ای مسافر بیا ، سفر تا کی ؟
منتظِر پای منتظَر تا کی ؟
نظری سوی ما کنی بد نیست
دور مانی تو از نظر تا کی ؟
بهر لیلا چقدر صبر کند
دل مجنون در به در تا کی ؟
سیزده قرن منتظر بودن
این دعاهای بی اثر تا کی ؟
به فدای تو مادر و پدرم
گریه ی مادر و پدر تا کی ؟
غربتت را کسی نمیفهمد
غربت شام بی سحر تا کی ؟
جمع باید شوند اصحابت
سیصد و سیزده نفر تا کی ؟
منتقم بهر انتقام بیا
صبر آن تیغه ی دو سر تا کی ؟
کاش می آمدی ز جاده ی نور
کاش نزدیک بود صبح ظهور
جواد کریم زاده
#امام_حسن_عسکری_شهادت
مرغ حق کنج قفس بال و پرش ریخت به هم
تار شد چشم و همه دور و برش ریخت به هم
آتش زهر چنان پیکر او را سوزاند
شعله زد بر تن او تا جگرش ریخت به هم
تا زمین خورد به هم ریخت زمین از غم او
آسمان دید به ناگه قمرش ریخت به هم
طلب آب نمود از پسرش گاهِ عطش
ناگهان دید ز ماتم پسرش ریخت به هم
دَمِ آخِر سر او بود به بالین پسر
چشم در چشم پسر چشم ترش ریخت به هم
آه از آن دم که به دامان شه کرب و بلا
سر شهزاده توان پدرش ریخت به هم
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
"ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید"
ای مهدویون شهر را از نور مهمانی کنید
وز شوق، چشم خویش را چون ابر بارانی کنید
جان در رکاب مقدمش از شوق قربانی کنید
امشب جهان آئینه دار روی مهدی میشود
کام تمام شیعیان شیرین شهدی میشود
امشب جهان خرّم شود با لطف حی داوری
عالم منور می شود با نور پور عسکری
حق می نهد بر تارُکش عمامه ی پیغمبری
بر دوش عبا ،بر تن قبا، در دست تیغ حیدری
امشب خدا در عرش خود بر او اقامت می دهد
بر تارُکش با دست حق تاج امامت می نهد
روح الامین بر مقدمش بگشوده بال و شهپرش
با صور اسرافیل می خوانَد مدیح محشرش
میکال خود روزی خورَد از خوان روزی گسترش
از شوق عزرائیل جان خواهد دهد در محضرش
خیل ملائک سجده گر بر قامت رعنای او
خیل رُسُل محو تماشای رخ زیبای او
گویی دوباره مصطفی مبعوث شد در کوه نور
مدهوش موسی شد ز نور انورش در کوه طور
در مدح او شب تا سحر داوود میخواند زبور
جاه سلیمان می شود در نزد او کمتر ز مور
یک یا علی گفتا و عشق از آن زمان آغاز شد
گویید با نصرانیان عیسی بر او سرباز شد
گل در چمن گیرد صفا هر دم ز عطر و بوی او
عالم چنان دل زد گره بر زلف و بر گیسوی او
گویی تمام هستی عالم بُوَد از روی او
حق نقش جاء الحق نکو، حک کرده بر بازوی او
طاغوت و استکبار را بس لرزه ها بر تن شود
صوت انا المهدی او هر دَم طنین افکن شود
در جاده ی نورش زده هر عاشقی طاق ظفر
ای کاش می شد آن سفرکرده بیاید از سفر
تکیه زند بر کعبه رخ بنماید آن قرص قمر
وز دیو ظلمت بشکند دست و سر و پا و کمر
ای کاش سر آید دگر هجر و فراق و انتظار
و آن تکسوار آید ز ره در دست تیغ ذوالفقار
میآید و بیند جهان آن حجّتِ الله را
بیند جهانی عدلِ همنام رسول الله را
بر قله عالم زند نام ولی الله را
بر دوش خود گیردلوای سرخ ثارالله را
از خاک بیرون میکشد آن غاصبین را توامان
خوشنود زهرا میشود از مهدی صاحب زمان
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh