eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
260 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❤️🌺🌸💕⚜✨ ا🌺💛🌿🕊 ا🌸🌿🕊 ا🌿🕊 ا💕 🔹 در هوایت بی قرارم یا اباصالح مدد سر ز پایت برندارم یا اباصالح مدد جان احمد جان حیدر جان زهرا جان عشق هجر تو برده قرارم یا اباصالح مدد بنده ای هستم گنهکارو فقیر و رو سیاه از گناهان شرمسارم یا اباصالح مدد ای تو آقا ای تو مولا ای تو والا ای ولی ای همه دار و ندارم یا اباصالح مدد جز به درگاهت که گردی شافعم در نزد حق رو به درگاه که آرم یا اباصالح مدد گر نگاهی از سر لطفت بر این عاصی کنی خوش شود این روزگارم یا اباصالح مدد ذره ای هستم نگاهت آفتابم می کند نزد گل کمتر ز خارم یا اباصالح مدد آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای آفتاب ای مه شب های تارم یا اباصالح مدد در فراقت شد بهار دل خزان ای نازنین برگ خشکی در بهارم یا اباصالح مدد رشته ای بر گردنم افکنده شوق وصل دوست من اسیر زلف یارم یا اباصالح مدد شعله بر جانم فتاده آنچنان کز عشق تو آتشی در سینه دارم یا اباصالح مدد اعتبارم گشته حب مرتضی و آل او سربدار ذوالفقارم یا اباصالح مدد کاش می شد خاک پایت گردم و آخر شود خاک کوی تو مزارم یا اباصالح مدد تا ظهورتان قسم بر گردش لیل و نهار روز و شب را می شمارم یا اباصالح مدد کاش این جمعه شود روز ظهور و وصلتان مژده ی وصلت شعارم یا اباصالح مدد @javadkarimzadeh اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✨ 💕 🌿🕊 🌸🌿🕊 🌺💛🌿🕊 ❤️🌺🌸💕⚜✨
با صبا گفتم بگو از این شمیم جانفزا ؟ گفت این عطری که دارم بوی تربت می‌دهد گفتمش خاک بقیع یا کربلا ؟ با اشک گفت هر کدامش را ببویی بوی غربت می‌دهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با صبا گفتم بگو از این شمیم جانفزا ؟ گفت این عطری که دارم بوی تربت می‌دهد گفتمش خاک بقیع یا کربلا ؟ با اشک گفت هر کدامش را ببویی بوی غربت می‌دهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم گرفته چه گویم چه کرده با ما، در چه شکوه ها که نمودست مادرم با،در دربهشت برین، درب جنت الاعلی دری که بود فرا روی عرش اعلا، در دری که روح الامین پاسبان آن در بود همان که داشت تعلق به بیت مولا، در دری که سوخته از کینه ی اراذل ها چه گویمت که چه ها کرده شعله ها با ، در دری که سوخت و گوئی تمام هستی سوخت از این غمی که بسوزاند قلب ما را ، در چهل شقی حرامی ز بسکه ضربه زدند رود که تا به در آید دگر ز لولا ، در فرشته در پس در بود و در اگر افتاد نداشت تاب ستادن به روی پا را ،در نفس نفس زدنش را شنید دیو و هدف گرفته، آه چه شد؟ میخ، سینه، حورا، در امان ز ضربه ی آخر ، امان ز وقتیکه فتاد همره مسمار روی زهرا ، در دل زمین و زمان کائنات و موجودات از این مصیبت عظمی شکست حتّی، در نوای فضه خُذینی شنید و فضه دوید رسید پشت در و دید کرده غوغا ، در شکسته پهلوی زهرا و سینه اش پر خون ز کینه کرده چه با دُخت پاک طاها، در شکست پهلو و شد سقط محسنش آن جا ز کین قوم دغا، بود شاهد آن جا ، در دلم شکست از آن بیشتر زمانیکه بدید زینب و با ناله گفت بابا ، در من و برادر و خواهر ،پدر ، شکسته دلیم دلی که سوخته در ماتم جوان ، مادر علی به صوت حزین روضه خواند و مینالید میان روضه بگفتا چه کرده با ما ، در به جرم اینکه فقط یاور علی بوده ست رسید هر که بر او، لطمه زد نه تنها در چگونه شرح دهم داغِ کوچه و سیلی ز ضربه های غلاف و ... نگویم الّا ، در @javadkarimzadeh
الهی نامش از عالم شود گم مثال بو لهب آورد هیزم بزد آتش در بیت الولا را چرا ساکت نشستید آی مردم بسوی در چو زهرا رهسپر بود گمان ميکرد سائل پشت در بود به مانند همیشه داشت در دست طعامی، گرچه بر حیدر سپر بود در و دیوار چون گشتند همدست به در زد ضربتی آن کافر مست میان درب نیمه سوز و دیوار به ناگه سینه و پهلوش بشکست ز سوی دیگری مسمار لج کرد سر خود را بسوی سینه کج کرد ز یکسو طفل شد سقط و ز یک سوی تن مجروح مادر را فلج کرد چرا گیری ز حیدر دائما رو بگیری دست بر دیوار و پهلو فدایت ابن عمت گردد ای جان تکلم کن تو با من ماه بانو به دست بسته از جور زمانه به چشم خویش دیدم درب خانه تو را زد با غلاف تیغ قنفذ تو را میزد مغیره تازیانه ز بسکه قوم شر منفور و پستند یدالله را ز کینه دست بستند به پیش چشم آن فتاح خیبر ز زهرا سینه و پهلو شکستند اگرچه‌ پادشاه عالمینم و مرد خیبر و بدر و حنینم مرا تیغ و سپر بودی و جوشن که تا پایان عمرم زیر دینم تو که این خانه را جارو کشیدی به زینب شانه بر گیسو کشیدی و نان تازه پختی روز آخر بمیرم درد از بازو کشيدی بفرما از چه ای در تاب و در تب دم آخر چه فرمایی تو بر لب چرا باید که غسل و کفن و دفنت نمایم مخفیانه نیمه ی شب گلی که کعبه آید در طوافش غلاف تیغ آمد در مصافش کسی که بازوی او را شکسته یقینا تیغ بوده در غلافش مرو ای جان و ای جانان حیدر ز پیشم ای سرو سامان حیدر بمان ای نازنین ای جان شیرین که بی تو نیست در تن جان حیدر مرو ای یاس و ای آلاله ی من ز بستان سرو هجده ساله ی من ز هجرانت بسوزانی دلم را رود تا عرش آه و ناله ی من نمیدانم به درمانت چه سازم و یا با درد هجرانت چه سازم بهارم را خزان کردند ای وای بدون تو به طفلانت چه سازم حسن در گوشه ای افتاده بی حال و زینب فکر و ذکرش گشته گودال تو گفتی بی کفن باشد حسینم سرش بر نی تنش گردیده پامال سفارش کرده ای در وقت خوابش کنارش من گذارم ظرف آبش به دشت کربلا با کام عطشان چه سازد با لب طفل ربابش