eitaa logo
باغ مهتاب: کتاب ها و نوشته های جواد نعیمی
49 دنبال‌کننده
472 عکس
31 ویدیو
21 فایل
معرفی آثار و ثبت نمونه هایی از نوشته هایم
مشاهده در ایتا
دانلود
ناکامی و کام‌یابی ترجمه‌ی جواد نعیمی نیک‌بختی و بدبختی، دو نام هم‌راه در زندگی‌اند. همه‌ی ما خوش‌بختی را تجربه و ناراحتی و نگرانی را احساس کرده‌ایم. پس، باید از لحظه‌ی نیک‌بختی برای غلبه بر شوربختی بهره بگیریم و [بدین‌گونه] نبرد میان سعادت و شقاوت را آغاز کنیم. البته نباید تردید داشته باشیم که در این رویارویی، پیروزی از آن نیک‌بختی است! هر کس تفاوتی میان عشق و نفرت قائل نشود، دیده‌گانش تیره و در قلبش خیمه‌ی اندوه برپا می‌شود. امّا چه‌گونه باید میان این دو [عشق و نفرت] فرق بگذاریم؟ بایستی غم‌ها را دور بریزیم و از گذشته‌ها [ی ملال‌آور و نگران‌کننده] رهایی یابیم، تا بدانیم که عشق و نفرت در یک قلب جای نمی‌گیرند. هم از این‌روی، هر کسی باید تلاش ورزد که قلبش را جایگاه و پایگاه خوبی‌ها و محبت‌ها کند تا همه‌ی دل‌ها به مهرورزی روی بیاورند. پیوسته باید از دنیا عبرت بگیریم و از امروز و فردا تجربه بیاموزیم. آدمی تا زمانی که زنده است و روزی می‌خورد، فنا نمی‌پذیرد. آیا فنای او در پایان عمرش با مرگ وی پیش می‌آید؟ چه‌گونه آدمی فانی می‌شود، حال آن مرگش هماره در دست خداست؟! کسی که نفس می‌کشد و قلبش در تپش است، زنده است [و زنده نیاز به تلاش و پیش‌رفت دارد.] چه کسی می‌گوید انسان معنی زندگی را نمی‌داند؟ اتفاقاً این زندگی است که معنای انسان را نمی‌داند. اگر آدمی لذت و خوشی و سختی و تلخی را از یاد نبرد ـ یا خود را به فراموشی نزند ـ زندگی‌اش زندگی نیست. در واقع، گذر زمان، انسان را فرسوده نمی‌کند، بلکه ستم‌گری‌ها و غم‌خوردن‌ها او را نابود می‌سازد. پس، بر ماست که نگذاریم ستم، از ما نیرو بگیرد و جان‌مان را به اسارتش درنیاوریم. زیرا سرانجام؛ ستم، پایان می‌یابد! اگر ایمان راسخ داشته باشیم که ستم پایان می‌پذیرد و از میان می‌رود، پس چرا باید به خویشتن سخت بگیریم؟ بر فرض که اندوهی فراوان بر دل‌مان چنگ زند، آیا باید ناامید شویم؟ آیا باید سرمان را پایین بیندازیم [و تسلیم شویم]؟ نه! هرگز چنین نیست. باید دوباره به پا خیزیم و از سختی‌ها و تلخی‌ها نهراسیم! دنیا نمی‌تواند [و نباید] زندان ما باشد. پس باید تلاش بورزیم تا همه‌ی ما به نیک‌بختی برسیم. اگر غصه‌ها و غم‌ها بگویند که ما بر دوش و دل و دیده‌های آدمیان، هم‌چون کوهی استوار فرو نشسته‌ایم، این از ناتوانی ما انسان‌ها حکایت می‌کند. ما نباید اندوه را تحمل کنیم، زیرا اگر غصه‌ها با مانعی روبه‌رو نشوند، پیوسته افزون و افزون‌تر می‌شوند! [پس با کار و تلاش و امید بر غم‌ها و خستگی‌ها و ناامیدی‌ها غلبه یابیم و به موفقیت و پیروزی، لب‌خند بزنیم!]
پنبه‌ی ابر دلم می‌خواهد که ابرها مثل پنبه شوند و باران، دانه‌هایی از جواهر بیارد! تا صدای شادی و خنده‌ی بچه‌های یتیم را، در شب‌های سرد زمستان بشنوم!
از زندگی آموختم... ترجمه‌ی جواد نعیمی پرسید: «چرا روزهای زیبا و خوب و خوش ما، همواره درگذشته‌هایند؟!» گفتم: «زیرا، بسا که جز پس از گذشت این روزها، زیبایی‌ها و خوبی‌های آن‌ها را درک و احساس نمی‌کنیم! دوست می‌داریم و دشمنی می‌ورزیم. شادمان می‌شویم و غمگین می‌گردیم. می‌خندیم و گریه می‌کنیم. اما به‌رغم همه‌ی رنج‌ها و نگرانی‌ها، زندگی جریان دارد...» پس آن‌گاه افزودم: «هم‌اینک فشرده‌ای از تجربه‌های زندگی‌ام را برایت بازگو می‌کنم.» به هنگام رنجوری از زندگی آموختم که: زخم‌های درونی من، هیچ‌کس را نمی‌آزارد و گریه‌های مردمی که پیرامون من هستند، برایم هیچ سودی ندارد! و آموختم که: زیباترین لبخندها، لبخنده‌ای است که به هنگام بروز بزرگ‌ترین رنجوری‌ها بر لبانم نقش می‌بندد و گران‌بهاترین و صادقانه‌ترین اشک‌ها، آن‌هایی هستند که در سکوت و بی‌آن‌که کسی آن‌ها را ببیند، از دیدگانم فرو می‌چکند! و آموختم که: شادمانی‌ام را با مردم تقسیم کنم و غم‌هایم را در دل خویشتن نگاه دارم و بدانم که داروی زخم‌های تنهایی‌ام، رضامندی من به قضاوقدر است. و آموختم که: بزرگ‌ترین موفقیت، موفقیتی است که آن را در میان خواسته‌های خودم و خواسته‌های آنانی که در پیرامونم هستند، می‌جویم. و آموختم که: هر کس هماره در کار مردم کنجکاوی کند [و مراقب کردار آنان باشد] با ناراحتی از آنان جان می‌سپارد و هر کس در پی کسب عواطف دیگران بوده و بخواهد توجه آنان را به خود جلب کند، میان وی و مردمان ریسمان گسسته‌ای به وجود خواهد آمد که هرگز به هم گره نخواهد خورد! و نیز فهمیدم که هرگاه انسان‌ها هر آن‌چه را که می‌خواهند به دست بیاورند، بی‌گمان برخی از آنان، برخی دیگر را خواهند بلعید! و آموختم که: هرگاه بخواهم به خوبی و راحتی زندگی کنم، باید مراقبت سلامتی خویشتن باشم و هرگاه بخواهم به خوش‌بختی برسم باید به اخلاق و رفتار خویش بیندیشم و هرگاه همه‌ی این‌ها را بطلبم باید نخست به دین‌داری بگروم و بدان اعتنای فراوان داشته باشم. و آموختم که: هیچ‌کس را در هیچ‌جا، پست و حقیر نشمارم. زیرا خداوند او را در جایگاهی قرار داده که به کار خویشتن، رضایت و وصال خداوندگار خود بیندیشد و نیز دانستم که اگر بیماری وجود نداشته باشد، ممکن است [با سوءاستفاده از] سلامتی، سایر رحمت‌های الهی هم از میان بروند! و آموختم که: شخصیت ما، در جایی که در آن بالیده‌ایم، شکل می‌گیرد و اندیشه‌ها و نگرش‌های ما وابسته به شخصیت شکل‌گرفته‌ی ماست و همین‌ها شیوه‌ی زندگی ما را تغییر می‌دهند. و آموختم که: هر آدمی ممکن است دارای نقص و عیبی باشد و اگر عیوب دیگران را بپوشانیم، این کار هیچ‌گونه اثر بدی در پیرامون ما، به وجود نخواهد آورد! و آموختم که: بسیاری از ما همانند کودکانیم. [به راحتی] از حق درمی‌گذریم! زیرا به دشواری‌ها و تلخی‌های داروگونه‌ی آن می‌اندیشیم امّا به شیرینی و زیبایی شفابخشی و بهبود‌آفرینی آن توجهی نداریم! و به سادگی به سوی باطل می‌رویم، زیرا از مزه‌ی ظاهری آن لذت می‌بریم ولی به زهرآلودگی و ویژگی کشندگی آن نمی‌اندیشیم! و آموختم که: زیبایی جان و روان، ما و همه‌ی آنان را که پیرامون ما هستند، [خرسند و] خوش‌بخت می‌کند، حال آن‌که زیبایی ظاهری و شکلی، تنها موجب خوشایند کسانی می‌شود که ما را می‌نگرند! این‌ها، همه، واژگانی بودند که احساس می‌کنم به زندگانی ما شباهت زیادی دارند!
نای نی اندیشه! موز پوست کنده ای شادمان بود و بسیار احساس آزادی می کرد، در حالی که نمی دانست اکنون بدون پوست ، دیگر محافظی ندارد و به شدت در معرض خطر است!
زنان در جایگاهی والا... در روزگار جلوه‌گری آرایش‌ها و خودنمایی‌های ناآگاهانه یا مغرضانه‌ی برخی زنان، برخورداری از نعمت حجاب، بانوان را در جایگاهی والا و برتر قرار می‌دهد. حجاب، در واقع نگاه‌بان خوبی است که زن را از چنگال مزاحمت‌ها، هتک حرمت‌ها و حتی بدنظری‌های مردانی که دارای دل‌هایی بیمارند، به خوبی محافظت می‌کند. حجاب زنان، دژی مقاوم و مستحکم در برابر نامردان خبیث است! حجاب، در هر زمان و مکانی برای زنان زینت و مجد و عظمت و شرافت و پاک‌دامنی به ارمغان می‌آوَرَد.