eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
260 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
امام سجاد ع فرمود . ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند. سرهای شهداء را در میان کجاوه های زن های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس (ع) را در برابر چشم عمه هایم زینب و ام کلثوم (ع) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه (س) و فاطمه (س) می آوردند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم سُتوران قرار می گرفت. زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار چرخاندند و می گفتند: «ای مردم! بکُشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!» ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر، خندق و.. .) کشتند و خانه های آن ها را ویران کردند. امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ما را در مکانی اسکان دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم. @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حس میکنم برای خودم آدمی شدم وقتی مرا به روضه ی خود راه می‌دهی @javadkarimzadeh
بر روی نیزه دیدم گیسوی درهمت را در دست ساربان هم یاقوت خاتمت را گه گاه خواب بودم بر ناقه دست بسته از ناقه اوفتادم دست و سرم شکسته هر بار دیدم افتاد از روی نی سر تو از روی ناقه هر بار افتاد دختر تو میرفت کاروان و من روی خاک بودم زجر حرامی آمد از موی سر کشیدم بر من چنان لگد زد که پهلویم شکسته جوری به صورتم زد که ابرویم شکسته چشمام تار می‌دید با درد های بسیار یک لحظه دیدم از دور دیدم سر تو انگار دیدم که نیزه داری سر را به سرعت باد می‌برد آه ، سر در، خورجین خولی افتاد این هم علامت آن خاکستر تنور است این زلف مشک بویت خاکستری و بور است از یک طرف لبانت، از تشنگی ترک خورد از یک طرف رقیه، لب تشنه هی کتک خورد ما را ز عمد بردند از کوچه‌های بس تنگ بر صورت و سرِ ما، میخورد دائما سنگ درراه کاروان چون با هلهله می آمد شمر، سایه سایه ی من با حر مله می آمد این شمرو زجر و خولی و حرمله چه پستند گوش مرا کشیدند، گوشواره را شکستند از بس که درد دارم دیوار شد عصایم شکر خدا که عمه هر جاست پا به پایم روی تو و گلویت با آب و تاب شستم با اشک های چشمم جای گلاب شستم از بس که خیزران خورد در تشت زر لب تو ولله داشت میمرد آن لحظه زینب تو در تشت زر نهادند چون راس روی نی را دیدم به صورتت ریخت ته مانده های می را دور سر تو با رقص هی پیچ و تاب خوردند بد جور مست بودند بسکه شراب خوردند نزد یزید دیدم یک مرد سرخ مویی حرف از کنیز میزد بی شرم زشت رویی هستی من تو بودی آرامشم عمو بود عالم برای من بود وقتی به گفت و گو بود میسوخت معجر من چسبیده شد به مویم صد شکر چون نرفته از دست آبرویم گفتم غم تو دارم، گفتی غمت سر آید گفتم چگونه؟ گفتی! سویم چو دلبر آید @javadkarimzadeh
بسم الله الرحمن الرحيم اصلا رقیه جنس غمش فرق می کند حتی کتیبه و علمش فرق می کند دردانه ای که روی ضریحش عروسک است با اهل بیت هم حرمش فرق می کند در بارگاه او که زند طعنه بر بهشت دربان و خادم و خدمش فرق می کند دریای اهل بیت پر از دُرّ و گوهر است اما حسین دُرِّ یمش فرق می کند باب الحوائجیست که اندر مقام او فرموده اند او کرمش فرق میکند غمخانه ای که گشته به پا در عزای او بانی مجد و محترمش فرق می کند هر کس برای خود صنمی انتخاب کرد کلب الرقیه هم صنمش فرق میکند هرگز عجیب نیست که حیران شود مسیح بیند که با مسیح دمش فرق می کند با فاطمه مقایسه شد بین روضه ها اما سه ساله قد خمش فرق می کند زهراست کوه صبر ولیکن رقیه اش کم طاقت است، سن کمش فرق می کند دقت بکن به گونه ی خود وقت روضه اش حس میکنی که اشک نمش فرق می کند شد پاره گوش او و عدو گفت حرمله این گوشواره هر گرمش فرق می کند روی سه ساله، دست عدو، آه بگذریم اصلا رقیه جنس غمش فرق می کند @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در گوشه ی خرابه بپا ماتم و غم است "باز اين چه شورش است که در خلق عالمست" صوت حزین دخت سه ساله رسد به گوش "باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمست" گویا طلوع کرده ز ویرانه آفتاب "کاشوب در تمامی ذرات عالمست " از بسکه بوسه زد به لب تشنه حسین زلف حسین و دختر او جمله در همست سر را بغل گرفته به زانو نهاده است "سرهای قدسیان همه بر زانوی غمست" آن محشری که کرده بپا دختر حسین "بی نفخ صور خواسته تا عرش اعظم است" یکبار دیگر از غم این طفل محتشم "گفتا عزای اشرف اولاد آدم است" فردا که بر جهان بدمد آفتاب عشق بینند ماه عشق ز منظومه اش کم است @javadkarimzadeh
4.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوش مصنوعی هرچی تلاش بکنه هم نمیتونه شامِ بلا رو به تصویر بکشه... ولی همیناهم خوب ساخته. خیلی دردناکه 😢 السلام علیک یا رقیه بنت الحسین
سالها او کریم بوده و هست هیچ کس چون شه کرم نشود هیچ کس چون کریم اهل البیت دست و دلباز و محترم نشود گبر و ترسا و ارمنی و جهود با وجودش دچار غم نشود هر گدائی که نزد او آید کاهل است ار که محتشم نشود هر کجا پا گذاشت ممکن نیست سفره ای از کرم علم نشود همنشین جزامیان گردد بنده ی درهم و دِرَم نشود نان به سگ از کرم دهد حتی به سگ از سوی او ستم نشود هرچه خوردند و برده اند از او خم به ابرو نداد و خم نشود اینهمه خورده و ز اعجازش لقمه ای هم ز سفره کم نشود مدح او را خدا تواند کرد کار هر شاعر و قلم نشود و کسی می‌شود در این عالم عاشق روی این صنم نشود؟ کاش می شد طعام او هرگز وقت افطار زهر و سَم نشود و کریمی چنین در این عالم کاش میشد که بی حرم نشود @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا