#روایت_معجزه
#امام_موسی_کاظم_ع
#حضرت_عباس_ع
نقل قولی شنو که اهل نظر
ماجرایی بدیده خود به بصر
خادمی راستگو چنین میگفت
این خبر را چنین به اهل خبر
در زمانی ز جنگ تحمیلی
بود در کاظمین خوف خطر
بود در صحن حضرت کاظم
خالی از زائران او یکسر
بود شخصی دنی ز لشگر بعث
دل سیاه و کریه و بد منظر
پست و بی دین چو سندی شاهک
گوئیا ثانی اش و یا بدتر
یک نظامی پست کافر کیش
شرم دارم بخوانمش افسر
کار او بود فحش و دشنام و
هر چه میکرد بود ختمِ به شر
خفقانی نموده بُد حاکم
خاصه در کاظمین آن کافر
گاه و بیگاه با وقاحت تام
گام میزد به صحن و عربده گر
عربی فحش و ناسزا میگفت
کاش او لال بود و من هم کر
روزی آمد به همره جمعی
گشت وارد به روضه ی اطهر
ایستادم کنار و چشمانم
گاه بُد بر ضریح و گاه به در
او لگد وار چکمه میزد بر
مرقد پاک موسیِ جعفر
می شنیدم ز کینه او میگفت
کیستی تو که گشته ای برتر
میکنم اين ضریح و مرقد را
روزی آخر چو تلِّ خاکستر
ناگهان شد برون ز سمت ضریح
دست پاکی چو مشت پُر ز هنر
و چه دستی چه عطر خوشبویی
که نباشد ز بوی آن خوشتر
آنچنان زد به سینه ی بعثی
خورد بر سنگ پشت سر ز کمر
آنچنانی که بر درک واصل
گشت با مشتِ دستِ معجزه گر
همرهانش ز ترس میبردند
جسم نحسش به حالتی مضطر
مدتی چون گذشت از آن جریان
سپری شد چو چند روز دگر
شد میسر به عالم رویا
تا که بینم منیر آن انور
عرض کردم سلام یا مولا
پس بفرمود علیک آن سرور
عرض کردم بُوَد تمنایی
از شما گو به جان پیغمبر
پس بفرمود گو تمنایت
عرض کردم چسان کنم باور
فاش کن جان عالمی بفدات
ماجرای نظامی و کیفر
پس بفرمود شو سرا پا گوش
گوش گشتم تمام پا تا سر
باز فرمود کاظمم هر دم
خشم خود را فرو برم آخر
بود آنروز عمو مرا مهمان
همچو جان بود او مرا در بر
هتک حرمت چو دید از آن ملعون
فعل او خوش نیامدش به نظر
او ابو فاضل است و عباس است
او غیور ست و میر و نام آور
او علمدار و یاور و سقاست
خیره بر دست و بازویش لشگر
آه از آندم که شد جدا دستش
و عمودی که آمدش بر سر
او اگر بود عصر عاشورا
کس نمیبرد از زنان معجر
او اگر بود عدو چه جرات داشت
که کند غارت خیام ، دگر
یا کند شمر بر حسین نزدیک
با چه جرات به حنجرش خنجر
آه از آندم که شمر دون بنشست
روی آن سینه و بریدش سر
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_ص_مبعث
بود اندر حرا امین زمان
گرم راز و نیاز با یزدان
در نیایش به اوج حق بینی
در ستایش به سجده ی سبحان
سرور کائنات ابوالقاسم
ساقی می خوران و سرمستان
مست از باده ی اهورایی
فارغ از تن بُد و همی از جان
عشقبازی به درگه معبود
پاکبازی به غایت ایمان
بر لبش لا اله الا هو
در دلش بود نور جاویدان
در دل کوه نور و غار حرا
ناگهان نور حق نمود عیان
جلوه ی حق عیان به جبرائیل
او ملَک بود و مصطفی انسان
گفت اقراء ببر به لب احمد
نام ربّ جلیل و الرحمان
آفریننده ای که از خونِ
بسته اندر ورید و الشریان
خلق گرداند و از قلم آموخت
آدمی را که بود بس نادان
یا محمد بخوان بخوان با من
نام زیبای قادر منان
گفت خواندن ندانم و اُمّی
هستم و بینی ام تو بس حیران
من چِسان خوانم این که میگویی
ببرم نام بر زبان و دهان
من چه گویم بگو چه می خواهی
پیکرم را نگر بُوَد لرزان
گوئیا مصطفی در آن حالت
بود حیران و شد کمی نگران
شک ندارم که برد در آندم
مصطفی نام مرتضی به زبان
به یقین گفت یا علی مددی
مددی کن ز غم مرا برهان
چون مدد خواه شاه مردان شد
کرد او را مدد شه مردان
هست مشکل گشا شه مردان
با علی مشکلت شود آسان
ناگهان بر لبش شکوفا شد
نام نیک خدای هر دو جهان
چشم او برق زد چو ابر بهار
لب او شد چو غنچه ی خندان
شد سراپا وجود او تسلیم
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گفت اینک تویی رسول خدا
ختم پیغمبران و فخر زمان
و وزیرت علیست در بعثت
همچو هارون به موسی عمران
برو بشکن تمام بت ها را
برو بشکن کمر تو از شیطان
جهل را زیر پای خویش بسای
خُرد کن کفر را سر و دندان
برو من یار و یاورت هستم
آنچنانی که دادمت سامان
برو احمد خدانگهدارت
برو دست علی به همراهت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_ص_عید_مبعث
ز شوق رویت ای جانا زنم بر لب چو ساغر را
ز می شویم دهانم را کنم مدحت، پیمبر را
تویی آن رحمت للعالمینی کز سر رحمت
به سر بنهاده ات ایزد ز مهرش تاج و افسر را
به دختر بچه ها دادی هدیه زندگانی را
کزین برتر نباشد شوق پروازی کبوتر را
به جاهل های بی دین خرافاتی تو فهماندی
پدر باید بداند بیش از این ها قدر دختر را
به پاس مهربانی هایت ای پیغمبر رحمت
خدا اعطا نمودت دختری مانند کوثر را
نبودش در جهان الا علی عالی اعلا
که در شانش خدا هم کفو او آورده حیدر را
به شان سوره ی کوثر نمودم مدحتی دیگر
که بینم کور چشمان حسود شوم ابتر را
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_ص_عید_مبعث
ز اوّل حیِّ سرمد یا علی گفت
به لب همواره ایزد یا علی گفت
به وقت خلق عالم از سر شوق
دمادم ذات سرمد یا علی گفت
به هنگام نزول وحی و قرآن
امین وحی بی حد یا علی گفت
به کوه نور و در غار حرا با
رسول الله امجد یا علی گفت
ملک چون گفت اقرا بِسم رَبِّک
مدد بگرفت احمد یا علی گفت
به سر بنهاد تاج پادشاهی
به هستی گشت ارشد، یا علی گفت
پس از وحی رسالت مصطفی تا
به سوی خانه آید یا علی گفت
خدیجه چون به رویش درب بگشود
درون خانه آمد یا علی گفت
مدد بگرفت بعد از وحیِ جبریل
چو مُدثّر بخواند یا علی گفت
اگرچه کبریا و کائنات و
کبوتر دور گنبد یا علی گفت
مقامش بس موذّن بر مناره
پس از نام محمّد یا علی گفت
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#پیامبر_اعظم_مبعث
اصنام کعبه از خدائی خسته بودند
جمعی به الله الصمد دل بسته بودند
کابوس بتها نیمه شب برق تبر بود
خواب بُتان هر شب بسی آشفته تر بود
سنگ و گلی ها منتظر بهر شکستن
بتهای چوبین با امید دود گشتن
هرچند خیل بت پرستان بی عدد بود
آوای بتها تا سحرگه یا صمد بود
واللهُ خیر الماکرین آنجا ثمر داشت
مکر خدایان دروغین کی اثر داشت
خواندند بتها قل هواللهُ احد را
بردند بر لب نام اللهُ الصمد را
از شرم اینکه رَبّ قوم بت پرستند
برخاک می افتاده خود را می شکستند
گویا که می دیدند نور بت شکن را
شمس جمال احمد ظلمت شکن را
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh