست در آن لحظه به زینب چه گذشت آه از آن شیشه ی عِطری که درش وا شده بود @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد زینب س تا قیامت در دل است دل بدون یاد او مشتی گل است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابتدا زینب انتها زینب زین اَب زین مرتضی زینب دختر شاه لافتی زینب گوهر و دُرِّ هَل اَتی زینب خواهر شاه سر جدا زینب السلامُ علیک یا زینب می‌نویسم بنام قلب صبور معنی آیه های مُصحف نور می‌نویسم ز روی حسّ غرور جاودان باد تا به صبح نُشور نام سرچشمه ی بقا زینب السلامُ علیک یا زینب کیست زینب به دهر گوهر ناب روز را آفتاب و شب مهتاب دختر بوتراب و مادر آب شیعیان را شفیعه، یوم الحساب همره دُخت مصطفی زینب السلامُ علیک یا زینب ذکر روی لبم نفس به نفس دائما نام پاک اوست و بس بوده از کودکی مرا همه کس دور از او باد چشم هر ناکس داده بر شیعه اعتلا زینب السلامُ علیک یا زینب مبتلا بر غم پیمبر بود هم پرستار درد مادر بود ناظر زخم فرق حیدر بود هم که غمخوار دو برادر بود بر غم و رنج مبتلا زینب السلامُ علیک یا زینب کشته مادر ز ضربِ دَر دیده فرق بشکسته ی پدر دیده بین تشت لخته ی جگر دیده سر خونین به تشت زر دیده هم که‌ سرها به نیزه ها زینب السلامُ علیک یا زینب رنج دیده ز فرقه ی اعدا السلام ای اسیر رنج و بلا نی غلط گفته ام اسیر کجا تو امیری به شام و کوفه ، مها اعتباری به کربلا زینب السلامُ علیک یا زینب در جزا حق چو بستری چیند بر سریری ز نور بنشیند شیعیان را به حشر می‌بیند همچو مرغی که دانه برچیند دوستان را کند جدا زینب السلامُ علیک یا زینب تشنه در زیر آفتاب آن ماه دَم آخر به یاد ثارالله بسترش را نهاد دختر شاه داشت بر لب فغان و ناله و آه در بَرَش پیرهنِ اخا زینب السلام‌ُ علیک یا زینب
نقل قولی شنو که اهل نظر ماجرایی بدیده خود به بصر خادمی راستگو چنین میگفت این خبر را چنین به اهل خبر در زمانی ز جنگ تحمیلی بود در کاظمین خوف خطر بود در صحن حضرت کاظم خالی از زائران او یکسر بود شخصی دنی ز لشگر بعث دل سیاه و کریح و بد منظر پست و بی دین چو سندی شاهک گوئیا ثانی اش و یا بدتر یک نظامی پست کافر کیش شرم دارم بخوانمش افسر کار او بود فحش و دشنام و هر چه میکرد بود ختمِ به شر خفقانی نموده بُد حاکم خاصه در کاظمین آن کافر گاه و بیگاه با وقاحت تام گام میزد به صحن و عربده گر عربی فحش و ناسزا میگفت کاش او لال بود و من هم کر روزی آمد به همره جمعی گشت وارد به روضه ی اطهر ایستادم کنار و چشمانم گاه بُد بر ضریح و گاه به در او لگد وار چکمه میزد بر مرقد پاک موسیِ جعفر می شنیدم ز کینه او میگفت کیستی تو که گشته ای برتر میکنم اين ضریح و مرقد را روزی آخر چو تلِّ خاکستر ناگهان شد برون ز سمت ضریح دست پاکی چو مشت پُر ز هنر و چه دستی چه عطر خوشبویی که نباشد ز بوی آن خوشتر آنچنان زد به سینه ی بعثی خورد بر سنگ پشت سر ز کمر آنچنانی که بر درک واصل گشت با مشتِ دستِ معجزه گر همراهانش ز ترس می‌بردند جسم نحسش به حالتی مضطر مدتی چون گذشت از آن جریان سپری شد چو چند روز دگر شد میسر به عالم رویا تا که بینم منیر آن انور عرض کردم سلام یا مولا پس بفرمود علیک آن سرور عرض کردم بُوَد تمنایی از شما گو به جان پیغمبر پس بفرمود گو تمنایت عرض کردم چسان کنم باور فاش کن جان عالمی بفدات ماجرای نظامی و کیفر پس بفرمود شو سرا پا گوش گوش گشتم تمام پا تا سر باز فرمود کاظمم هر دم خشم خود را فرو برم آخر بود آنروز عمو مرا مهمان همچو جان بود او مرا در بر هتک حرمت چو دید از آن ملعون فعل او خوش نیامدش به نظر او ابو فاضل است و عباس است او غیور ست و میر و نام آور او علمدار و یاور و سقاست خیره بر دست و بازویش لشگر آه از آندم که شد جدا دستش و عمودی که آمدش بر سر او اگر بود عصر عاشورا کس نمی‌برد از زنان معجر او اگر بود عدو چه جرات داشت که کند غارت خیام ، دگر یا کند شمر بر حسین نزدیک با چه جرات به حنجرش خنجر آه از آندم که شمر پست نشست روی آن سینه و بریدش سر @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا