eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
260 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
حاصل نخله ی رسالت او رطب تازه ی ولایت بود و ولایت دگر سرآغاز تالی دوره ی امامت بود این سه لاینفک اند ای دانا چون تامل کنی تو در معنا معنی این سه احمد و علی و فاطمه دختر رسالت بود فاطمه کیست او که وقت سلام بوده در محضرش به طور مدام پنج نوبت پدر به حرمت او ایستا با تمام قامت بود او که مدحش خدا کند با وحی،با لب جبرئیل روح الامین وحی،حتی ز بعد پیغمبر،بس که با فر و جاه و شوکت بود فاطمه کیست جلوه ی توحید مهبط وحی خانه ی خورشید چه کسی جز ملیکه ی ملکوت این چنین مورد عنایت بود فاطمه کیست نور ذات جلی دست بوسش محمد ست و علی و به درگاه خانه اش جبریل او که دربانی اش عبادت بود مصطفی گفت می روم اما به امانت دو چیز می ماند یکی از آن دوتا کتاب الله دیگری خاندان عترت بود به امانت نگاه داشته شد حرمت این دو نزد قوم عرب یا که از کینه و قصاوت قلب چون خیانت در آن امانت بود؟ ناکسان وارد سقیفه شوند تا که با زعمِ خود خلیفه شوند فتنه ای در سقیفه برپا شد آن مکان مرکز شرارت بود به خداوند عالی اعلا که علی بود خود کتاب الله همره فاطمه امانت او نزد آن قوم بی لیاقت بود ریشه ی نخل را به تیشه زدند سنگ برداشته به شیشه زدند آتش بولهب زبانه کشید گوئیا دوره ی جهالت بود روزی آن سنگدل ز عقده و کین ضربتی زد به روی ماه مهین آسمان گوئیا به خاک افتاد آری آن روز کوچه خلوت بود بود آن کوچه خلوت و پنداشت،میرسد زور او به زور حسن زد که تا بشکند غرور حسن، بی حیا مظهر رذالت بود حور محروم شد ز حق فدک ،دیو نکبت کجا و حق نمک آن سند پاره گشت در حالی که به دست حبیبه رایت بود روز دیگر ابولهب گردید حامل هیزم و حطَب گردید بی ادب بود و پرغضب گردید آتش افروز دیو نکبت بود دود از بیت حق چو بالا رفت پشت در تا که دخت طاها رفت آه از درد سینه و پهلو محسنی سقط شد که آیت بود گفت زهرا ، حیا نما ز رسول این منم پشت در امینه بتول با لگد زد به در ز کینه لعین قاتلش مظهر خباثت بود قصد من روضه نیست بی پرده این که داد مرا دراورده یک طرف رفته لشکر آورده،بعد از آن کار او عیادت بود یا که گیرم به جنگ حیدر رفت بی وجود از چه با یک لشکر رفت او که در جنگ از اُحُد در رفت بی وجودیش خَرق عادت بود "همه کج رفته اند حتی میخ همه لج کرده اند حتی در" وای از روز غربت حیدر جلوی خانه اش قیامت بود دست های امام را بستند از نبی دُخت پهلو بشکستند عهد و پیمان خویش بگسستند این مگر کمتر از جنایت بود بیعت از شیر حق گسستند و دست بیعت به روبهان دادند هدف از بردن علی مردم تا به مسجد به زور بیعت بود به خدا بود شیر بیشه علی صبر را کرده بود پیشه علی ورنه زو ضربتین حیدری اش پشته ها کشته های ضربت بود دست بیعت علی کجا بدهد به خبیثان سست عنصر پست دست مشکل گشا اگر بستند به ید اله قسم که حکمت بود گفت جان صبر کن به پای علی گفت جان می دهم برای علی هر چه در چَنته داشت رو می کرد فاطمه حامی ولایت بود دست بر شال سبز حیدر زد مرغ جانش به عشق او پر زد آه از ضربت غلاف عدو ،آری این کمترین حمایت بود دست بر معجرت مبر زهرا لعن و نفرین مکن تو اینها را که بسوزد ز قهر تو ای جان عالمی را که جای عبرت بود گرچه بردند شیر یزدان را به حقیقت تمام قرآن را زیر بار ستم نرفت علی بس که با شوکت و جلالت بود و نمک خورده و نمکدان را بشکستند با وقاحت تام آن جماعت که شیخشان حتی بهر محصول خویش آفت بود غافل از اینکه نعمتیست علی،اوست زهرا و فاطمه ست علی کار این قوم بی حیا و دنی فاش گویم که کفرِ نعمت بود مثلی هست با بسی قدمت شکر نعمت فزون کند نعمت کفر نعمت ز کف برون می کرد نعمتی را که بی نهایت بود گشت زهرا به یاری مولا شد به مسجد ملیکه ی والا خطبه ای خواند او بسی غَرّا خطبه ای گرم و با حرارت بود که ای جماعت به روز عید غدیر فاش گفتا رسول حی قدیر بعد من بر شما علیست امیر آن امیری که با اصالت بود پله در پله احمد مختار دست در دست حیدر کرار زد قدم بر فراز منبر عشق خطبه اش بهترین علامت بود کرد اتمام حجتی زهرا که نماند گلایه ای بر جا خطبه اش بود احمدی زیرا بس که باهوش و با درایت بود چشم ها کور و گوش ها کر بود دلشان پر ز بغض حیدر بود نه به اتمام حجت زهرا بهر آنان تمام حجت بود ولی الله گشت خانه نشین تکیه بوزینه زد به کرسی دین منبر حضرت رسول الله مسند غاصب خلافت بود دستشان چون تهی ز نعمت شد یاد کردند از ولی الله آری یک ربعِ قرن بدبختی حاصل کار آن جماعت بود بود شاهد به غربت او ماه که چه می گفت مرتضی با چاه می کشید از فراغ زهرا آه تازه این ابتدای غربت بود کاش می آمد آن امام همام تا کشد ذوالفقار خود ز نیام کاش می شد که جمعه ای نزدیک سر برون او ز چاه غیبت بود @javadkarimzadeh
گل یاسی و ز تو بوی خدا می آید هر سحر بوی تو همراه صبا می آید از مناجات تو در وقت سحر فهمیدیم که ز عطر نفست بوی دعا می آید از همان روز که در زیر کسا جمع شدید این همه بوی خوش از سوی کسا می آید مانده جبریل ملائک ز چه حیرت زده اند و چه بویی ز کسا تا به سما می آید عرشیان مست و فرو مانده ی در کار تو اند که شمیمت ز کجا تا به کجا می آید چند روزیست که از شهر پیمبر به مشام نگرانم نکند بوی بلا می آید چو ارازل بسوی یاس هجوم آوردند بوی خون از طرف بیت ولا می آید بو ی هیزم بوی پستی و بوی آتش و دود بوی نامردی از آن قوم دغا می آید بین دیوار و در از گل بگرفتند گلاب چه گلابی که از آن بوی خدا می آید @javadkarimzadeh
گل یاسی و ز تو بوی خدا می آید هر سحر بوی تو همراه صبا می آید از مناجات تو در وقت سحر فهمیدیم که ز عطر نفست بوی دعا می آید از همان روز که در زیر کسا جمع شدید این همه بوی خوش از سوی کسا می آید مانده جبریل ملائک ز چه حیرت زده اند و چه بویی ز کسا تا به سما می آید عرشیان مست و فرو مانده ی در کار تو اند که شمیمت ز کجا تا به کجا می آید چند روزیست که از شهر پیمبر به مشام نگرانم نکند بوی بلا می آید چو ارازل بسوی یاس هجوم آوردند بوی خون از طرف بیت ولا می آید بو ی هیزم بوی پستی و بوی آتش و دود بوی نامردی از آن قوم دغا می آید بین دیوار و در از گل بگرفتند گلاب چه گلابی که از آن بوی خدا می آید @javadkarimzadeh
ما فوق جنت است محل اقامتم و آن کمترین جزای دل پرشهامتم دخت رسالت هستم و کفو ولایتم ریحانه النبی ام و مام امامتم من اُسوه ی حیا ام و از کور هم حیا باشد نشان عصمت و عفت علامتم شام عروسی ام چو به سائل کنم عطا رخت عروسی ام بُوَد این از کرامتم چون کوه استوارم و غمخوار مرتضی هم مظهر صلابت و هم استقامتم یاس سفید بودم و نیلی ست صورتم خم گشته از جفا و ستم سروِ قامتم بین جدار و درب، من و محسنم فدا این بوده بهر یاری دینم غرامتم از بهر آنکه هیچ نبینم غم علی جوری نمود کرده ام گویا سلامتم سوگند میخورم که به یاری دین حق هرگز نبود و نیست و نَبوَد ندامتم روز جزا دو دست علمدار کربلا همراه راس پاک حسین ست رایتم گیرند خلق رشته ی خاکی چادرم من فاطمه شفیعه ی روز قیامتم