#حضرت_زهرا_س_امام_حسن_ع_کوچه
به سبک و تقلید از شعر زیبای کوچه،
مرحوم فریدون مشیری
بی تو مادر همه ی عمر از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم در پی آن خاطره گشتم ،
غم هجران تو آتش زده بر جان و وجودم ،
همه دم داغ تو بر سینه فزودم.
شد به غمخانه ی جانم، غم هجران تو تشدید
در غم داغ تو لغزید،
اشک بر گونه خورشید:
یادم آمد سر ظهری که از آن کوچه گذشتیم
و دچار غم و آن صحنه ی ناخواسته گشتیم
لحظه ای هر دو بدیدیم در آن معرکه هستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چادر خاکی و سیاهت.
من همه محو تماشای نگاهت.
با صلابت ، ولی آرام
زیر پای تو زمین رام
مادر آب و دُرِ ناب
سینه هاشان به تب و تاب
روبرو وحشی دل سنگ
کوچه باریک و کمی تنگ
یادم آمد تو به من گفتی :
ازاین دیو حذر کن!
لحظه ای چند بر این دیو نظر کن،
سینه ات را تو بر او سخت سپر کن،
از کنارش تو ولی زود گذر کن .
از چه این ناز نگاهت نگران است!
این حرامیست ، که دلگرم نگاه دگران است!
با تو گفتم: حذر از دیو ندانم
ترس از دیو ندارم،
طاقت ظلم عدو را نتوانم،
نتوانم!
نه جلالی بُوَد او را نه شکوهی
او همانست که در جنگ به همراه گروهی،
شده از ترس سوی کوه اُحُد، چون بُز کوهی
حذر از ظلم ندانم ، نتوانم!
این ستم پیشه بما راه گرفته ست،
از چه او راه به حوریه و بر ماه گرفته ست،
تو به من گفتی حسن جان، گل یاسم گل یاسم ،
من از این کافر بی دین نهراسم، نهراسم!
لیک آرام از آن گوشه گذر کن.
کوچه ی خلوت و آن قامت نحسی که بدیدم ،
ناگهان عربده ی مفسده ی او بشنیدم،
خواست سیلی بزند روی تو را تا که پریدم ،
آه و افسوس که بر ضربت دستش نرسیدم.
آه از ضربهی آن سنگدل کافر بی دین،
ضربه ای سخت سرا پا پر از بغض و پر از کین.
بی حیا از چه تو را سیلی از بهر فدک زد،
از چه این دیو به حوریه چنین سخت کتک زد
از چه این پست لگد بر تو و بر حق نمک زد.
با چه جرات سر راه حسن و فاطمه سد شد،
با چه جرات ز روی چادر خاکی تو رد شد.
گوشواری بشکست از پی آن ضربهی سیلی،
رُخ ناموس خدا گشت ازین واقعه نیلی.
یادم آمد تو به من گفتی از این دیو حذر کن
هم فراموش کن و از سر این صحنه گذر کن.
گر چه این دیده ی من تار شد از سیلی ناگاه ،
من نخواهم که شود حیدر از این واقعه آگاه!
آه ای مادر من ای که تو ناموس خدایی ،
آه دانی که چه کرده ست به من داغ جدایی ،
آه مادر تو کجایی تو کجایی!
پیر گشتم ز غم کوچه ببین موی سپیدم ،
چقدر بعد تو من از غم تو رنج کشیدم
بعد تو خنده به لبهای علی هیچ ندیدم.
بعد تو ما به پدر هیچ ندادیم خبر هم،
چقَدَر بعدِ تو بر کوچه ودیوار زدم دیده و سرهم
جانِ مادر، نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم.
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !
#جواد_کریم_زاده