#شریفه_خاتون_س_بنت_الحسن_ع
#بیستم_محرم_شهادت_طبیب_آل_الله
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی
نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی
ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را
وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی
وقتی کریم آل عبا میشود حسن
بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی
خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها
چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی
تو یار زینبی که به هنگام مشکلات
همراه او به واقعه مشگل گشا تویی
همواره بوده ای تو پرستار زخمها
بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی
از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی
بیمار راه کوفه و شام بلا تویی
چون قاسمی تو معنی احلی من العسل
یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی
هر دردمند سوی مزارت به حله شد
چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی
همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟
یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی
با یازده بهار ، چنین با طراوتی
حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی
گشتم دخیل پنجره های ضریح تو
ای آنکه با غم دل من آشنا تویی
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_زهرا_س
#شبهای_جمعه_کربلا
#شب_زیارت_امام_حسین_ع
عرشیان زین عزا بپا خیزند
عرش را با سیاهی آویزند
ناله ها را بهم در آمیزند
خاک ماتم ز نو به سر ریزند
چون شب جمعه ای دگر آید
مادری روضه ی پسر خواند
هودج آماده بهر سوگ و عزا
پا گذارد به روی آن زهرا
سوی کرب وبلا رود ز سما
تا عزایی دگر کند بر پا
چونکه زهرا به سینه و سر زد
همه ارکان عرش میلرزد
قتلگاه ست و مادری مضطر
قتلگاه ست و پیکری بیسر
قتلگاه ست و حنجر و خنجر
قتلگاه ست و روضه ای دیگر
روضه ی قتلگاه و روز دهم
وای از ضربهی دوازدهم
شمر ملعون چه پُر شتاب شد و
جانب پور بوتراب شد و
مادری که در اضطراب شد و
آهِ زهرا چه بی حساب شد و
این گلو را نبری ای خنجر
چون بُوَد بوسه گاه پیغمبر
مشق خنجر چو با گلو میکرد
گاه در سینه هم فرو میکرد
عضو دیگر چو جستجو می کرد
با نوک چکمه پشت و رو میکرد
راس او از قفا جدا کردند
پیکرش بی کفن رها کردند
روضه خوان گشته مادری محزون
مادری غرق ناله و دلخون
روضه خواند به پیکر ی گلگون
کی رود او ز قتلگه بیرون
مادری که به گوشه ی گودال
گاه و بیگاه میرود از حال
روضه خواند چو از پریشانی
گوید ای وای از چه عریانی؟
از چه عریان و بی کفن مانی؟
آب مهر من و تو عطشانی؟
پدر توست صاحب خاک ات
روی خاک ست نعش صد چاک ات؟
تا سحرگه به عرش همهمه است
صحبت از ناله های فاطمه است
پس از آن هم به سوی علقمه است
دو دمه را به حال زمزمه است
میر و ساقی باوفا عباس
کاشف الکرب خیمه ها عباس
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_زمان_عج
از جفای زمانه یار غریب
شده دلخسته در دیار غریب
چون نشانی ز آشنایی نیست
میخورد خون دل نگار غریب
همه دنبال یار میگردند
غافل از اینکه اوست یار غریب
همه دنبال کار خود هستند
هیچ کس نیست پای کار غریب
به زبان بیقرار آمدنش
خود فریبان بیقرار غریب
ما که یک عمر ادا در آوردیم
اینکه هستیم همقطار غریب
کاش میشد که بی ریا باشیم
در دعا بهر انتظار غریب
کاش هنگام العجل گفتن
چون علی بن مهزیار غریب
سر و جان را فدای دوست کنیم
کاش باشیم سربدار غریب
من ندیدم غریبتر از او
همه عمرم به روزگار غریب
همه عالم شده غریبستان
آه از درد بیشمار غریب
سیصدو سیزده نفر تا کی
جمع گردند در کنار غریب ؟
سیزده قرن بگذرد اما
کی شود وقت کارزار غریب ؟
به خدا در نیام طاق شده
طاقت و صبر ذوالفقار غریب
کاش در صبح جمعه ای نزدیک
آید از راه تکسوار غریب
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_سجاد_ع_مدح_اسارت
#امام_سجاد_ع_ایراد_خطبه_شام
الا ای ملقب به زین العباد
سلام خدا بر روان تو باد
سلام شهیدان عالم مدام
به روح شما ای امام همام
تو آن پارسایی که در زهد و دین
لقب یافتی زینت عابدین
عبادت ز زهد تو جان یافته
به پای تو سجاده انداخته
به وصفت قلم گفت این زمزمه
نسب داری از حیدر و فاطمه
و جدت پیمبر حسینت پدر
و مادر به شهبانویی مفتخر
چنان در عبادت به تاب و تبی
که تاب و توان تن زینبی
به تب سوختی گرچه در خیمه گاه
به زینب تو بودی تو پشت و پناه
وزان زندگانی بس ساده ات
گرفت آبرو مهر و سجاده ات
به دنیا و عقبی یکی راه راست
خم ابروی چون هلال شماست
به وصف تو فرمود اله مبین
چو زین العباد و سپس نقطه چین
ملائک به تحسین بپرداختند
و سجادیه در سما ساختند
من و مدحت شاه عالیجناب؟
من و مدحت زاده ی بوتراب؟
من آنم که از عشقتان زنده ام
موالی درگاهم و بنده ام
مرا چون شمایید بود و نبود
سرودم به مدح شما این سرود
که مدحت گری چون شما را سزاست
چه گویم که مداح مدحت خداست
قلم بود سرمست مدحت گری
به رسم و ره و شیوه ی نوکری
چو دلگیر شد آسمان و زمین
قلم شد روایتگر اربعین
به ناگه سیه پوشتان خامه شد
چو شد اربعین شعر غمنامه شد
قلم زد قدم در صراط جنون
برآمد ز صحرای غم بوی خون
به قلب قلم غم بزد نیشتر
ز داغ شما شعله زد بیشتر
ز خون صفحه رنگین شد و شعله ور
قلم شد ز داغ شما نوحه گر
به دوشش لوای عزا برگرفت
سرودن ز غمنامه از سر گرفت
سرود از چهل روز و شب بی کسی
چهل روز و شب هول و دلواپسی
چهل روز دوری دیدار یار
به همراه هفتاد و دو سربدار
چهل روز سر های دور از بدن
بدن های دور از سرِ بی کفن
چهل روز و شب روی نی بی قرار
سر پاک هفتاد و دو نی سوار
چهل منزل و راس پاک حسین
چهل منزل و شیون و شور و شین
چهل منزل و راس پاک عمو
که بر نیزه میبرد آن را عدو
چهل منزل و ماتم و درد و غم
چهل منزل و جور و ظلم و ستم
چهل منزل و سختی قافله
چهل منزل و خنده ی حرمله
چهل منزل همراه شمر و سنان
چهل منزل و خولی و ناکسان
چهل منزل و دشمن و هلهله
به گردن به بازو و پا سلسه
چهل روز با خار ها در ستوه
چهل روز آواره در دشت و کوه
چهل منزل و سختیِ در طناب
نظاره گر اشک های رباب
چهل منزل و همره ساربان
که میداد انگشتری را نشان
چه تهدید هایی به خنجرکشی
چهل منزل و ترس معجر کشی
چهل منزل و سختی و رنج و زجر
نظاره گر روی منحوس زجر
چهل منزل همراه با کودکان
اسیری برفتند جمله زنان
چهل منزل با پای پر آبله
دویدند آنان پی قافله
چهل روز غم در گلو کاشتن
به راس شهیدان نظر داشتن
ز یک چشمت اشک و دگر خون پاک
بریزد ز داغ شهیدان به خاک
تورا کشت غم های در بین راه
نبودت غذایی به جز اشک و آه
چهل روز کردی تو این راه طی
به همراه شلاق و گه کعب نی
چهل روز بر ناقه ی بی جهاز
به همراه زینب به سوز و گداز
چهل منزل از داغ و غم سوختید
به هفتاد و دو سر نظر دوختید
چه گویم ز سختی در شهر شام
به خاکستر و سنگ از روی بام
چه کردند با آل خیر الانام
که فرمودی الشام الشام شام
ولی این نبُد آخر ماجرا
چه کردی تو ای پور خیر الوری
چو دیدی که آن کافر بی حیا
نشسته به منبر به جای شما
به روی اسیران نماید نظر
سخن میسراید ز فتح و ظفر
به سَبِّ علی چون گشوده دهان
و مدح یزید آورد بر زبان
به منبر نشستی تو ای بوالحسن
چنان خطبه خواندی به فوق سخن
منم پور مکه انا ابن المنا
منم پور زمزم انا ابن الصفا
به ما علم و صبر و سخاوت رواست
فصاحت شجاعت محبت سزاست
خدا در قلوب همه مومنین
نهاد حب آل علی این چنین
منم زاده ی حضرت مصطفی
که بُد عازم سدره المنتهی
منم زاده ی شاه بدر و حنین
عمویم حسن هست و بابم حسین
منم زاده و پور خیرالنسا
همان فاطمه دختر مصطفی
چو کردی ز زهرا تو مدحتگری
نمودی به مردم تو روشنگری
چنان خطبه خواندی به کاخ یزید
که عالم خطیبی مثالت ندید
چنان خطبه خواندی به شام بلا
که با خطبه ات زنده شد کربلا
چنان خطبه خواندی به نطق فصیح
که جان یافت در چرخ چارم مسیح
به بانگ حماسی و علم لدن
چه کردی تو در شام،کن فیکون؟
چه خطبه که چون ضربت ذوالفقار
زدی گردن دشمن نابکار
سخن بر لبت خنجری تیز شد
به قلب عدو رفت و خونریز شد
به مدح تو ای زینت عابدین
هزاران هزاران هزار آفرین
@javadkarimzadeh
#جواد_کریم_زاده
#دیر_راهب
بوی عطری عجیب می آید
نیمه شب بوی سیب می آید
چه معطر شده ست دیر و فضا
به به از این شمیم روح افزا
آسمان وه چه روشن ست امشب
بخت همراه با منست امشب
وقتِ آنست تا کنم آغاز
با خداوندگار راز و نیاز
لیک این بانگ و شور و ولوله چیست
خنده و قاه قاه و هلهله چیست
سر چو از دیر خود برون آورد
موج اندوه در دلش حس کرد
دید خونین سری بریده به نی
در قفایش سران پی در پی
گفت راهب به خود که وا عجبا
نور میبارد از زمین به سما ؟
شنوم از لبش به بانگ فصیح
صوت داود یا نوای مسیح؟
مات و مبهوت ، محوِ سر، گشته
همچو عشاق گشته سرگشته
سوی سر شد ز دیر خود بیرون
چون نظر کرد بر سر پرخون
دید سر را به نزد قوم شرور
و نشستند گرد سر مغرور
دید بر گرد سر بساط شراب
عدهای را بدید مست و خراب
گفت ای قوم پست این سر کیست
اینهمه قاه قاه و هلهله چیست
گفت خولی نحس بد آیین
صاحب سر خروج کرده ز دین
صاحب این سری که بر نیزه ست
دان عموی دلاورش حمزه ست
صاحب این سری که در بر ماست
سبط پاکیزه ی پیمبر ماست
گفت سبطی اگر مسیحا داشت
بر روی چشمهای ما جا داشت
چقدر رذل و پست و نامردید
که بر او اینهمه جفا کردید
کرد راضی چو قوم کافر را
به امانت گرفت آن سر را
تا برَد راسِ پاکِ دَرهَم را
داد او ده هزار دِرهم را
همرهش داشت با دلی غمبار
سر خونین و پُر ز گرد و غبار
تشت سیمین نموده آماده
سر نهاده به روی سجاده
ظرف آب و گلاب آورد و
عنبر و مشک ناب آورد و
گیسوانش چو شستشو میکرد
با سر پاک گفتگو میکرد
دلربا سر، بگو تو یحیایی
مصطفایی و یا مسیحایی
از چه رو این سرت جدا کردند
و سپس روی نیزه جا کردند
خشک لب از چه بودی ای مظلوم
از چه شد نامرتب این حلقوم
این سران چیستند بر سرِ نی
سربداران نیزه پی در پی
این زن و کودکانِ در تب و تاب
از چه بستند دستشان به طناب
آن بزرگ و امیر قافله کیست
آن اسیر به بند سلسله کیست
لب گشا بسمه تعالی سر
راز بگشای ای مسیحا سر
ناگهان آن لبان به صوت ملیح
گفت من روح داده ام به مسیح
صد مسیحاست از دمم زنده
اهل عالم به درگه ام بنده
من حسین هستم و شه دینم
نوه ی خاتم النبیینم
پسر شاه لافتی ام من
دُرِ شهوار هل اتی ام من
بر مشامت چو بوی سیب آمد
حس نمودی ز ره غریب آمد ؟
با لب تشنه سر بریده شدم
بر روی خاکها کشیده شدم
هر چه را داشتیم غارت شد
سهم ناموسمان اسارت شد
قبل از این صورتم درون تنور
سوخته و محاسنم شد بور
این سران یاوران من بودند
یار ناموس و کودکان بودند
سیدی که اسیر بیداد است
پسر من امام سجاد است
گفت با شاه دین چنین راهب
پسرِ زاده ی ابو طالب
راهبی بوده ام و نصرانی
کیش من را نما مسلمانی
اشک میریخت در برِ آن سر
که شفیع ام شو در صف محشر
پس بفرمود شاه دین آنگاه
گو به لب لااله الا الله
شو مشرف تو دین سرمد را
و شهادت بده محمد را
تا سحر گاه سر در آنجا بود
صبحدم سر به روی نی جا بود
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پایان_ماه_محرم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_به_شام
غروب مه غم به آخر رسید
طلوع مهِ تارِ دیگر رسید
به شام بلا نیز خواهر رسید
به همراه راس برادر رسید
نگر عمهی پاک سادات را
و در وازه ی نحس ساعات را
چو آمد ز ره، خسته آن قافله
اسیران همه در غل و سلسله
به همراهشان خولی و حرمله
میان کِل و شادی و هلهله
ز مهمان نوازی، اهالی شام
بر آنان زدند سنگ از روی بام
جفاها شد از قوم پست لعین
بر آن اهل بیت رسول امین
روانه نمودند از روی کین
چو از کوچه های یهودی نشین
که اینان همه وارث حیدرند
همه اهل بیت یل خیبر ند
بگیرید از اینان دگر انتقام
بگیرید از هر چه سر انتقام
ز سرهای مد نظر انتقام
به چوب و به سنگ و حجر انتقام
بریزند خاکستر از روی کین
به روی سر سیدالساجدین
ز یک سوی رنج و غم بی حساب
ز سوی دگر گریه های رباب
ز سویی بدستان آنان طناب
ز سویی ورودِ به بزم شراب
امان از دل زینب و کودکان
امان از لب و چوبه ی خیزران
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh