#حضرت_زهرا_س_فاطمیه
_
باز عالم به سوز و سوگ و عزاست
زین عزا شورشی به ارض و سماست
دخت پیغمبر عظیم الشأن
رخت بر بسته زین جهان فناست
فاطمیه عزای آل الله ست
ماتم دختر رسول الله ست
چشم های علی پر از خون است
پر ز خون بهر ماتم زهراست
فاطمیه ضمیر قران است
همچو کوثر که در کتاب خداست
گشته ایام محنت و اندوه
آه این روزها چه محنتزاست
شرح این ماجرا چگونه دهم
در و دیوار شاهد است و گوا ست
بین دیوار و در قیامت شد
چه قیامت که محشر کبرا ست
در و دیوار و میخ و آتش و دود
پهلو و سینه را چه شاهد هاست
جن و انس و فرشته حور و ملک
همه در ماتم اند بی کم و کاست
بهر ظلمی که ناکسان کردند
رویشان تا ابد سیاه سیاه ست
ای خدا بهر دخت پیغمبر
این همه ظلم و جور و کینه رواست؟
ای خدا جرم دخت ختم رسل
یک علی گفتن از لب زهراست
دوش از هاتفی شنیدم گفت
فاطمه افتخار شیر خداست
بر رخش مهر و مه کنند سجود
از چه نیلی رخ مه طاهاست؟
خشمگین گر شود خدا داند
خشم زهرا به عینه خشم خداست
خشم زهرا نه اینکه از فدک است
بهر غصب خلافت مولاست
فاطمه یار و یاور مولاست
آه مولا بدون او تنهاست
کنج بستر مثال شمس و قمر
چشم در چشم آن شه والاست
آن طرفتر چو سر بگرداند
خیره در چشم زینب کبری ست
گوئیا با اشاره میگوید
بر دلم داغ طهر عاشوراست
گرچه فارغ از این جهان گردم
این دلم باز هم به حول و ولاست
چون به محراب غرق خون گردد
فرق حیدر ز تیغ کینه دوتاست
یا حسن سم خورد ز همسر خویش
همسری کو ز دسته ی اعداست
چشم هایش به سوی چشم حسین
یا به لب های سید الشهداست
یادش آید ز سینه خون میربخت
حال گربان ز بهر ثار الله ست
غم جانسوز او ز بعد حسین
بر اسیران دشت کرب و بلاست
رهسپار ست سوی حضرت دوست
میزبان در جنان حبیب خدا ست
هم شهادت بود غریبانه
هم که غسل و کفن بدون صداست
راز بگشا علی به شیعه بگو
قبر مام عزیز شیعه کجاست؟
هر که مست ولای تو گردد
با تو و با ولایت زهراست
دست مارا بگیر از سر مهر
ای غریبی که غربتت پیداست
چاه از اشک چشم تو دلخون
هم نوایت به نیمه شبها چاه ست
نه فقط ای "جواد" در دل تو
مهر زهراست ، در همه دلهاست
#جواد_کریم_زاده
ای مسافر بیا ، سفر تا کی ؟
منتظِر پای منتظَر تا کی ؟
نظری سوی ما کنی بد نیست
دور مانی تو از نظر تا کی ؟
بهر لیلا چقدر صبر کند
دل مجنون در به در تا کی ؟
سیزده قرن منتظر بودن
این دعاهای بی اثر تا کی ؟
به فدای تو مادر و پدرم
گریه ی مادر و پدر تا کی ؟
غربتت را کسی نمیفهمد
غربت شام بی سحر تا کی ؟
جمع باید شوند اصحابت
سیصد و سیزده نفر تا کی ؟
باز هم فاطمیه ای دیگر
صبر این داغ ، بر جگر تا کی ؟
منتقم بهر انتقام بیا
صبر آن تیغه ی دو سر تا کی ؟
کاش می آمدی ز جاده ی نور
کاش نزدیک بود صبح ظهور
جواد کریم زاده
#حضرت_زهرا_س_مدح_شهادت
گل یاسی و ز تو بوی خدا می آید
هر سحر بوی تو همراه صبا می آید
از مناجات تو در وقت سحر فهمیدیم
که ز عطر نفست بوی دعا می آید
از همان روز که در زیر کسا جمع شدید
این همه بوی خوش از سوی کسا می آید
مانده جبریل ملائک ز چه حیرت زده اند
و چه بویی ز کسا تا به سما می آید
عرشیان مست و فرو مانده ی در کار تو اند
که شمیمت ز کجا تا به کجا می آید
چند روزیست که از شهر پیمبر به مشام
نگرانم نکند بوی بلا می آید
چو ارازل بسوی یاس هجوم آوردند
بوی خون از طرف بیت ولا می آید
بو ی هیزم بوی پستی و بوی آتش و دود
بوی نامردی از آن قوم دغا می آید
بین دیوار و در از گل بگرفتند گلاب
چه گلابی که از آن بوی خدا می آید
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_زهرا_س_شب_جمعه_کربلا
هر شبِ جمعه کربلا غوغاست
شبِ اندوه حضرت زهراست
شب جمعه شب زیارتیِ
حرم پاک سیّد الشهداست
عرش زین ماجرا سیه پوش است
عرشیان را فغان و واویلاست
هر شب جمعه مادر سادات
راهی از عرش سوی کرب و بلاست
پا گذارد ز هودجی به زمین
دست بر پهلویش به حال بکاست
میرسد خسته دل کنار حرم
کان حرم قبله گاه اهل ولاست
شوید از اشک خود مزاری را
که به هر درد تربتش چو شفاست
پیکری را کشد در آغوشش
که سر از آن ز روی کینه جداست
گویدش یا بُنَیَّ یا مظلوم
غم عالم ز روی او پيداست
گویدش از چه رو تو را کشتند
بر سر غارتت چرا دعواست
سر پاکت چرا به نی زده اند
تنت عریان چرا بدون قباست
پیرهن دوختم شود کفنت
کفنت کو کجاست پیرهنت؟
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_زهرا_شهادت
آوای خداست ، روضه ی مادر
آهنگ عزاست ، روضه ی مادر
شد مرثیه خوان فاطمه جبریل
در عرش بپاست، روضه ی مادر
با حی علی العزا ی او غوغاست
در ارض و سماست، روضه ی مادر
زین روضه تمام انبیا نالان
پر شور و نواست ، روضه ی مادر
ام النجبا و دخت پیغمبر
در اصل دو تاست ، روضه ی مادر
طفلان شده اند سینه زن ، زین پس
با شیرخداست ، روضه ی مادر
در موسم ماتمش کسی با اشک
پرسید کجاست روضه ی مادر
گفتند که یکصدا به او عشاق
در سینه ی ماست ، روضه ی مادر
شد فاطمیه، غمین و دلتنگم
دل باز چه خواست ؟ روضه ی مادر
والله قسم دوای هر درد ست
والله شفاست روضه ی مادر
صد بار اگر رثای او خوانی
هر بار رواست ، روضه ی مادر
آن کیست که روضه خوان او زهراست؟
جایی که بجاست روضه ی مادر
در کرب و بلا، به گوشه ی گودال
بر راس جداست ، روضه ی مادر
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمیه
دل پر از خونست و پر غم نیز هم
در فراقت دیده پر نم نیز هم
ای بهار از هجر روی باغبان
غنچه بیتاب ست و شبنم نیز هم
تو طبيبی بر دل بیمار ها
هم دوای درد و مرهم نیز هم
"گریه بر هر درد بی درمان دواست"
گریه بر داغ محرم نیز هم
باز آمد فاطمیه، باز غم
همره آن اشک ماتم نیز هم
صحبت از مسمار و دیوار و در و
کوچه و سیلی محکم نیز هم
یک طرف پرپر گل یاس کبود
یک طرف داغ مجسم نیز هم
تا به کی باشد حسامت در نیام
صبر تا کی؟ چهره در هم نیز هم
با همان یاران اندک هم بیا
با همان جمع فراهم نیز هم
با سلیمانی و سلمان و مسیح
مالک وعمار و میثم نیز هم
عالمی را پر ز عدل و داد کن
گرچه هستی شاه عالم نیز هم
بر ظهور خود دعا کن ای غریب
گرچه بر آنی مصمم نیز هم
شهسوارا کی کنی پا در رکاب؟
تیغ در دستان و پرچم نیز هم
کاش این آدینه روز وصل بود
وصل یار و دوری غم نیز هم
#جواد_کریم_زاده
#حضرت_زهرا_س_امام_حسن_ع_کوچه
به سبک و تقلید از شعر زیبای کوچه،
مرحوم فریدون مشیری
بی تو مادر همه ی عمر از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم در پی آن خاطره گشتم ،
غم هجران تو آتش زده بر جان و وجودم ،
همه دم داغ تو بر سینه فزودم.
شد به غمخانه ی جانم، غم هجران تو تشدید
در غم داغ تو لغزید،
اشک بر گونه خورشید:
یادم آمد سر ظهری که از آن کوچه گذشتیم
و دچار غم و آن صحنه ی ناخواسته گشتیم
لحظه ای هر دو بدیدیم در آن معرکه هستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چادر خاکی و سیاهت.
من همه محو تماشای نگاهت.
با صلابت ، ولی آرام
زیر پای تو زمین رام
مادر آب و دُرِ ناب
سینه هاشان به تب و تاب
روبرو وحشی دل سنگ
کوچه باریک و کمی تنگ
یادم آمد تو به من گفتی :
ازاین دیو حذر کن!
لحظه ای چند بر این دیو نظر کن،
سینه ات را تو بر او سخت سپر کن،
از کنارش تو ولی زود گذر کن .
از چه این ناز نگاهت نگران است!
این حرامیست ، که دلگرم نگاه دگران است!
با تو گفتم: حذر از دیو ندانم
ترس از دیو ندارم،
طاقت ظلم عدو را نتوانم،
نتوانم!
نه جلالی بُوَد او را نه شکوهی
او همانست که در جنگ به همراه گروهی،
شده از ترس سوی کوه اُحُد، چون بُز کوهی
حذر از ظلم ندانم ، نتوانم!
این ستم پیشه بما راه گرفته ست،
از چه او راه به حوریه و بر ماه گرفته ست،
تو به من گفتی حسن جان، گل یاسم گل یاسم ،
من از این کافر بی دین نهراسم، نهراسم!
لیک آرام از آن گوشه گذر کن.
کوچه ی خلوت و آن قامت نحسی که بدیدم ،
ناگهان عربده ی مفسده ی او بشنیدم،
خواست سیلی بزند روی تو را تا که پریدم ،
آه و افسوس که بر ضربت دستش نرسیدم.
آه از ضربهی آن سنگدل کافر بی دین،
ضربه ای سخت سرا پا پر از بغض و پر از کین.
بی حیا از چه تو را سیلی از بهر فدک زد،
از چه این دیو به حوریه چنین سخت کتک زد
از چه این پست لگد بر تو و بر حق نمک زد.
با چه جرات سر راه حسن و فاطمه سد شد،
با چه جرات ز روی چادر خاکی تو رد شد.
گوشواری بشکست از پی آن ضربهی سیلی،
رُخ ناموس خدا گشت ازین واقعه نیلی.
یادم آمد تو به من گفتی از این دیو حذر کن
هم فراموش کن و از سر این صحنه گذر کن.
گر چه این دیده ی من تار شد از سیلی ناگاه ،
من نخواهم که شود حیدر از این واقعه آگاه!
آه ای مادر من ای که تو ناموس خدایی ،
آه دانی که چه کرده ست به من داغ جدایی ،
آه مادر تو کجایی تو کجایی!
پیر گشتم ز غم کوچه ببین موی سپیدم ،
چقدر بعد تو من از غم تو رنج کشیدم
بعد تو خنده به لبهای علی هیچ ندیدم.
بعد تو ما به پدر هیچ ندادیم خبر هم،
چقَدَر بعدِ تو بر کوچه ودیوار زدم دیده و سرهم
جانِ مادر، نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم.
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !
#جواد_کریم_زاده
#ترکیب_بند_سقیفه_پایگاه_فتنه_گران
بند اول
باز این چه رخنه ای ست که دونان به دین کنند
باز این چه فتنه ای ست لئیمان ز کین کنند
باز این چه آتشی ست که بر پا نموده اند
تا کی جفا به حق امام مبین کنند
باز این چه قیل و قال و چه غوغای کاذب است
زیر سقیفه از چه تجمع چنین کنند
بویی نبرده اند ز عهد و وفا مگر
که اینسان جفا به عهد رسول امین کنند
آن خلعتی که بر تن مولا نبی نمود
بیرون چسان ز پیکر سلطان دین کنند
تاج خلافتی که به فرقش نبی نهاد
گو از چه رو ز کینه چنان و چنین کنند
دست یدالهی که خدا باز کرده بود
بستند تا که عرش به زیر زمین کنند
از بس که بی حیا و شقی و دنی شدند
خجلت مگر ز حضرت روح الامین کنند
با وحی او ز سوی خدا شد علی ولی
ترسم ز کینه بهر مَلَک هم کمین کنند
شادان شوند آن دمی آن روبهان پست
کز روی کینه فاطمه را دل غمین کنند
از بس حسود و کوردل و سنگدل شدند
خونین جگر امیر و شه مومنین کنند
دست سقیفه چون که برون شد ز آستین
تیغ از نیام کرد برون زد به فرق دین
بند دوم
سوی سقیفه از ره کین چون قدم زدنند
بر بام آن ز فتنه لئیمان عَلَم زدند
شیرخدا چه کرده بدین روبهان پست
کز روی بغض و کینه ستم را رقم زدند
خود هر چه خواستند بریدند و دوختند
بر قامت خبیث ردای ظَلَم زدند
پر خُدعه ،لیقه مَکر و مرکب فریب شد
بر لوح معصیت چه ستم ها قلم زدند
از کینه بود یا ز حسادت که غاصبان
این گونه تیغ بر سر شاه کرم زدند
بازوی پاک فاطمه بازوی دین نبود؟
که اینسان ز بغض ضربه به آن محترم زدند
قرآن و اهل بیت امانت مگر نبود ؟
سیلی چرا به مصحف پاک حرم زدند
آنان که در غدیر به احمد زدند سنگ
بر اهل بیت گوی مگر ضربه کم زدند
سر تا به پا دروغ و فریب و ریا شدند
تا تکیه ها به مسند آن محتشم زدند
مُلک فدک که ما تَرَک خاندان اوست
غصبش نموده اند و ورق راه به هم زدند
یا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن
بنیان فتنه را ز سقیفه خراب کن
بند سوم
آیا غدیر شاهد آن ماجرا نبود ؟
عهدی که بسته اند به غیر از وفا نبود؟
آیا به چشم خویش ندیدند آنجه کرد
گفتار مصطفی ز وحی خدا نبود؟
پای نبی به منبر و دست علی به دست
برآسمان بلند و لبش بر دعا نبود؟
من کُنت مولا فهذا علی مولا
آیا به خلق این سخن مصطفی نبود
آیا علی، ساقی کوثر ، شفیع حشر
مولای مردمان ز پی انبیا نبود؟
آیا ابو تراب به همراه ذوالفقار
خصم سپاه خیره سر اشقیا نبود؟
آیا علی وزیر شهنشاه عالمین
شوی شریف فاطمه خیرالنسا نبود ؟
آیا علی که کشته ی عدل و عدالت است
عدلش لوای صلح ید مجتبی نبود
فرق علی اگرچه به محراب شد دوتا
معنای آن لوای شه سر جدا نبود؟
دست سقیفه روز نخستین چو می شکست
دیگر حسین کشته ی کرب و بلا نبود
بیمار دشت کرب و بلا غُل به پا نداشت
زینب دگر به داغ حسین مبتلا نبود
نوری که از حجاز بتابد چو آفتاب
بنیان ظلم و جور ملاعین کند خراب
بند چهارم
آه از سقیفه و ستم و جور اشقیا
لعنت به بانیان و ملاعین بی حیا
آنان که دَم ز سُنت پیغمبری زدند
پیغمبر صفا و وفا ختم الانبیا
جرم علی چه بود؟ عدالت، علی که بود ؟
شیر خدا و سید بر حقِِّ اوصیا
آه از دمی که اهل ستم شعله ور شدند
آتش شدند بر در و بر حلقه ی ولا
در پشت در که بود چسان پهلویش شکست ؟
بُد فاطمه عزیز دل و دخت مصطفی
از میخ و در مپرس چنان ضربتی زدند
بشکست پهلویش که شدی محسنش فدا
آن کس که بود ضربتی از کینه زد به در ؟
ثانی بی حیا و همان زاده ی زنا
جرمش چه بود فاطمه ؟ بُد یاری علی
در کوچه ها چه بوده ؟ حسن داند و خدا
اهل سقیفه فتنه چه کردند بعد از آن
کردند فتنه خانه نشین گشت مرتضی
آری علی که باعث قتلش عدالت است
شد کشته ی نماز ،کجا ؟خانه ی خدا
بعد از علی حسن به چسان شد شهید حق
خونین جگر ز اخگر الماس ریزه ها
بعد از حسن حسین شهید سقیفه گشت
اندر کجا ؟ به ماریه و دشت کربلا
این فتنه ی سقیفه چه ها کرد با حسین
در دشت کربلا تن او پاره، سر جدا
سیراب بود ؟نی، بچسان شد شهید حق
لب تشنه شمر سر ببریدش چو از قفا
آری اگر سقیفه نبُد جور و کین نبود
غصب خلافت از شه و سلطان دین نبود
#جواد_کریم_زاده
#حضرت_زهرا_س_مدح_شهادت
ما فوق جنت است محل اقامتم
و آن کمترین جزای دل پرشهامتم
دخت رسالت هستم و کفو ولایتم
ریحانه النبی ام و مام امامتم
من اُسوه ی حیا ام و از کور هم حیا
باشد نشان عصمت و عفت علامتم
شام عروسی ام چو به سائل کنم عطا
رخت عروسی ام بُوَد این از کرامتم
چون کوه استوارم و غمخوار مرتضی
هم مظهر صلابت و هم استقامتم
یاس سفید بودم و نیلی ست صورتم
خم گشته از جفا و ستم سروِ قامتم
بین جدار و درب، من و محسنم فدا
این بوده بهر یاری دینم غرامتم
از بهر آنکه هیچ نبینم غم علی
جوری نمود کرده ام گویا سلامتم
سوگند میخورم که به یاری دین حق
هرگز نبود و نیست و نَبوَد ندامتم
روز جزا دو دست علمدار کربلا
همراه راس پاک حسین ست رایتم
گیرند خلق رشته ی خاکی چادرم
من فاطمه شفیعه ی روز قیامتم
#جواد_کریم_زاده
#امام_حسین_ع
#گودال_قتلگاه
هر شب جمعه شعر غم دارم
که برآید ز قلب غمبارم
قلم از داغ شعر گریان است
صفحه از هُرم شعر سوزان است
شعری از جنس سوز و آتش و آه
برگرفته ز ماتمی جانکاه
هر شب جمعه قصه ای پُر راز
همره غُصه میشود آغاز
هر شب جمعه در حرم باید
مادری پاک و محترم اید
در تمامی عرش زمزمه است
باز هنگام داغ فاطمه است
هرشب جمعه او ز عرش برین
پا گذارد ز هودجی به زمین
چون بیاید سوی حرم گل یاس
عالمی میشود پُر از احساس
و ملائک به لب نوا دارند
همگی داغ نینوا دارند
چون بیاید ملیکه ی ملکوت
همه جا همهمه ست نیست سکوت
گرچه یک دست بر کمر دارد
باز در دل غم پسر دارد
خون جگر، با دلی پر از تب و تاب
شوید حلقوم را به اشک و گلاب
با غمی که فقط خدا داند
روضه ی قتلگاه میخواند
روضه ی بازِ تشنگی و عطش
روضه ی مشک آب و روضه ی غش
روضه ی از قفا بریدن سر
روضه ی بازِ حَنجر و خنجر
روضه ی بازِ پیکری صد چاک
بی کفن پیکری فتاده به خاک
روضه پر سوز و آه و پی در پی
روضه ی سر ، سَرانِ بر سر نی
بوسه چون ميزند بر آن حلقوم
گویدش یا بُنَیَّ یا مظلوم
از چه از کین سرت جدا کردند
در بیابان تنت رها کردند
زخمهایت چرا نمک خورده
لب خشکت چرا ترک خورده
زینت دوش مصطفای نبی
آب مهر منو تو تشنه لبی؟
پدرت بو تراب و جان منی
روی خاک از چه رو تو بی کفنی
تا ابد از غم تو می نالم
به فدایت شوم عزیز دلم
بر تن بی سری که درصحراست
هر شب جمعه نوحه گر زهراست
هر شب جمعه گوشه ی گودال
مادری خسته می رود از حال
هر شب جمعه قصه ای غمبار
همره غُصه میشود تکرار
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh