eitaa logo
باغ مهتاب: کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی
63 دنبال‌کننده
554 عکس
38 ویدیو
26 فایل
معرفی آثار و ثبت نمونه هایی از نوشته هایم
مشاهده در ایتا
دانلود
چه " انسداد "ی دارد اندیشه تان! مثلا " ابتکار " به خرج می دهید که به خون و آرمان شهیدان خدمت، اهانت می کنید؟ خوب است که " آه و ناله" ی خون ها و آرمان های والای آنان دامن گیرتان شود؟! ان شاء الله .
هدایت شده از 
كبوترهاى اندوه! دشمنان خدا كه هرگز تاب تحمل حق را ندارند و از گسترش دانايى و معرفت و فضيلت بيم دارند، همواره در پى از ميان بردن نشانه‏هاى حق و درستى و راستى‏اند. سرانجام در زمان حاكم ستم‌گر اموى يعنى هشام بن عبدالملك، به دستور او، امام باقرعليه السلام را مسموم كرده و به شهادت مى‏رسانند! امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: پدرم در آستانه‏ى شهادت، غلام‏هاى بدِ خودش را آزاد كرد و خوب‏ها را نگاه داشت. پرسيدم: «پدر جان! چرا بدها را، رها مى‏كنى و خوب‏ها را نگاه مى‏دارى؟» فرمود: «اينان [بدها ] ممكن است كمى از من دل‏گير شده باشند. [دل‏گيرى آن‏ها را اين گونه جبران مى‏كنم.]» امام ششم ‏عليه السلام، هم چنين مى‏فرمايد: در شام‏گاهِ شهادت پدر، نزد ايشان مى‏شتابم، مى‏بينم با كسى در حال سخن گفتن است، حال آن كه من آن شخص را نمى‏بينم! پدرم اشاره مى‏كند كمى دورتر بروم، امّا اندكى بعد كه بار ديگر نزد پدر برمى‏گردم، مرا مى‏پذيرد و مى‏فرمايد: - من امشب از دنيا خواهم رفت! هم‏اكنون پدرم را ديدم كه شربت گوارايى را برايم آورد و من آن را نوشيدم. آن گاه، آن حضرت مرا به ديدار حق و رفتن به جهان جاويد، بشارت داد! امام دانايى و فضيلت و مهر، حضرت باقرعليه السلام وصيت‏هايش را مى‏كند و چشم از جهان مى‏پوشد. مردى كه چند فرسنگ از مدينه دور است به مدينه مى‏آيد و مى‏گويد در خواب به من گفته شده كه برو و بر بدن «ابوجعفر» - امام محمد باقرعليه السلام - نماز بگزار كه فرشته‌گان او را غسل داده‏اند. هم اينك مى‏بينم كه خواب‌ام راست بوده و امام‏عليه السلام از دنيا رفته است. پيكر پاك امام محمد باقرعليه السلام به خاك بقيع سپرده مى‏شود و آن عزيز گرامى در كنار آرام‏گاهِ امام مجتبا ‏ و امام سجاد، كه درود خداوند بر آنان باد؛ آرام مى‏گيرد. مدينه، يك‌پارچه غرق شيون و ماتم مى‏شود! زمين و آسمان سياه مى‏پوشد. سيلاب اشك ديده‏ها و دل‏ها را فرامى‏گيرد و كبوترهايى چند بر بام خانه‏ى امام باقرعليه السلام غم‌گنانه بق‏بقو مى‏كنند!...
امام باقرعليه السلام مشغول سخن گفتن است. گروهى گرداگرد آن بزرگوار نشسته و چشم‏هاى خود را به دهان آن حضرت دوخته‏اند تا هر كلمه‏اى را كه مى‏گويد به خوبى بشنوند و فرابگيرند. سخنان امام‏عليه السلام به جايى مى‏رسد كه اين حكايت را براى شنونده گان، بيان مى‏كند: در روزگار گذشته، در ميان بنى‏اسراييل حاكمى بود كه علاقه‏ى زيادى به آبادانى و ساخت و ساز داشت. امّا هر بنايى كه مى‏ساخت، همين كه مردم آن را مى‏ديدند، عيب و ايرادى در آن مى‏يافتند و آن را بيان مى‏كردند. حاكم هم از اين نكته‏ها تجربه مى‏اندوخت و از آن‏ها استفاده مى‏كرد، تا اين كه يك روز گفت: - حالا ديگر مى‏خواهم شهرى بسازم كه هيچ كس نتواند در آن عيبى بيابد! به همين جهت معماران، بنّاها و كارگران ماهر را فراخواند، تا آن چه را در نظر دارد، برايش بسازند... هنگامى كه كار به پايان رسيد، مردم به ديدن آن رفتند، همه لب به تحسين گشودند و گفتند: - تاكنون، چنين شهر و ساختمان‏هايى را نديده‏ايم! امّا از آن ميان، مردى پيش آمد و خطاب به حاكم گفت: - آيا در امان هستم تا ايرادى را كه در اين شهر مى‏بينم، بيان كنم؟ حاكم پاسخ داد: - آرى. در امان هستى. آن چه را كه مى‏خواهى و مى‏دانى بگو. مرد، نفسى تازه كرد و گفت: - متأسفانه اين شهر، دو عيب بزرگ دارد! حاكم با كنجكاوى پرسيد: - بسيار خوب، آن دو عيب كدام‏اند؟ مرد پاسخ داد: - هم‏اكنون مى‏گويم: يكى از ايرادهاى آن، اين است كه تو پيش از ويران شدن آن، رخت از جهان برمى‏بندى و مى‏ميرى! و ديگر آن كه اين ساختمان هم پس از درگذشت تو، ديرى نمى‏پايد كه ويران مى‏شود و اثرى از آن برجاى نمى‏ماند! حاكم آهى كشيد و گفت: - كدام عيب بالاتر از اين كه همه‏ى تلاش‏هاى ما، نابود شود و... مرد، بى‏درنگ افزود: - چاره‏ى كار در آن است كه بنايى بى‏عيب و نقص بسازى تا هم، آن بنا بماند و هم تو را جاودانه نمايد. حاكم پرسيد: - چه‏گونه چنين چيزى ممكن است؟ مرد دانا به حاكم گفت: - منظور من از چنين ساختمانى، بناى محبّت و عدالت است. آن بنا، كارِ دل است، حال آن كه اين بناها، همه از خشت و گِل است. پس، هر گاه بكوشى كه دادگرى پيشه كنى و مردم را دوست بدارى، آنان نيز تو را دوست خواهند داشت و نام ات را به نيكى بر زبان خواهند آورد. آن گاه، گويا بنايى ساخته‏اى كه هرگز ويرانى در آن راه ندارد و ياد تو را نيز پيوسته زنده نگه مى‏دارد! شباهنگام كه حاكم اين ماجرا را براى دختر فرزانه‏ى خويش نقل كرد، دخترش سرى تكان داد و گفت: - هيچ كدام از شهروندان كشور ما، سختى درست‏تر از اين نگفته. [و پندى بهتر از اين به تو نداده است.] برشی ازکتاب قصه های زندگانی امام محمد باقر علیه السلام، نوشته ی جواد نعیمی
هدایت شده از 
مردى نصرانى، آهسته به امام‏عليه السلام نزديك مى‏شود و با بى‏شرمى هر چه تمام، خطاب به آن بزرگوار مى‏گويد: - آيا تو «بَقَر» [گاو] هستى؟ امام محمد باقرعليه السلام بى آن‏كه خشم‌گين و برافروخته شود، با آرامش و بردبارى كامل مى‏فرمايد: - نه! تو اشتباه مى‏كنى. من «باقر» هستم. مردك نادان و بى شرم، دوباره مى‏گويد: - مگر پسر زنى آشپز نيستى؟ امام‏عليه السلام با خون سردى شانه‏اى بالا مى‏اندازد و پاسخ مى‏دهد: - خوب، اين شغل مادرم بوده است. مگر عيبى دارد؟ مرد نصرانى بار ديگر ادامه مى‏دهد: - آيا، مادر تو كنيزى بد زبان نبوده؟ حضرت، نگاه معنى دارى به مرد بى‏ادب مى‏اندازد و با همان متانت و آرامش پيشین مى‏فرمايد: - اگر راست مى‏گويى، خداوند او را بيامرزد و اگر دروغ مى‏گويى، خداوند از تقصير تو بگذرد! مرد نصرانى كه شاهد اين همه بردبارى و اخلاق والاى اسلامى است، دچار دگرگونى روحى مى‏شود، ناگهان خودش را به دامان امام باقرعليه السلام مى‏اندازد، شهادتين را بر زبان مى‏آورد و به اسلام مى‏گرود.
این آدم ها! برخی عقیده مندند! برخی عقده دارند! این گروه اخیر، اگر فاقد غرض و مرضی باشند، امید رهایش شان هست، اما اگر بذر کینه و نفاق و فتنه را هم در زمین دل و زمینه ی مغز خویش بپاشند، تنها خدا باید به دادشان برسد و گر نه...
عرفان انتخاب در عرفه باید به شناخت رسید. عرفان گزینش هم یکی از شناخت های مهم و شگفت است! از عرفات انتخابات غافل نشویم، به ترفندهای دشمنان اسلام و انقلاب در این میدان وقوف کامل پیدا کنیم و با گزینشی آگاهانه به درستی شیاطین جن و انس را سنگ باران کنیم!
عید سعید قربان، نماد : ایمان و یقین ابراهیم شکوه تسلیم اسماعیل و توان و شکیب هاجر بر همه ی شما گرامیان خجسته و پر ثمر باد!
باغ مهتاب/ کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی: 👇 در پیام رسان سروش: https://splus.ir/javadnaeemi در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/javadnaeemi در پیام رسان ویراستی: https://virasty.com/user170688137118
افراد اوپوزیسیون دروغ گوها مرعوبین غرب برخی مدعیان به اصطلاح اصلاح طلب گروهی از سلبریتی ها خاینان و وطن فروشان برخی ور شکسته های سیاسی کسانی که طبل رسوایی شان بارها از بام افتاده خود باخته های ترسو سیاه نماها وا داده ها ونظایر این ها به عنوان سر و ته یک کرباس، ماموریت تخریب روحیه ی مردم انقلابی و مقاوم ایران اسلامی و منحرف یا دل سرد کردن آنان را در زمینه ی انتخابات و سایر کنش های انقلابی دارند. مردم ما اما هم چنان بصیر و دانا و آگاه اند و گول سراب نمایان را نمی خورند و باورها و حرکت های ناب خویش را تداوم می بخشند و راه را از چاه، خادمان را از خاینان و بیگانه پرستان و رییسی مظلوم و شهید و محبوب را از روسای مغرور و قدرت طلب و جاه پرست و خدا را از کدخدا به خوبی تشخیص می دهند ...
به نظر می رسد یکی از رموز کامیابی ما، شفاف سازی دقیق مرز بندی ها ی مان با جبهه ی مقابل حق ( باطل گرایان، ضد انقلاب ها و مخالفان ولایت فقیه) و دیگری توجه دقیق و عمیق به رنگ ها و نیرنگ ها و تزویرهای ظریف معاندان و مخالفان اسلام و انقلاب است. برخی، واقعا استاد پوستین وارونه پوشیدن اند! هوش مندانه بنگریم، سنجیده برگزینیم و هیچ گاه مطابق خواست دشمنان عمل نکنیم!
قصه های زنده گانی امام هادی علیه السلام ( جلد دوازدهم از مجموعه ی چهارده جلدی چهارده جلدی قصه های زنده گانی چهارده جلدی) نوشته ی جواد نعیمی ناشر : به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوی) چاپ اول : ۱۳۹۵ چاپ دوم: ۱۳۹۸
هدایت شده از 
کبوترهای شادی بسیاری از مردم، هنوز دیده از خواب نگشوده بودند. آن شب هم، مانند شب های دیگر بود. اما نه! آن شب به سحرگاهی منتهی می شد، که باعث شادمانی زمین و زمان می گردید. روستای «صریا» در نزدیکی مدینه، آن شب حال و هوای دیگری داشت.گویی نسیم، رایحه ی خوش بویی را از سمت مدینه به سوی صریا می برد و انگار فرشته گان حامل پیام شادی برای مردم مسلمان بودند. در روستای صریا، همان قریه ای که می گویند امام موسی بن جعفر علیه السلام بانی آن بوده است، بانویی گران قدر، دانش مند، نیکوکار و شایسته؛که مدت ها بود احساس ویژه ای یافته بود، دردش شدت پیدا کرده بود. سمانه که از ماه ها پیش، کودکی را در شکم داشت، هم درد می کشید و هم احساس شادمانی می کرد! او، هم چنان که در بستر دراز کشیده بود و به ذکر خدا می پرداخت، گویا نسیمی بهشتی را احساس کرد و ناگهان، انگار سروشی را شنید که به او مژده ی ولادت فرزند پسری را می داد. شاید نه خواب و نه بیدار، که چشم برپنجره اتاق دوخت و نور سبز رنگ زیبایی را مشاهده کرد! شاید نه خواب بود و نه بیدار، که گمان کرد، ماه آسمان، از همان پنجره، به درون اتاق اش آمد! شاید نه خواب بود نه بیدار، که اندیشید گلی خوش رنگ و بو، درشت و با طراوت؛ از همان پنجره، به داخل اتاق خم شد! و ناگهان، آن اتفاق مبارک، هم خانه ی سمانه و هم تمامی دنیا را سبز تر و روشن تر کرد: امام هادی علیه السلام دهمین گل زیبا و خوش بوی درخت باصفای عصمت و طهارت، ولادت یافت. آن سحرگاه فرخنده، نیمه ی ماه ذی حجه ی سال دویست و دوازدهم هجرت بود. سمانه، نوزادی را به زمین هدیه داد، که مایه ی فخر و مباهات او شد. سمانه ی خوب، سمانه ی سرشار از صداقت و پاکی و مهر، به شرف هم سری و مادری امامان نایل آمده بود. سمانه، حق داشت که باشادمانی به چهره ی نوزادش بنگرد و همراه با تبسمی وصف ناپذیر، به درگاه خداوند؛ سپاس بگزارد. صریا و مدینه و مکه وسراسر دنیا نیز، در خنده و شادی سمانه، سهیم شدند! بر گرفته از کتاب قصه های زنده گانی امام هادی علیه السلام، نوشته ی جواد نعیمی
هدایت شده از جواد نعیمی
آیا کسی که برای خدمت، به میدان می آید با کسی که(به تعبیر خودش) برای رسیدن به قدرت، پا پیش می گذارد، برابر است؟! [ هرگز!]
هدایت شده از جواد نعیمی
و دیگر چه بگویم؟! : «علی» علیه‌السلام می خواهم از «او» بگویم: گوهری در صدف کعبه، برادر جان جهان! جانشین و وصی خورشید، شبان رمه های بیداری، جاودانه ترین حماسه ی رهبری، آسمانی ترین عاشق حق، شرافت مکه، افتخار مدینه، گلبرگ درشت گل معنا، اولین مدار ایمان، محور همیشه ی حق، گل همیشه بهار باغستان های توحید، آواز خوش حقیقت، شیر بیشه ی عدالت، غریبی در تاریخ، خداگونه ای در زمین، بلندای ستیغ سخاوت، اسلام مجسم، روح دین، شارح کتاب مبین، برترین نور زمان، برجسته ترین چهره ی ضد ستم، گستره ی عظیم دریا، روح والای عالم معنا، سری نهان و هویدا! عقد ثریا، محشر برپا، کعبه ی دلها، رهبر والا، ماه تولا! پژواک آفتاب، نورانیت ساقه های سبز نیایش، قامت بلند تراوای نور، فریاد شورگستر حماسی، مظلومیت ستاره های فروزان، بوسه ای بزرگ بر لبان حقیقت، گلخنده ای بر چهره غدیر، برکت برکه های آزادی، روان سبز بیداری، حقیقتی جلی، پا نهاده مردی بر دوش نبی! سرداده بزرگی به راه ازلی! پلک بیدار درستی، چشم چشمه های هستی، زلال معنویت،زمزمه زمزم خلوص، یگانه قدرت بی بدیل ایمان، افتتاح خط سبز امامت، امتداد راه رسالت، گوهر تابناک ولایت، زیور دفتر سرخ شهادت، نخستین موج دریای امامت، راهدار بزرگ راه های حماسه، فرزانه ی یگانه، افق گسترده یپرستاره، یادواره ی تلاش های جاودانه، شعر بلند مقاومت و مردی، چلچله ی سقف آشیانه دل ها، پرچم هماره در اهتزاز تقوا، دریچه ی باز الهام، سپیده ی روشن تاریخ،مشعل فروزنده ی حیات، پروانه ی رنگین بال کمال، عرشه ی پرواز کبوتران ملکوت! رویش شبنم بر بال های عروج، پایگاه نسیم های زندگی بخش، طنین آبی ایمان، شور حماسی عشق، گلبانگ اذان آزادی، زبان تکلم گل ها، خاست گاه شیدایی، راز مظلومیت صخره ها، آیینه ای با ساقه های زخمی! تپش قلب قرن ها، یاور غنچه های شکوفا، شانه ی بلند دریا، چکاد مزرعه ی صداقت، دستان آفتابین گیتی، شط خروشان خاطرات خطیر، یادگار بزرگ سفر آفتاب، نورانیتی به توان بی نهایت، امتداد صدای لاله و شقایق، بزرگ رهبر لایق، راز لحظه ها و دقایق، شکوفه زار شهامت، جوانه ساز فضیلت، زادگاه ایثار، معنای حیات، کمال دین، جمال یقین، میوه ی شیرین درخت اتمام نعمت! نخل تنومند تنها! فرزند کعبه، پدر صفا و وفا، کرامت دستان سبز تاریخ، حاصل جمع عشق و ایمان و استقامت و پیروزی، حدیث بیکرانگی، نای آواز دهندگان خدا! اولین چکاوک چکامه خوان ایمان، بهای هر چه بهاران، روح سبز باران، پاسدار همه ی عظمت‌ها، حامی گلبوته ی سرخ محمدی، راه پیمای کوشنده ی هجرت، اقیانوس مواج فداکاری، گوهرتابناک ایثار ، سازنده ی سکوت سازنده‌گی، منهج فصاحت و بلاغت، فرمان بالندگی، امامت مظلوم تاریخ، مرد تنهای صحنه های نبرد، حماسه ساز هر چه پیروزی، کشتی رهایی امت، وارث دانش پیامبر، کان حکمت نبی، سرآمد مردمان گیتی، دارنده ی پرچم پرافتخار ظفر، امین کوثر، کلیددار بهشت برین، برترین انسان روی زمین، قرآن ناطق، دانای بی نظیر امت، شفیع روز قیامت، گل خوشبوی پرطراوت، داماد رسول صلوات‌الله‌علیه، ستاره ای بی افول، فروغ فواره های رحمت، زمامدار دادگر، حلاوت ادراک های سبز، سروی تناور، داوری دلاور، فراتر از هر واژه، مردی که برکت دستان مبارکش، پایگاه توحید را از لوث اصنام پاکیزه کرد، «خیبر» کفر را بازوان او شکست، خوارج و اندیشه های آنان را او از صحنه روزگار خارج کرد، صفیر او در صفین، صفهای باطل را درهم شکست و فرو پاشید، و ذوالفقارش فقرات ستون عشق و ایمان را راست نگه داشت. «مظلومی گمشده در سقیفه»، تفسیر آیه های شریفه، خانه زاد خدا، یار و همکار و همراه مصطفی صلوات‌الله‌علیه همسر شفیعه ی روز جزا، سرور اوصیا، عطر سوسن و یاس و اقاقیا، جلوه ی جمال خدا، شهید ماه ولا، انسانی فراتر از همه ی هستی... و دیگر چه بگویم؟! : «علی – که درود همه‌گان نثار آن مولا باد. برشی از کتاب "گل واژه های عاشقانه " نوشته ی جواد نعیمی
🌺 عید سعید غدیر، عید والای ولایت، عید اکمال دین، عید اتمام نعمت، عید شادمانی های مبین، بر شما و همه ی مومنین و بر همه ی اهالی آسمان و ز مین، مبارک و فرخنده و بصیرت افزا باد! 🌺
غدیر خم بزرگ ترین رویداد تاریخ نوشته ی جواد نعیمی ناشر: توس ( طوس) مشهد تارخ انتشار: ۱۳۵۸ ۳۲ صفحه ی جیبی
غدیر برکه ای و دریایی نوشته ی جواد نعیمی ناشر: سازمان تبلیغات اسلامی چاپ اول: ۱۳۷۰ شمارگان: ۵۰۰۰ نسخه ی رقعی
یا علی... تاجهان سرشار یک آواز شد باز دل ها با زبان، هم راز شد مثل غنچه تا لب ما باز شد " یا علی گفتیم و عشق آغاز شد"