eitaa logo
باغ مهتاب: کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی
49 دنبال‌کننده
472 عکس
31 ویدیو
21 فایل
معرفی آثار و ثبت نمونه هایی از نوشته هایم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
نقشینه‌ ی انبوه شکوه! مشت‌های موشک‌های ما فرق گنبد آهنین را گشودند تا شانه‌های شریران شایسته‌ی شکستن شوند! و آذرخش غیرت و همت ایرانی در آسمان صلابت و ایمان چونان شهابی نورانی مسیر مبارزه را ماهتابی و منور ساخت تا تیرهای خشم و انتقام وسیلِ سیلی‌های تنبیه از چپ و راست گونه‌های اهریمنان را نشانه روند و نقش برجسته‌ی مقاومت بر محور زمانه و دیوارهای تاریخ مانده‌گار شود! زلزله‌آفرینان مشرق زمین دل‌ها و جان‌های غربی‌ها و غرب‌زده‌ها را لرزاندند! و در دانشگاه زمان هزار واحد از استقامت و ایمان را برای پاس، به دست‌های دنیا دادند اینک که پای شریران شکسته و دست‌های خبیثان جن و انس بریده شده! بیداری و بصیرت کامل نیاز ماست و پیروی از ولایت و رهبری نیروی هسته‌ای است -گران سنگ و بس شگفت! – بی تردید، افتخار زنده‌گی در این سرزمین پاک مخصوص ماست! چه آسمان بلند خداوند هماره بر سر ما دُرّ باران و گوهر ایمان؛ نثار می‌کند این است که دشمنان ما، بازنده‌اند و ما مانده‌گاران جبهه‌ی تاریخ و عشق پیوسته پویا و زنده‌ایم شکوه ایمان، خجسته و مانا باد به خنده‌ها و به اندیشه‌ها و به واژه‌های امام خامنه‌ای بوسه‌ها نثار و پایداری ایرانیانِ صبور شایسته‌ی شکوهِ هزاران درود باد!
فراری ها جواد نعیمی بگیریدشان! بگیریدشان! فراری اند! فراری اند! امانم را بریده‌اند، ورپریده ‌ها! اصلا آرام و قرار ندارندکه. به هیچ صراطی مستقیم نمی شوند! اصلا یک جا، نمی مانند! هرچه می خواهم نگه شان دارم،نمی شود. - از چه کسانی سخن می گویی؟ - از همین وروجک ها، دیگر! - بچه های خودت هستند؟ - بله، مثل بچه های من هستند. مثل بچه های شما! مثل بچه های همه! - گیج مان کردی. روشن تر، حرف بزن! - از همین فراری ها می گویم دیگر! همین‌ها که دارید می بینیدشان! - خوب ، حالا این ها، چه کسانی هستند؟ چه کاره اند؟! این ها؟ - این ها؟ همه مواد اصلی کار منند. - همین فراری ها؟ همین گریزپاها؟! - بله.همین ها! همین ها که آرام و قراری ندارند و یک جا، بند نمی شوند! - مگرمی خواهی با آن‌ها چه کار کنی؟ - باید به دست و پای شان بند بزنم. - بند؟ که چه بشود؟ - آری، بند! مگر نمی بینی که این واژه‌های فراری، ناگهان دست مرا، ول می کنند و مثلا از اول یک جمله، به وسط آن می پرند! یا مثلا هوس می کنند که خودشان را به آخر صف یک جمله برسانند! بعضی وقت ها هم اصلاحاضر نمی شوند سرجای خودشان بنشینند. - که این طور! حالا می خواهی چه بلایی برسرشان بیاوری؟ - باید کاری کنم که نه تنها واژه ها، بلکه همه‌ی جمله‌ها، مثل موم توی دستم نرم و گرم باشند. بایدمثل بچه های آدم دست شان را به دست ذهن من بدهند،تا هر جورکه می خواهم آن ها را به کار بگیرم. - خوب، اگر این طور است، پس باید نازشان را هم بکشی! باید هوای شان را داشته باشی تا باتو همراه شوند. می دانی، این واژه ها ؛ اصلا بد نیستند. فقط کمی سر به هوا وگوش به بازی اند! فهمیدم! فهمیدم! - چه چیزی را؟ - فهمیدم چه کارشان کنم. - مثلا می خواهی چه کارکنی؟ - هیچی، گوش آن‌ها را می گیرم، آن قدر آن ها را توی هر جمله ای که می نویسم جابه جا می کنم، تاوقتی که هر کدام شان مثل یک بچه ی خوب و یک موجود درست و حسابی ، آرام سر جای خودشان بنشینند و بگذارند که من ،با آن ها؛ جمله هایی خوب و زیبا و رسا بنویسم. جمله هایی کوتاه و پر معنا! - آفرین! درست است. راز کار و نوشتار، همین است:باید آن قدر بنویسی و خط بزنی، آن قدر بنویسی و نوشته ات را پاره کنی و دور بریزی و خلاصه، آن قدر بنویسی و باز نویسی کنی، تابا این وروجک ها، همین واژه های فراری را می گویم، بتوانی نوشته هایی با قرار و داستان هایی ماندگار بیافرینی! بله ،واژه ها! جمله ها! بیایید. بیایید پیش من ! کارتان دارم!
کار خیری که باید احیا شود: اهدا یا نذر کتاب جواد نعیمی: به نظر می رسد هرچه در باره ی کتاب و کتاب خوانی بگوییم و بنویسیم، باز هم کم است! اهمیت این امر، به اندازه ای است که فکر می کنم بتوان ترویج کتاب خوانی را یکی از مصادیق امر به معروف دانست. هرچند که گزینش کتاب خوب برای خواندن هم مقوله ای با اهمیت به شمار می رود. به هر روی باید به راه های گسترش اقبال به کتاب و کتاب خوانی بیش تر بیندیشیم. یکی از این راه ها، که به جد و به مناسبت و بی مناسبت باید بدان پرداخت، مساله ی اهدای کتاب است که باید به عنوان یک کار نیک در ذهن و عمل جامعه نهادینه شود و به صورت فرهنگ در جان جامعه جریان یابد. من بنده - ان شاء الله که برای ریا نباشد! - در سال گذشته حدود دویست جلد کتاب (کودک و بزرگ سال) به دوستان و آشنایان و کتابخانه ها، هدیه داده ام. چون اصولا هدیه دادن و هدیه گرفتن کتاب را بسیار دوست می دارم. باری، چه خوب است که همه گان به این مهم بیندیشند و هرکسی در حد توان خویش در این راه، گام بردارد. به امید گسترش هرچه بیش تر کتاب و کتاب خوانی و بصیرت و دانایی در جامعه ی والای ایرانی...
زنان در جایگاهی والا... در روزگار جلوه‌گری آرایش‌ها و خودنمایی‌های ناآگاهانه یا مغرضانه‌ی برخی زنان، برخورداری از نعمت حجاب، بانوان را در جایگاهی والا و برتر قرار می‌دهد. حجاب، در واقع نگاه‌بان خوبی است که زن را از چنگال مزاحمت‌ها، هتک حرمت‌ها و حتی بدنظری‌های مردانی که دارای دل‌هایی بیمارند، به خوبی محافظت می‌کند. حجاب زنان، دژی مقاوم و مستحکم در برابر نامردان خبیث است! حجاب، در هر زمان و مکانی برای زنان زینت و مجد و عظمت و شرافت و پاک‌دامنی به ارمغان می‌آوَرَد.
نسیم خاطره تقدیم به استادان و معلمان فرزانه و فرهیخته نگاه پاک تو، بوی خوش سفر می‌داد کبوتر دل من را، چه بال و پر می‌داد صدای گام تو، در صحن دل چو می‌پیچید نسیم خاطره، یاد تو را گذر می‌داد حضور عاطفه را در کلام تو، دیدم صدای خوب تو، بوی خوش سحر می‌داد تو روشنایی آیینه را، به من دادی زلال روح تو، همواره این ثمر می‌داد پرِ مرا، تو گشودی به سوی عالم نور چه‌کس به غیر تواَم، بال این سفر می‌داد سپاس بر تو معلّم، که هر سپیده‌دمان فلق ز روشنایی اندیشه‌ات، خبر می‌داد درود بر تو معلّم، که در سراچه‌ی دل نسیم خاطره، یاد تو را گذر می‌داد جواد نعیمی
سرها و دست ها! بمب های مست ستم،تلوتلو خوران به خاک افتادند.گرد و غبار و خون به پا خا ستند.دست ها و سرهای عروسک های دخترک فلسطینی، رقص کنان در فضا چرخیدند و اندکی بعد، در آغوش پیکر بی سر ودست دخترک مظلوم، به سجده بر خاک پرداختند!
حجاب، بوسه بر چهره ی فرشته ی پاکی هاست.
کار دشوار! افتخارم این است که خدمت گزار امام لایق، حضرت جعفر صادق علیه السلام هستم. اکنون می خواهم حکایت جالبی را برای شما بازگو کنم : آن روز حضرت امام علیه السلام مرا به حضور طلبیدند ، یک هزار دینار به من دادند و فرمودند : - با این پول به مصر برو و تجارت کن . کالایی را که به طور معمول در آن روزگار به مصر می بردند خریدم و راهی آن دیار شدم. در همان آغاز من و بازرگانان دیگر فهمیدیم کالاهای ما، در مصر نایاب است و مشتری های زیادی هم دارد. همه با هم پیمان بستیم کالاهای خودمان را با سودی کم تر از صد در صد به فروش نرسانیم. به این پیمان وفا کردیم. به همین سبب سود من به هزار دینار رسید... هنگامی که به مدینه بازگشتم، با خرسندی نزد امام صادق علیه السلام شتافتم و دو کیسه ای را که در هر کدام هزار دینار بود ، نزد امام نهادم و گفتم : - یکی از این دو کیسه ، اصل پول شماست و دیگری سود تجاری آن ! امام ششم- که از زبان همه ی پاکان بر او و دودمانش درود باد - نگاهی به کیسه ها انداختند و نگاهی به چهره ی من افکندند. آن گاه با شگفتی افزودند : - چه سود فراوانی به دست آورده ای ! این سود ، چه گونه حاصل شد ؟ من هم حکایت نایاب بودن کالاها و هم پیمان شدن بازرگانان را شرح دادم. امام صادق علیه السلام سری تکان دادند و فرمودند : - پناه بر خدا ! شما به زیان گروهی از مسلمانان ، هم پیمان شدید تا کالاهای مورد نیازشان را با سودی کم تر از صد در صد نفروشید؟ پس از این سخن ، امام ششم علیه السلام یکی از دو کیسه را که به عنوان اصل سرمایه به من داده بودند؛ برداشتند، اما به کیسه ی دوم دست نزدند و آن را نپذیرفتند. آن گاه فرمودند : - من به این سود که با بی انصافی حاصل شده نیازی ندارم ! آن بزرگوار ، سپس نگاه معنی داری به من انداخته و افزودند : - ای مصادف ! بدان که به دست آوردن مال از راه حلال، کار بسیار دشواری است! از کتاب قصه های زنده گانی امام جعفر صادق علیه السلام، نوشته ی جواد نعیمی
از زبان فرشته سانان: با پوششی مناسب، پاسدار آرمانم، بانوی با وقار این دیارم!
همت و هزیمت! مشتی از دانه‌های رنگارنگ و فریبنده‌ی واژه‌ها را زیر دام نیرنگ‌ها و دروغ‌ها، پنهان و جاسازی کرده بودند، تا نگاه‌ها، اندیشه‌ها و دل‌های نا‌آشنایان به ترفند‌ها و توطئه‌های خلاقانه‌ی‌ ضد دینی و میهنی را به خود جلب کنند! تلاش‌های معلم‌های دانا و برکت خون‌های شهیدان والا، معانی راستین آن‌واژه‌ها و هدف‌های پنهان در زیرآن‌ها را برای همه‌گان تبیین نموده و رو کردند! دشمنان و یاوه‌سرایان ناکام ماندند ، به شدت شکست خوردند و هزیمت کردند!.
هدایت شده از 
بانوی سرفراز سر زمین سرافرازان، ایران عزیزمان! آفرین بر تو که باورمندانه و عمل گرایانه می گویی: می کنم از هر گناهی اجتناب با حجابم، با حجابم، با حجاب!