eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
264 دنبال‌کننده
209 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز شوق رویت ای جانا زنم بر لب چو ساغر را ز می شویم دهانم را کنم مدحت، پیمبر را تویی آن رحمت للعالمینی کز سر رحمت به سر بنهاده ات ایزد ز مهرش تاج و افسر را به دختر بچه ها دادی هدیه زندگانی را کزین برتر نباشد شوق پروازی کبوتر را به جاهل های بی دین خرافاتی تو فهماندی پدر باید بداند بیش از این ها قدر دختر را به پاس مهربانی هایت ای پیغمبر رحمت خدا اعطا نمودت دختری مانند کوثر را نبودش در جهان الا علی عالی اعلا که در شانش خدا هم کفو او آورده حیدر را به شان سوره ی کوثر نمودم مدحتی دیگر که بینم کور چشمان حسود شوم ابتر را @javadkarimzadeh ‎‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز اوّل حیِّ سرمد یا علی گفت به لب همواره ایزد یا علی گفت به وقت خلق عالم از سر شوق دمادم ذات سرمد یا علی گفت به هنگام نزول وحی و قرآن امین وحی بی حد یا علی گفت به کوه نور و در غار حرا با رسول الله امجد یا علی گفت ملک چون گفت اقرا بِسم رَبِّک مدد بگرفت احمد یا علی گفت به سر بنهاد تاج پادشاهی به هستی گشت ارشد، یا علی گفت پس از وحی رسالت مصطفی تا به سوی خانه آید یا علی گفت خدیجه چون به رویش درب بگشود درون خانه آمد یا علی گفت مدد بگرفت بعد از وحیِ جبریل چو مُدثّر بخواند یا علی گفت اگرچه کبریا و کائنات و کبوتر دور گنبد یا علی گفت مقامش بس موذّن بر مناره پس از نام محمّد یا علی گفت @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اصنام کعبه از خدائی خسته بودند جمعی به الله الصمد دل بسته بودند کابوس بتها نیمه شب برق تبر بود خواب بُتان هر شب بسی آشفته تر بود سنگ و گلی ها منتظر بهر شکستن بتهای چوبین با امید دود گشتن هرچند خیل بت پرستان بی عدد بود آوای بتها تا سحرگه یا صمد بود واللهُ خیر الماکرین آنجا ثمر داشت مکر خدایان دروغین کی اثر داشت خواندند بتها قل هواللهُ احد را بردند بر لب نام اللهُ الصمد را از شرم اینکه رَبّ قوم بت پرستند برخاک می افتاده خود را می شکستند گویا که می دیدند نور بت شکن را شمس جمال احمد ظلمت شکن را @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب خدا ساقی شده باده به ساغر می کند وز جان و از دل جام را لبریز کوثر می‌کند وآنگه شراب حیدری در کام دلبر می کند روح الامین هم میزبانی از پیمبر می کند غار حرا با امر حق میخانه ای شد باصفا روح الامین هم عشقبازی می کند با مصطفی امشب ز گل تزئین شده سرتاسر غار حرا مست از شمیم عطر گل کروبیان و انبیا با اقرا بِسم رَبِّکَ آغاز شد این ماجرا یعنی که ای جان جهان برلب ببر نام خدا با امر رب العالمین وز شوق دل روح الامین وحی رسالت آورد از بهر ختم المرسلین بر لب ببر یا مصطفی با امر الله الصمد اقرا باسم ربِّکَ ، گو قل هو الله احد در مکه خیل بت پرستان گرچه باشد بی عدد بر خیز از جا بت شکن، با ذکر یا حیدر مدد باید که از جا ریشه ی کفر و ستم را برکنی باید که از عزی و از لات و هبل سر بشکنی میگفت بر لب مصطفی با امر سرمد یا علی از غار پایین آمد و شد ذکر احمد یاعلی هم مدثر میخواند و هم می خواند بی حد یا علی تا یکصد و ده بار شد ذکر محمد يا علی آنگاه بر خلق جهان درهای رحمت باز شد مبعوث بر پیغمبری گردید و عشق آغاز شد توصیف تو در شعر من شیرین تر از شهد عسل چشمت رباعی، قدقصیده، نام زیبایت غزل ابرو دو بیتی ،گیسویت والیل باشد بی مثل روی تو و الشمس الضحی ،خاک تو کیوان و زُحل یا مصطفی ای جلوه ی ذات و جمال داوری بادا مبارک بر تنت این خلعت پیغمبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سحرگاهی صبا پیک بلا شد دل عالم به داغی مبتلا شد جهانی شد به هنگام صباحی سراسر ناله و افغان و آهی به میخواران صبا جام بلا داد می از میخانه ی کرب و بلا داد ولایت با بلا چون گشت همدست حسین ابن علی بار سفر بست علم مست و قلم مست و غزل مست دوچشم ساقی از روز ازل مست قلم بنویس شرح حال او را حدیث ساقی و مشک و سبو را جوانان حرم محمل چو بستند خواتین جمله بر محمل نشستند مدینه داشت چشم اشکباری به حال زار طفل شیرخواری مدینه این که می بینی رباب است به آغوش رباب اصغر به خواب است مدینه این شمیم عطر لاله ست وزان از گلبن روی سه ساله ست دگر سو این دل مجنون لیلاست که محو اکبر خوش قد و بالاست مدینه این که در محمل نشسته است به عبدالله و قاسم حرز بسته است بود نام شریفش نجمه خاتون که انجم زعشق او هستند مفتون مدینه از چه ای در تاب و در تب چرا دلواپسی بر حال زینب که زینب را حسینش پاس دارد مخور غم زینبش عباس دارد حسین ابن علی باشد کنارش یلی همچون ابالفضلست یارش یکی روحند اما در دو جسم اند به یک معنا ولیکن در دو اسم اند یکی شد پرچم آن یک نقش پرچم به پا شد زین دو آوای محرم اگر چه زینب کبری ست مضطر سرش بنهاده بر دوش برادر به هر محفل که جای زاری اوست حسین آماده ی دلداری اوست چو بر محمل گذارد پای بانو نماید پلهگه عباس زانو به محمل پا نهد با شوکت و فر رکاب پای او عباس و اکبر محارم گرد او احرام بستند به گرد شمع او پروانه هستند مدینه شاهدی در این مراسم‌ به نجمه مام عبدالله و قاسم تمامی یلان دارند مادر رباب و اصغرش لیلا و اکبر دگر سو مادری بس دل غمین ست که نام نامی اش ام البنین ست که دارد چار سردار دلاور یلانی چون ابوفاضل و جعفر بگفت عباس ای نور دو عینم برو جان تو و جان حسینم تمام عمر بود این افتخارم فدایی حسین، عباس دارم تو هستی اسوه ی هر راد مردی مبادا بی حسینم باز گردی بدین درگاه عمری خاکبوسم خجالت میکشم رویت ببوسم تو را بوسم؟ ادب کی می‌گذارد بمیرم من، حسین مادر ندارد روی و آب ریزم پشت پایت فدایی حسین جانم فدایت بهمراه گل مولی الموالی ز گل باغ مدینه گشت خالی
هر شب جمعه‌ شعر غم دارم که برآید ز قلب غمبارم قلم از داغ شعر گریان است صفحه از هُرم شعر سوزان است شعری از جنس سوز و آتش و آه برگرفته ز ماتمی جانکاه هر شب جمعه‌ قصه ای پُر راز همره غُصه می‌شود آغاز هر شب جمعه‌ در حرم باید مادری پاک و محترم اید در تمامی عرش زمزمه است باز هنگام داغ فاطمه است هرشب جمعه او ز عرش برین پا گذارد ز هودجی به زمین چون بیاید سوی حرم گل یاس عالمی می‌شود پُر از احساس و ملائک به لب نوا دارند همگی داغ نینوا دارند چون بیاید ملیکه ی ملکوت همه جا همهمه ست نیست سکوت گرچه یک دست بر کمر دارد باز در دل غم پسر دارد خون جگر، با دلی پر از تب و تاب شوید حلقوم را به اشک و گلاب با غمی که فقط خدا داند روضه ی قتلگاه میخواند روضه ی بازِ تشنگی و عطش روضه ی مشک آب و روضه ی غش روضه ی از قفا بریدن سر روضه ی بازِ حَنجر و خنجر روضه ی بازِ پیکری صد چاک بی کفن پیکری فتاده به خاک روضه پر سوز و آه و پی در پی روضه ی سر ، سَرانِ بر سر نی بوسه چون ميزند بر آن حلقوم گویدش یا بُنَیَّ یا مظلوم از چه از کین سرت جدا کردند در بیابان تنت رها کردند زخمهایت چرا نمک خورده لب خشکت چرا ترک خورده زینت دوش مصطفای نبی آب مهر منو تو تشنه لبی؟ پدرت بو تراب و جان منی روی خاک از چه رو تو بی کفنی تا ابد از غم تو می نالم به فدایت شوم عزیز دلم بر تن بی سری که درصحراست هر شب جمعه‌ نوحه گر زهراست هر شب جمعه‌ گوشه ی گودال مادری خسته می رود از حال هر شب جمعه قصه ای غمبار همره غُصه می‌شود تکرار @javadkarimzadeh