#امام_کاظم_ع_مدح_ولادت
السلام ای حضرت موسای طور کاظمین
السلام ای انبیا و اولیا را نور عین
نور چشم فاطمه ای پادشاه عالمین
مصطفایی مرتضایی مجتبایی و حسین
حضرت باب الحوائج زاده ی پیغمبری
هفتمین مهر ولا دلبند پاک جعفری
لحظه ی میلادتان چون صبح صادق میشود
عالم از عطر گل ات دشت شقایق میشود
هستی از شوق تولای تو عاشق میشود
واله و شیدای تو کنزالحقایق میشود
دامن پاک حمیده سبز از نور شماست
هر دو عالم در حقیقت وادی طور شماست
آمدی و گشت عالم غرق در نور و سرور
بهر بزم انبیا داود می خواند زبور
دید نورت را چو موسی در تجلیگاه طور
گشت مدهوش از تجلی چنین انوار نور
فخر دارد حضرت موسی که همنام تو شد
همره خیل رسل سرمست از جام تو شد
ریزه خواری بر سر خوانت سلیمان گشته است
یوسف از حسن جمالت مات و حیران گشته است
از دم پاکت مسیحا صاحب جان گشته است
با عصا موسی به درگاه تو دربان گشته است
چون محمد بر تمام انبیا سرور تویی
اولیا را نور چشم ای موسی جعفر تویی
بود هارون در حقیقت بنده ای در بند تو
بیشتر زندان زده با ذکر حق پیوند تو
می سزد شاه خراسان هم شود فرزند تو
دختری داری چو معصومه که شد دلبند تو
ملک فرزندان تو شد کشور ایران ما
ای فدایت جان ما و جان فرزندان ما
جان فدایت یا ابالمعصومه و باب الرضا
تو به درد عالمی هستی دوا ، هستی شفا
ما گدایان تو هستیم و تویی باب العطا
حضرت باب الحوائج حاجت ما کن روا
حاجت ما نیست جز این در شب جشن و سرور
اینکه فرماید دعا مولایمان بهر ظهور
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#روایت_معجزه
#امام_موسی_کاظم_ع
#حضرت_عباس_ع
نقل قولی شنو که اهل نظر
ماجرایی بدیده خود به بصر
خادمی راستگو چنین میگفت
این خبر را چنین به اهل خبر
در زمانی ز جنگ تحمیلی
بود در کاظمین خوف خطر
بود در صحن حضرت کاظم
خالی از زائران او یکسر
بود شخصی دنی ز لشگر بعث
دل سیاه و کریح و بد منظر
پست و بی دین چو سندی شاهک
گوئیا ثانی اش و یا بدتر
یک نظامی پست کافر کیش
شرم دارم بخوانمش افسر
کار او بود فحش و دشنام و
هر چه میکرد بود ختمِ به شر
خفقانی نموده بُد حاکم
خاصه در کاظمین آن کافر
گاه و بیگاه با وقاحت تام
گام میزد به صحن و عربده گر
عربی فحش و ناسزا میگفت
کاش او لال بود و من هم کر
روزی آمد به همره جمعی
گشت وارد به روضه ی اطهر
ایستادم کنار و چشمانم
گاه بُد بر ضریح و گاه به در
او لگد وار چکمه میزد بر
مرقد پاک موسیِ جعفر
می شنیدم ز کینه او میگفت
کیستی تو که گشته ای برتر
میکنم اين ضریح و مرقد را
روزی آخر چو تلِّ خاکستر
ناگهان شد برون ز سمت ضریح
دست پاکی چو مشت پُر ز هنر
و چه دستی چه عطر خوشبویی
که نباشد ز بوی آن خوشتر
آنچنان زد به سینه ی بعثی
خورد بر سنگ پشت سر ز کمر
آنچنانی که بر درک واصل
گشت با مشتِ دستِ معجزه گر
همراهانش ز ترس میبردند
جسم نحسش به حالتی مضطر
مدتی چون گذشت از آن جریان
سپری شد چو چند روز دگر
شد میسر به عالم رویا
تا که بینم منیر آن انور
عرض کردم سلام یا مولا
پس بفرمود علیک آن سرور
عرض کردم بُوَد تمنایی
از شما گو به جان پیغمبر
پس بفرمود گو تمنایت
عرض کردم چسان کنم باور
فاش کن جان عالمی بفدات
ماجرای نظامی و کیفر
پس بفرمود شو سرا پا گوش
گوش گشتم تمام پا تا سر
باز فرمود کاظمم هر دم
خشم خود را فرو برم آخر
بود آنروز عمو مرا مهمان
همچو جان بود او مرا در بر
هتک حرمت چو دید از آن ملعون
فعل او خوش نیامدش به نظر
او ابو فاضل است و عباس است
او غیور ست و میر و نام آور
او علمدار و یاور و سقاست
خیره بر دست و بازویش لشگر
آه از آندم که شد جدا دستش
و عمودی که آمدش بر سر
او اگر بود عصر عاشورا
کس نمیبرد از زنان معجر
او اگر بود عدو چه جرات داشت
که کند غارت خیام ، دگر
یا کند شمر بر حسین نزدیک
با چه جرات به حنجرش خنجر
آه از آندم که شمر پست نشست
روی آن سینه و بریدش سر
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh