چه " انسداد "ی دارد اندیشه تان! مثلا " ابتکار " به خرج می دهید که به خون و آرمان شهیدان خدمت، اهانت می کنید؟
خوب است که " آه و ناله" ی خون ها و آرمان های والای آنان دامن گیرتان شود؟! ان شاء الله .
#جواد_نعیمی
هدایت شده از
كبوترهاى اندوه!
دشمنان خدا كه هرگز تاب تحمل حق را ندارند و از گسترش دانايى و معرفت و فضيلت بيم دارند، همواره در پى از ميان بردن نشانههاى حق و درستى و راستىاند. سرانجام در زمان حاكم ستمگر اموى يعنى هشام بن عبدالملك، به دستور او، امام باقرعليه السلام را مسموم كرده و به شهادت مىرسانند!
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: پدرم در آستانهى شهادت، غلامهاى بدِ خودش را آزاد كرد و خوبها را نگاه داشت. پرسيدم: «پدر جان! چرا بدها را، رها مىكنى و خوبها را نگاه مىدارى؟» فرمود: «اينان [بدها ] ممكن است كمى از من دلگير شده باشند. [دلگيرى آنها را اين گونه جبران مىكنم.]»
امام ششم عليه السلام، هم چنين مىفرمايد:
در شامگاهِ شهادت پدر، نزد ايشان مىشتابم، مىبينم با كسى در حال سخن گفتن است، حال آن كه من آن شخص را نمىبينم! پدرم اشاره مىكند كمى دورتر بروم، امّا اندكى بعد كه بار ديگر نزد پدر برمىگردم، مرا مىپذيرد و مىفرمايد:
- من امشب از دنيا خواهم رفت! هماكنون پدرم را ديدم كه شربت گوارايى را برايم آورد و من آن را نوشيدم. آن گاه، آن حضرت مرا به ديدار حق و رفتن به جهان جاويد، بشارت داد!
امام دانايى و فضيلت و مهر، حضرت باقرعليه السلام وصيتهايش را مىكند و چشم از جهان مىپوشد.
مردى كه چند فرسنگ از مدينه دور است به مدينه مىآيد و مىگويد در خواب به من گفته شده كه برو و بر بدن «ابوجعفر» - امام محمد باقرعليه السلام - نماز بگزار كه فرشتهگان او را غسل دادهاند. هم اينك مىبينم كه خوابام راست بوده و امامعليه السلام از دنيا رفته است.
پيكر پاك امام محمد باقرعليه السلام به خاك بقيع سپرده مىشود و آن عزيز گرامى در كنار آرامگاهِ امام مجتبا و امام سجاد، كه درود خداوند بر آنان باد؛ آرام مىگيرد.
مدينه، يكپارچه غرق شيون و ماتم مىشود! زمين و آسمان سياه مىپوشد. سيلاب اشك ديدهها و دلها را فرامىگيرد و كبوترهايى چند بر بام خانهى امام باقرعليه السلام غمگنانه بقبقو مىكنند!...
امام باقرعليه السلام مشغول سخن گفتن است. گروهى گرداگرد آن بزرگوار نشسته و چشمهاى خود را به دهان آن حضرت دوختهاند تا هر كلمهاى را كه مىگويد به خوبى بشنوند و فرابگيرند. سخنان امامعليه السلام به جايى مىرسد كه اين حكايت را براى شنونده گان، بيان مىكند:
در روزگار گذشته، در ميان بنىاسراييل حاكمى بود كه علاقهى زيادى به آبادانى و ساخت و ساز داشت. امّا هر بنايى كه مىساخت، همين كه مردم آن را مىديدند، عيب و ايرادى در آن مىيافتند و آن را بيان مىكردند. حاكم هم از اين نكتهها تجربه مىاندوخت و از آنها استفاده مىكرد، تا اين كه يك روز گفت:
- حالا ديگر مىخواهم شهرى بسازم كه هيچ كس نتواند در آن عيبى بيابد!
به همين جهت معماران، بنّاها و كارگران ماهر را فراخواند، تا آن چه را در نظر دارد، برايش بسازند... هنگامى كه كار به پايان رسيد، مردم به ديدن آن رفتند، همه لب به تحسين گشودند و گفتند:
- تاكنون، چنين شهر و ساختمانهايى را نديدهايم!
امّا از آن ميان، مردى پيش آمد و خطاب به حاكم گفت:
- آيا در امان هستم تا ايرادى را كه در اين شهر مىبينم، بيان كنم؟
حاكم پاسخ داد:
- آرى. در امان هستى. آن چه را كه مىخواهى و مىدانى بگو.
مرد، نفسى تازه كرد و گفت:
- متأسفانه اين شهر، دو عيب بزرگ دارد!
حاكم با كنجكاوى پرسيد:
- بسيار خوب، آن دو عيب كداماند؟
مرد پاسخ داد:
- هماكنون مىگويم: يكى از ايرادهاى آن، اين است كه تو پيش از ويران شدن آن، رخت از جهان برمىبندى و مىميرى! و ديگر آن كه اين ساختمان هم پس از درگذشت تو، ديرى نمىپايد كه ويران مىشود و اثرى از آن برجاى نمىماند!
حاكم آهى كشيد و گفت:
- كدام عيب بالاتر از اين كه همهى تلاشهاى ما، نابود شود و...
مرد، بىدرنگ افزود:
- چارهى كار در آن است كه بنايى بىعيب و نقص بسازى تا هم، آن بنا بماند و هم تو را جاودانه نمايد.
حاكم پرسيد:
- چهگونه چنين چيزى ممكن است؟
مرد دانا به حاكم گفت:
- منظور من از چنين ساختمانى، بناى محبّت و عدالت است. آن بنا، كارِ دل است، حال آن كه اين بناها، همه از خشت و گِل است. پس، هر گاه بكوشى كه دادگرى پيشه كنى و مردم را دوست بدارى، آنان نيز تو را دوست خواهند داشت و نام ات را به نيكى بر زبان خواهند آورد. آن گاه، گويا بنايى ساختهاى كه هرگز ويرانى در آن راه ندارد و ياد تو را نيز پيوسته زنده نگه مىدارد!
شباهنگام كه حاكم اين ماجرا را براى دختر فرزانهى خويش نقل كرد، دخترش سرى تكان داد و گفت:
- هيچ كدام از شهروندان كشور ما، سختى درستتر از اين نگفته. [و پندى بهتر از اين به تو نداده است.]
برشی ازکتاب قصه های زندگانی امام محمد باقر علیه السلام، نوشته ی جواد نعیمی
#جواد_نعیمی
هدایت شده از
مردى نصرانى، آهسته به امامعليه السلام نزديك مىشود و با بىشرمى هر چه تمام، خطاب به آن بزرگوار مىگويد:
- آيا تو «بَقَر» [گاو] هستى؟
امام محمد باقرعليه السلام بى آنكه خشمگين و برافروخته شود، با آرامش و بردبارى كامل مىفرمايد:
- نه! تو اشتباه مىكنى. من «باقر» هستم.
مردك نادان و بى شرم، دوباره مىگويد:
- مگر پسر زنى آشپز نيستى؟
امامعليه السلام با خون سردى شانهاى بالا مىاندازد و پاسخ مىدهد:
- خوب، اين شغل مادرم بوده است. مگر عيبى دارد؟
مرد نصرانى بار ديگر ادامه مىدهد:
- آيا، مادر تو كنيزى بد زبان نبوده؟
حضرت، نگاه معنى دارى به مرد بىادب مىاندازد و با همان متانت و آرامش پيشین مىفرمايد:
- اگر راست مىگويى، خداوند او را بيامرزد و اگر دروغ مىگويى، خداوند از تقصير تو بگذرد!
مرد نصرانى كه شاهد اين همه بردبارى و اخلاق والاى اسلامى است، دچار دگرگونى روحى مىشود، ناگهان خودش را به دامان امام باقرعليه السلام مىاندازد، شهادتين را بر زبان مىآورد و به اسلام مىگرود.
این آدم ها!
برخی عقیده مندند! برخی عقده دارند!
این گروه اخیر، اگر فاقد غرض و مرضی باشند، امید رهایش شان هست، اما اگر بذر کینه و نفاق و فتنه را هم در زمین دل و زمینه ی مغز خویش بپاشند، تنها خدا باید به دادشان برسد و گر نه...
#جواد_نعیمی
عرفان انتخاب
در عرفه باید به شناخت رسید. عرفان گزینش هم یکی از شناخت های مهم و شگفت است! از عرفات انتخابات غافل نشویم، به ترفندهای دشمنان اسلام و انقلاب در این میدان وقوف کامل پیدا کنیم و با گزینشی آگاهانه به درستی شیاطین جن و انس را سنگ باران کنیم!
#جواد_نعیمی
عید سعید قربان، نماد :
ایمان و یقین ابراهیم
شکوه تسلیم اسماعیل
و توان و شکیب هاجر
بر همه ی شما گرامیان خجسته و پر ثمر باد!
باغ مهتاب/ کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی: 👇
در پیام رسان سروش:
https://splus.ir/javadnaeemi
در پیام رسان ایتا:
https://eitaa.com/javadnaeemi
در پیام رسان ویراستی:
https://virasty.com/user170688137118
افراد اوپوزیسیون
دروغ گوها
مرعوبین غرب
برخی مدعیان به اصطلاح اصلاح طلب
گروهی از سلبریتی ها
خاینان و وطن فروشان
برخی ور شکسته های سیاسی
کسانی که طبل رسوایی شان بارها از بام افتاده
خود باخته های ترسو
سیاه نماها
وا داده ها
ونظایر این ها به عنوان سر و ته یک کرباس، ماموریت تخریب روحیه ی مردم انقلابی و مقاوم ایران اسلامی و منحرف یا دل سرد کردن آنان را در زمینه ی انتخابات و سایر کنش های انقلابی دارند. مردم ما اما هم چنان بصیر و دانا و آگاه اند و گول سراب نمایان را نمی خورند و باورها و حرکت های ناب خویش را تداوم می بخشند و راه را از چاه، خادمان را از خاینان و بیگانه پرستان و رییسی مظلوم و شهید و محبوب را از روسای مغرور و قدرت طلب و جاه پرست و خدا را از کدخدا به خوبی تشخیص می دهند ...
#جواد_نعیمی
به نظر می رسد یکی از رموز کامیابی ما، شفاف سازی دقیق مرز بندی ها ی مان با جبهه ی مقابل حق ( باطل گرایان، ضد انقلاب ها و مخالفان ولایت فقیه) و دیگری توجه دقیق و عمیق به رنگ ها و نیرنگ ها و تزویرهای ظریف معاندان و مخالفان اسلام و انقلاب است. برخی، واقعا استاد پوستین وارونه پوشیدن اند! هوش مندانه بنگریم، سنجیده برگزینیم و هیچ گاه مطابق خواست دشمنان عمل نکنیم!
#جواد_نعیمی
قصه های زنده گانی امام هادی علیه السلام ( جلد دوازدهم از مجموعه ی چهارده جلدی چهارده جلدی قصه های زنده گانی چهارده جلدی)
نوشته ی جواد نعیمی
ناشر : به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوی)
چاپ اول : ۱۳۹۵
چاپ دوم: ۱۳۹۸
هدایت شده از
کبوترهای شادی
بسیاری از مردم، هنوز دیده از خواب نگشوده بودند. آن شب هم، مانند شب های دیگر بود. اما نه! آن شب به سحرگاهی منتهی می شد، که باعث شادمانی زمین و زمان می گردید.
روستای «صریا» در نزدیکی مدینه، آن شب حال و هوای دیگری داشت.گویی نسیم، رایحه ی خوش بویی را از سمت مدینه به سوی صریا می برد و انگار فرشته گان حامل پیام شادی برای مردم مسلمان بودند.
در روستای صریا، همان قریه ای که می گویند امام موسی بن جعفر علیه السلام بانی آن بوده است، بانویی گران قدر، دانش مند، نیکوکار و شایسته؛که مدت ها بود احساس ویژه ای یافته بود، دردش شدت پیدا کرده بود. سمانه که از ماه ها پیش، کودکی را در شکم داشت، هم درد می کشید و هم احساس شادمانی می کرد! او، هم چنان که در بستر دراز کشیده بود و به ذکر خدا می پرداخت، گویا نسیمی بهشتی را احساس کرد و ناگهان، انگار سروشی را شنید که به او مژده ی ولادت فرزند پسری را می داد.
شاید نه خواب و نه بیدار، که چشم برپنجره اتاق دوخت و نور سبز رنگ زیبایی را مشاهده کرد!
شاید نه خواب بود و نه بیدار، که گمان کرد، ماه آسمان، از همان پنجره، به درون اتاق اش آمد!
شاید نه خواب بود نه بیدار، که اندیشید گلی خوش رنگ و بو، درشت و با طراوت؛ از همان پنجره، به داخل اتاق خم شد!
و ناگهان، آن اتفاق مبارک، هم خانه ی سمانه و هم تمامی دنیا را سبز تر و روشن تر کرد: امام هادی علیه السلام دهمین گل زیبا و خوش بوی درخت باصفای عصمت و طهارت، ولادت یافت.
آن سحرگاه فرخنده، نیمه ی ماه ذی حجه ی سال دویست و دوازدهم هجرت بود.
سمانه، نوزادی را به زمین هدیه داد، که مایه ی فخر و مباهات او شد. سمانه ی خوب، سمانه ی سرشار از صداقت و پاکی و مهر، به شرف هم سری و مادری امامان نایل آمده بود.
سمانه، حق داشت که باشادمانی به چهره ی نوزادش بنگرد و همراه با تبسمی وصف ناپذیر، به درگاه خداوند؛ سپاس بگزارد. صریا و مدینه و مکه وسراسر دنیا نیز، در خنده و شادی سمانه، سهیم شدند!
بر گرفته از کتاب قصه های زنده گانی امام هادی علیه السلام، نوشته ی جواد نعیمی
#جواد_نعیمی
هدایت شده از جواد نعیمی
آیا کسی که برای خدمت، به میدان می آید با کسی که(به تعبیر خودش) برای رسیدن به قدرت، پا پیش می گذارد، برابر است؟! [ هرگز!]
هدایت شده از جواد نعیمی
و دیگر چه بگویم؟! : «علی» علیهالسلام
می خواهم از «او» بگویم:
گوهری در صدف کعبه، برادر جان جهان! جانشین و وصی خورشید، شبان رمه های بیداری، جاودانه ترین حماسه ی رهبری، آسمانی ترین عاشق حق، شرافت مکه، افتخار مدینه، گلبرگ درشت گل معنا، اولین مدار ایمان، محور همیشه ی حق، گل همیشه بهار باغستان های توحید، آواز خوش حقیقت، شیر بیشه ی عدالت، غریبی در تاریخ، خداگونه ای در زمین، بلندای ستیغ سخاوت، اسلام مجسم، روح دین، شارح کتاب مبین، برترین نور زمان، برجسته ترین چهره ی ضد ستم، گستره ی عظیم دریا، روح والای عالم معنا، سری نهان و هویدا! عقد ثریا، محشر برپا، کعبه ی دلها، رهبر والا، ماه تولا!
پژواک آفتاب، نورانیت ساقه های سبز نیایش، قامت بلند تراوای نور، فریاد شورگستر حماسی، مظلومیت ستاره های فروزان، بوسه ای بزرگ بر لبان حقیقت، گلخنده ای بر چهره غدیر، برکت برکه های آزادی، روان سبز بیداری، حقیقتی جلی، پا نهاده مردی بر دوش نبی! سرداده بزرگی به راه ازلی! پلک بیدار درستی، چشم چشمه های هستی، زلال معنویت،زمزمه زمزم خلوص، یگانه قدرت بی بدیل ایمان، افتتاح خط سبز امامت، امتداد راه رسالت، گوهر تابناک ولایت، زیور دفتر سرخ شهادت، نخستین موج دریای امامت، راهدار بزرگ راه های حماسه، فرزانه ی یگانه، افق گسترده یپرستاره، یادواره ی تلاش های جاودانه، شعر بلند مقاومت و مردی، چلچله ی سقف آشیانه دل ها، پرچم هماره در اهتزاز تقوا، دریچه ی باز الهام، سپیده ی روشن تاریخ،مشعل فروزنده ی حیات، پروانه ی رنگین بال کمال، عرشه ی پرواز کبوتران ملکوت!
رویش شبنم بر بال های عروج، پایگاه نسیم های زندگی بخش، طنین آبی ایمان، شور حماسی عشق، گلبانگ اذان آزادی، زبان تکلم گل ها، خاست گاه شیدایی، راز مظلومیت صخره ها، آیینه ای با ساقه های زخمی! تپش قلب قرن ها، یاور غنچه های شکوفا، شانه ی بلند دریا، چکاد مزرعه ی صداقت، دستان آفتابین گیتی، شط خروشان خاطرات خطیر، یادگار بزرگ سفر آفتاب، نورانیتی به توان بی نهایت، امتداد صدای لاله و شقایق، بزرگ رهبر لایق، راز لحظه ها و دقایق، شکوفه زار شهامت، جوانه ساز فضیلت، زادگاه ایثار، معنای حیات، کمال دین، جمال یقین، میوه ی شیرین درخت اتمام نعمت! نخل تنومند تنها! فرزند کعبه، پدر صفا و وفا، کرامت دستان سبز تاریخ، حاصل جمع عشق و ایمان و استقامت و پیروزی، حدیث بیکرانگی، نای آواز دهندگان خدا! اولین چکاوک چکامه خوان ایمان، بهای هر چه بهاران، روح سبز باران،
پاسدار همه ی عظمتها، حامی گلبوته ی سرخ محمدی، راه پیمای کوشنده ی هجرت، اقیانوس مواج فداکاری، گوهرتابناک ایثار ، سازنده ی سکوت سازندهگی، منهج فصاحت و بلاغت، فرمان بالندگی، امامت مظلوم تاریخ، مرد تنهای صحنه های نبرد، حماسه ساز هر چه پیروزی، کشتی رهایی امت، وارث دانش پیامبر، کان حکمت نبی، سرآمد مردمان گیتی، دارنده ی پرچم پرافتخار ظفر، امین کوثر، کلیددار بهشت برین، برترین انسان روی زمین، قرآن ناطق، دانای بی نظیر امت، شفیع روز قیامت، گل خوشبوی پرطراوت، داماد رسول صلواتاللهعلیه، ستاره ای بی افول، فروغ فواره های رحمت، زمامدار دادگر، حلاوت ادراک های سبز، سروی تناور، داوری دلاور، فراتر از هر واژه، مردی که برکت دستان مبارکش، پایگاه توحید را از لوث اصنام پاکیزه کرد، «خیبر» کفر را بازوان او شکست، خوارج و اندیشه های آنان را او از صحنه روزگار خارج کرد، صفیر او در صفین، صفهای باطل را درهم شکست و فرو پاشید، و ذوالفقارش فقرات ستون عشق و ایمان را راست نگه داشت.
«مظلومی گمشده در سقیفه»، تفسیر آیه های شریفه، خانه زاد خدا، یار و همکار و همراه مصطفی صلواتاللهعلیه همسر شفیعه ی روز جزا، سرور اوصیا، عطر سوسن و یاس و اقاقیا، جلوه ی جمال خدا، شهید ماه ولا، انسانی فراتر از همه ی هستی...
و دیگر چه بگویم؟! : «علی – که درود همهگان نثار آن مولا باد.
برشی از کتاب "گل واژه های عاشقانه " نوشته ی جواد نعیمی
#جواد_نعیمی
🌺 عید سعید غدیر، عید والای ولایت، عید اکمال دین، عید اتمام نعمت، عید شادمانی های مبین، بر شما و همه ی مومنین و بر همه ی اهالی آسمان و ز مین، مبارک و فرخنده و بصیرت افزا باد! 🌺
غدیر خم بزرگ ترین رویداد تاریخ
نوشته ی جواد نعیمی
ناشر: توس ( طوس) مشهد
تارخ انتشار: ۱۳۵۸
۳۲ صفحه ی جیبی
غدیر برکه ای و دریایی
نوشته ی جواد نعیمی
ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی
چاپ اول: ۱۳۷۰
شمارگان: ۵۰۰۰ نسخه ی رقعی
یا علی...
تاجهان سرشار یک آواز شد
باز دل ها با زبان، هم راز شد
مثل غنچه تا لب ما باز شد
" یا علی گفتیم و عشق آغاز شد"
#جواد_نعیمی