ناکامی و کامیابی
ترجمهی جواد نعیمی
نیکبختی و بدبختی، دو نام همراه در زندگیاند. همهی ما خوشبختی را تجربه و ناراحتی و نگرانی را احساس کردهایم. پس، باید از لحظهی نیکبختی برای غلبه بر شوربختی بهره بگیریم و [بدینگونه] نبرد میان سعادت و شقاوت را آغاز کنیم. البته نباید تردید داشته باشیم که در این رویارویی، پیروزی از آن نیکبختی است!
هر کس تفاوتی میان عشق و نفرت قائل نشود، دیدهگانش تیره و در قلبش خیمهی اندوه برپا میشود. امّا چهگونه باید میان این دو [عشق و نفرت] فرق بگذاریم؟ بایستی غمها را دور بریزیم و از گذشتهها [ی ملالآور و نگرانکننده] رهایی یابیم، تا بدانیم که عشق و نفرت در یک قلب جای نمیگیرند. هم از اینروی، هر کسی باید تلاش ورزد که قلبش را جایگاه و پایگاه خوبیها و محبتها کند تا همهی دلها به مهرورزی روی بیاورند.
پیوسته باید از دنیا عبرت بگیریم و از امروز و فردا تجربه بیاموزیم. آدمی تا زمانی که زنده است و روزی میخورد، فنا نمیپذیرد. آیا فنای او در پایان عمرش با مرگ وی پیش میآید؟ چهگونه آدمی فانی میشود، حال آن مرگش هماره در دست خداست؟! کسی که نفس میکشد و قلبش در تپش است، زنده است [و زنده نیاز به تلاش و پیشرفت دارد.] چه کسی میگوید انسان معنی زندگی را نمیداند؟ اتفاقاً این زندگی است که معنای انسان را نمیداند. اگر آدمی لذت و خوشی و سختی و تلخی را از یاد نبرد ـ یا خود را به فراموشی نزند ـ زندگیاش زندگی نیست. در واقع، گذر زمان، انسان را فرسوده نمیکند، بلکه ستمگریها و غمخوردنها او را نابود میسازد. پس، بر ماست که نگذاریم ستم، از ما نیرو بگیرد و جانمان را به اسارتش درنیاوریم. زیرا سرانجام؛ ستم، پایان مییابد! اگر ایمان راسخ داشته باشیم که ستم پایان میپذیرد و از میان میرود، پس چرا باید به خویشتن سخت بگیریم؟ بر فرض که اندوهی فراوان بر دلمان چنگ زند، آیا باید ناامید شویم؟ آیا باید سرمان را پایین بیندازیم [و تسلیم شویم]؟ نه! هرگز چنین نیست. باید دوباره به پا خیزیم و از سختیها و تلخیها نهراسیم! دنیا نمیتواند [و نباید] زندان ما باشد. پس باید تلاش بورزیم تا همهی ما به نیکبختی برسیم.
اگر غصهها و غمها بگویند که ما بر دوش و دل و دیدههای آدمیان، همچون کوهی استوار فرو نشستهایم، این از ناتوانی ما انسانها حکایت میکند. ما نباید اندوه را تحمل کنیم، زیرا اگر غصهها با مانعی روبهرو نشوند، پیوسته افزون و افزونتر میشوند! [پس با کار و تلاش و امید بر غمها و خستگیها و ناامیدیها غلبه یابیم و به موفقیت و پیروزی، لبخند بزنیم!]
#جواد_نعیمی
#ترجمه_جواد_نعیمی
#جواد_نعیمی_ترجمه
پنبهی ابر
دلم میخواهد
که ابرها مثل پنبه شوند
و باران،
دانههایی از جواهر بیارد!
تا صدای شادی و خندهی بچههای یتیم را،
در شبهای سرد زمستان بشنوم!
#جواد_نعیمی
#ترجمه_جواد_نعیمی
از زندگی آموختم...
ترجمهی جواد نعیمی
پرسید: «چرا روزهای زیبا و خوب و خوش ما، همواره درگذشتههایند؟!»
گفتم: «زیرا، بسا که جز پس از گذشت این روزها، زیباییها و خوبیهای آنها را درک و احساس نمیکنیم! دوست میداریم و دشمنی میورزیم. شادمان میشویم و غمگین میگردیم. میخندیم و گریه میکنیم. اما بهرغم همهی رنجها و نگرانیها، زندگی جریان دارد...»
پس آنگاه افزودم: «هماینک فشردهای از تجربههای زندگیام را برایت بازگو میکنم.»
به هنگام رنجوری از زندگی آموختم که:
زخمهای درونی من، هیچکس را نمیآزارد و گریههای مردمی که پیرامون من هستند، برایم هیچ سودی ندارد!
و آموختم که:
زیباترین لبخندها، لبخندهای است که به هنگام بروز بزرگترین رنجوریها بر لبانم نقش میبندد و گرانبهاترین و صادقانهترین اشکها، آنهایی هستند که در سکوت و بیآنکه کسی آنها را ببیند، از دیدگانم فرو میچکند!
و آموختم که:
شادمانیام را با مردم تقسیم کنم و غمهایم را در دل خویشتن نگاه دارم و بدانم که داروی زخمهای تنهاییام، رضامندی من به قضاوقدر است.
و آموختم که:
بزرگترین موفقیت، موفقیتی است که آن را در میان خواستههای خودم و خواستههای آنانی که در پیرامونم هستند، میجویم.
و آموختم که:
هر کس هماره در کار مردم کنجکاوی کند [و مراقب کردار آنان باشد] با ناراحتی از آنان جان میسپارد و هر کس در پی کسب عواطف دیگران بوده و بخواهد توجه آنان را به خود جلب کند، میان وی و مردمان ریسمان گسستهای به وجود خواهد آمد که هرگز به هم گره نخواهد خورد! و نیز فهمیدم که هرگاه انسانها هر آنچه را که میخواهند به دست بیاورند، بیگمان برخی از آنان، برخی دیگر را خواهند بلعید!
و آموختم که:
هرگاه بخواهم به خوبی و راحتی زندگی کنم، باید مراقبت سلامتی خویشتن باشم و هرگاه بخواهم به خوشبختی برسم باید به اخلاق و رفتار خویش بیندیشم و هرگاه همهی اینها را بطلبم باید نخست به دینداری بگروم و بدان اعتنای فراوان داشته باشم.
و آموختم که:
هیچکس را در هیچجا، پست و حقیر نشمارم. زیرا خداوند او را در جایگاهی قرار داده که به کار خویشتن، رضایت و وصال خداوندگار خود بیندیشد و نیز دانستم که اگر بیماری وجود نداشته باشد، ممکن است [با سوءاستفاده از] سلامتی، سایر رحمتهای الهی هم از میان بروند!
و آموختم که:
شخصیت ما، در جایی که در آن بالیدهایم، شکل میگیرد و اندیشهها و نگرشهای ما وابسته به شخصیت شکلگرفتهی ماست و همینها شیوهی زندگی ما را تغییر میدهند.
و آموختم که:
هر آدمی ممکن است دارای نقص و عیبی باشد و اگر عیوب دیگران را بپوشانیم، این کار هیچگونه اثر بدی در پیرامون ما، به وجود نخواهد آورد!
و آموختم که:
بسیاری از ما همانند کودکانیم. [به راحتی] از حق درمیگذریم! زیرا به دشواریها و تلخیهای داروگونهی آن میاندیشیم امّا به شیرینی و زیبایی شفابخشی و بهبودآفرینی آن توجهی نداریم! و به سادگی به سوی باطل میرویم، زیرا از مزهی ظاهری آن لذت میبریم ولی به زهرآلودگی و ویژگی کشندگی آن نمیاندیشیم!
و آموختم که:
زیبایی جان و روان، ما و همهی آنان را که پیرامون ما هستند، [خرسند و] خوشبخت میکند، حال آنکه زیبایی ظاهری و شکلی، تنها موجب خوشایند کسانی میشود که ما را مینگرند!
اینها، همه، واژگانی بودند که احساس میکنم به زندگانی ما شباهت زیادی دارند!
#جواد_نعیمی
#ترجمه_جواد_نعیمی
نای نی اندیشه!
موز پوست کنده ای شادمان بود و بسیار احساس آزادی می کرد، در حالی که نمی دانست اکنون بدون پوست ، دیگر محافظی ندارد و به شدت در معرض خطر است!
#ترجمه_جواد_نعیمی
زنان در جایگاهی والا...
در روزگار جلوهگری آرایشها و خودنماییهای ناآگاهانه یا مغرضانهی برخی زنان، برخورداری از نعمت حجاب، بانوان را در جایگاهی والا و برتر قرار میدهد.
حجاب، در واقع نگاهبان خوبی است که زن را از چنگال مزاحمتها، هتک حرمتها و حتی بدنظریهای مردانی که دارای دلهایی بیمارند، به خوبی محافظت میکند.
حجاب زنان، دژی مقاوم و مستحکم در برابر نامردان خبیث است! حجاب، در هر زمان و مکانی برای زنان زینت و مجد و عظمت و شرافت و پاکدامنی به ارمغان میآوَرَد.
#جواد_نعیمی
#ترجمه_جواد_نعیمی