#امام_سجاد_ع_مدح_اسارت
#امام_سجاد_ع_ایراد_خطبه_شام
الا ای ملقب به زین العباد
سلام خدا بر روان تو باد
سلام شهیدان عالم مدام
به روح شما ای امام همام
تو آن پارسایی که در زهد و دین
لقب یافتی زینت عابدین
عبادت ز زهد تو جان یافته
به پای تو سجاده انداخته
به وصفت قلم گفت این زمزمه
نسب داری از حیدر و فاطمه
و جدت پیمبر حسینت پدر
و مادر به شهبانویی مفتخر
چنان در عبادت به تاب و تبی
که تاب و توان تن زینبی
به تب سوختی گرچه در خیمه گاه
به زینب تو بودی تو پشت و پناه
وزان زندگانی بس ساده ات
گرفت آبرو مهر و سجاده ات
به دنیا و عقبی یکی راه راست
خم ابروی چون هلال شماست
به وصف تو فرمود اله مبین
چو زین العباد و سپس نقطه چین
ملائک به تحسین بپرداختند
و سجادیه در سما ساختند
من و مدحت شاه عالیجناب؟
من و مدحت زاده ی بوتراب؟
من آنم که از عشقتان زنده ام
موالی درگاهم و بنده ام
مرا چون شمایید بود و نبود
سرودم به مدح شما این سرود
که مدحت گری چون شما را سزاست
چه گویم که مداح مدحت خداست
قلم بود سرمست مدحت گری
به رسم و ره و شیوه ی نوکری
چو دلگیر شد آسمان و زمین
قلم شد روایتگر اربعین
به ناگه سیه پوشتان خامه شد
چو شد اربعین شعر غمنامه شد
قلم زد قدم در صراط جنون
برآمد ز صحرای غم بوی خون
به قلب قلم غم بزد نیشتر
ز داغ شما شعله زد بیشتر
ز خون صفحه رنگین شد و شعله ور
قلم شد ز داغ شما نوحه گر
به دوشش لوای عزا برگرفت
سرودن ز غمنامه از سر گرفت
سرود از چهل روز و شب بی کسی
چهل روز و شب هول و دلواپسی
چهل روز دوری دیدار یار
به همراه هفتاد و دو سربدار
چهل روز سر های دور از بدن
بدن های دور از سرِ بی کفن
چهل روز و شب روی نی بی قرار
سر پاک هفتاد و دو نی سوار
چهل منزل و راس پاک حسین
چهل منزل و شیون و شور و شین
چهل منزل و راس پاک عمو
که بر نیزه میبرد آن را عدو
چهل منزل و ماتم و درد و غم
چهل منزل و جور و ظلم و ستم
چهل منزل و سختی قافله
چهل منزل و خنده ی حرمله
چهل منزل همراه شمر و سنان
چهل منزل و خولی و ناکسان
چهل منزل و دشمن و هلهله
به گردن به بازو و پا سلسه
چهل روز با خار ها در ستوه
چهل روز آواره در دشت و کوه
چهل منزل و سختیِ در طناب
نظاره گر اشک های رباب
چهل منزل و همره ساربان
که میداد انگشتری را نشان
چه تهدید هایی به خنجرکشی
چهل منزل و ترس معجر کشی
چهل منزل و سختی و رنج و زجر
نظاره گر روی منحوس زجر
چهل منزل همراه با کودکان
اسیری برفتند جمله زنان
چهل منزل با پای پر آبله
دویدند آنان پی قافله
چهل روز غم در گلو کاشتن
به راس شهیدان نظر داشتن
ز یک چشمت اشک و دگر خون پاک
بریزد ز داغ شهیدان به خاک
تورا کشت غم های در بین راه
نبودت غذایی به جز اشک و آه
چهل روز کردی تو این راه طی
به همراه شلاق و گه کعب نی
چهل روز بر ناقه ی بی جهاز
به همراه زینب به سوز و گداز
چهل منزل از داغ و غم سوختید
به هفتاد و دو سر نظر دوختید
چه گویم ز سختی در شهر شام
به خاکستر و سنگ از روی بام
چه کردند با آل خیر الانام
که فرمودی الشام الشام شام
ولی این نبُد آخر ماجرا
چه کردی تو ای پور خیر الوری
چو دیدی که آن کافر بی حیا
نشسته به منبر به جای شما
به روی اسیران نماید نظر
سخن میسراید ز فتح و ظفر
به سَبِّ علی چون گشوده دهان
و مدح یزید آورد بر زبان
به منبر نشستی تو ای بوالحسن
چنان خطبه خواندی به فوق سخن
منم پور مکه انا ابن المنا
منم پور زمزم انا ابن الصفا
به ما علم و صبر و سخاوت رواست
فصاحت شجاعت محبت سزاست
خدا در قلوب همه مومنین
نهاد حب آل علی این چنین
منم زاده ی حضرت مصطفی
که بُد عازم سدره المنتهی
منم زاده ی شاه بدر و حنین
عمویم حسن هست و بابم حسین
منم زاده و پور خیرالنسا
همان فاطمه دختر مصطفی
چو کردی ز زهرا تو مدحتگری
نمودی به مردم تو روشنگری
چنان خطبه خواندی به کاخ یزید
که عالم خطیبی مثالت ندید
چنان خطبه خواندی به شام بلا
که با خطبه ات زنده شد کربلا
چنان خطبه خواندی به نطق فصیح
که جان یافت در چرخ چارم مسیح
به بانگ حماسی و علم لدن
چه کردی تو در شام،کن فیکون؟
چه خطبه که چون ضربت ذوالفقار
زدی گردن دشمن نابکار
سخن بر لبت خنجری تیز شد
به قلب عدو رفت و خونریز شد
به مدح تو ای زینت عابدین
هزاران هزاران هزار آفرین
@javadkarimzadeh
#جواد_کریم_زاده
#پایان_ماه_محرم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_به_شام
غروب مه غم به آخر رسید
طلوع مهِ تارِ دیگر رسید
به شام بلا نیز خواهر رسید
به همراه راس برادر رسید
نگر عمهی پاک سادات را
و در وازه ی نحس ساعات را
چو آمد ز ره، خسته آن قافله
اسیران همه در غل و سلسله
به همراهشان خولی و حرمله
میان کِل و شادی و هلهله
ز مهمان نوازی، اهالی شام
بر آنان زدند سنگ از روی بام
جفاها شد از قوم پست لعین
بر آن اهل بیت رسول امین
روانه نمودند از روی کین
چو از کوچه های یهودی نشین
که اینان همه وارث حیدرند
همه اهل بیت یل خیبر ند
بگیرید از اینان دگر انتقام
بگیرید از هر چه سر انتقام
ز سرهای مد نظر انتقام
به چوب و به کلوخ و حجر انتقام
بریزند خاکستر از روی کین
به روی سر سیدالساجدین
ز یک سوی رنج و غم بی حساب
ز سوی دگر گریه های رباب
ز سویی بدستان آنان طناب
ز سویی ورودِ به بزم شراب
امان از دل زینب و کودکان
امان از لب و چوبه ی خیزران
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای بی شرفان پست ، حکام عرب
از باده ی حیله مست ، حکام عرب
شاید که ز خاک گورها سیر شوید
ای قوم شکم پرست حکام عرب
#جواد_کریم_زاده
در غزه تهیه ی غذا مشکل بود
طفلی ز گرسنگی پریشان دل بود
از فرط گرسنگی و بی حوصلگی
با آب و کمی خاک غذايش گل بود
#جواد_کریم_زاده
امام سجاد ع فرمود
. ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.
سرهای شهداء را در میان کجاوه های زن های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس (ع) را در برابر چشم عمه هایم زینب و ام کلثوم (ع) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه (س) و فاطمه (س) می آوردند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم سُتوران قرار می گرفت.
زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار چرخاندند و می گفتند: «ای مردم! بکُشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!»
ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر، خندق و.. .) کشتند و خانه های آن ها را ویران کردند. امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید.
ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
ما را در مکانی اسکان دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم.
#الشام_الشام_الشام
#مصائب_شام
@javadkarimzadeh
#تک_بیت
#امام_حسین_ع
حس میکنم برای خودم آدمی شدم
وقتی مرا به روضه ی خود راه میدهی
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_رقیه_س
#گفت_و_گو_با_سر_بریده_و_مطهر_پدر
بر روی نیزه دیدم گیسوی درهمت را
در دست ساربان هم یاقوت خاتمت را
گه گاه خواب بودم بر ناقه دست بسته
از ناقه اوفتادم دست و سرم شکسته
هر بار دیدم افتاد از روی نی سر تو
از روی ناقه هر بار افتاد دختر تو
میرفت کاروان و من روی خاک بودم
زجر حرامی آمد از موی سر کشیدم
بر من چنان لگد زد که پهلویم شکسته
جوری به صورتم زد که ابرویم شکسته
چشمام تار میدید با درد های بسیار
یک لحظه دیدم از دور دیدم سر تو انگار
دیدم که نیزه داری سر را به سرعت باد
میبرد آه ، سر در، خورجین خولی افتاد
این هم علامت آن خاکستر تنور است
این زلف مشک بویت خاکستری و بور است
از یک طرف لبانت، از تشنگی ترک خورد
از یک طرف رقیه، لب تشنه هی کتک خورد
ما را ز عمد بردند از کوچههای بس تنگ
بر صورت و سرِ ما، میخورد دائما سنگ
درراه کاروان چون با هلهله می آمد
شمر، سایه سایه ی من با حر مله می آمد
این شمرو زجر و خولی و حرمله چه پستند
گوش مرا کشیدند، گوشواره را شکستند
از بس که درد دارم دیوار شد عصایم
شکر خدا که عمه هر جاست پا به پایم
روی تو و گلویت با آب و تاب شستم
با اشک های چشمم جای گلاب شستم
از بس که خیزران خورد در تشت زر لب تو
ولله داشت میمرد آن لحظه زینب تو
در تشت زر نهادند چون راس روی نی را
دیدم به صورتت ریخت ته مانده های می را
دور سر تو با رقص هی پیچ و تاب خوردند
بد جور مست بودند بسکه شراب خوردند
نزد یزید دیدم یک مرد سرخ مویی
حرف از کنیز میزد بی شرم زشت رویی
هستی من تو بودی آرامشم عمو بود
عالم برای من بود وقتی به گفت و گو بود
میسوخت معجر من چسبیده شد به مویم
صد شکر چون نرفته از دست آبرویم
گفتم غم تو دارم، گفتی غمت سر آید
گفتم چگونه؟ گفتی! سویم چو دلبر آید
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#جواد_کریم_زاده
اصلا رقیه جنس غمش فرق می کند
حتی کتیبه و علمش فرق می کند
دردانه ای که روی ضریحش عروسک است
با اهل بیت هم حرمش فرق می کند
در بارگاه او که زند طعنه بر بهشت
دربان و خادم و خدمش فرق می کند
دریای اهل بیت پر از دُرّ و گوهر است
اما حسین دُرِّ یمش فرق می کند
باب الحوائجیست که اندر مقام او
فرموده اند او کرمش فرق میکند
غمخانه ای که گشته به پا در عزای او
بانی مجد و محترمش فرق می کند
هر کس برای خود صنمی انتخاب کرد
کلب الرقیه هم صنمش فرق میکند
هرگز عجیب نیست که حیران شود مسیح
بیند که با مسیح دمش فرق می کند
با فاطمه مقایسه شد بین روضه ها
اما سه ساله قد خمش فرق می کند
زهراست کوه صبر ولیکن رقیه اش
کم طاقت است، سن کمش فرق می کند
دقت بکن به گونه ی خود وقت روضه اش
حس میکنی که اشک نمش فرق می کند
شد پاره گوش او و عدو گفت حرمله
این گوشواره هر گرمش فرق می کند
روی سه ساله، دست عدو، آه بگذریم
اصلا رقیه جنس غمش فرق می کند
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh