#دعای_هر_روز_رمضان _ روز سوم
خدای من...
سهم مرا در امروز بیداری
و دوری از جهالت و کار باطل، قرار بده.
و خیری را که در امروز نازل میکنی نصیب من بفرما
به حق جود و کرمت
" ای بخشنده ترینِ بخشندگان " 💫
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
1. به روایت محمد⬇️
برزیل(ادامه)
اولش یادم نبود این کتاب چیست و از کجا آمده؛ اما با کمی دقت، یاد روز حرکتم از لس آنجلس افتادم.( با مادرم خداحافظی کرده و کوله ام را روی شانه. داشتم کفش هایم را می پوشیدم که خواهر بزرگترم «فریبا» از راه رسید. از سر و وضعم حدس زد که دوباره راهی سفرم.
گفت:«اوغور بهخیر محمد، کجا میری؟»
گفتم:«برزیل.»
گفت:«اُه! همین یکی را نرفته بودی، حالا برزیل چه خبر است؟»
گفتم:«میروم ببینم چه خبر است!»
فریبا چشمک زد و هر دو خندیدیم. بغلش کردم و خداحافظی کردم. وقتی خواستم از در خانه بیرون بروم، صدایم زد. برگشتم. رفت طرف شومینه، روی پیشخوان شومینه، سفره هفت سین پهن کرده بود. از توی سفره کتابی برداشت و آمد طرفم.
گفت:«بیا از زیر قرآن ردت کنم.»
پرسیدم:«برای چی؟»
گفت:« برای اینکه محافظت باشه، برزیل خیلی دوره.»
از زیر قرآن که رد شدم دوباره جلوی در ایستادم و گفتم:«فریبا قرآن را بده همراهم باشه.»
فریبا با تعجب نگاهم کرد؛ اما با این حال قرآن را داد دستم و من هم گذاشتم توی کولهام. با خودم فکر کردم دختره خرافاتی خجالت هم نمیکشد. آمده اینجا، در آمریکا، توی مرکز علم و دانش، مثل آمریکایی ها می گردد و میرقصد؛ اما هنوز دست از این خرافات برنداشته. انگار یک کتاب هم میتواند آدم را از بلا حفظ کند.
بگذار سر فرصت چند صفحه اش را بخوانم و چند مطلب غیر علمی و خرافاتی اش را پیدا کنم تا وقتی برگشتم، توی صورتش بزنم و بگویم:« دختره کم عقل! اینجا دیگر دست از این عقاید خرافاتی ات بردار. اگر قرار بود با این چیزها زندگی کنیم پس چرا آمدیم اینجا؟ می ماندیم همان ایران و مثل بقیه زندگیمان را می کردیم.»)
حالا این قرآنی که میگویند مال مادربزرگم بوده و توی این چندسال حتی یک بار هم باز نشده و فقط گاهی در سفره هفتسین سر و کلهاش پیدا میشد، توی دستم بود.
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🍁بسم الله الرحمن الرحیم🍁
1. به روایت محمد⬇️
برزیل(ادامه)
فکر کردم:«چرا که نه؟ کِی بهتر از حالا؟ وقت که دارم، دنبال کتاب هم که میگشتم، پس چند صفحهاش را میخوانم تا ببینم اصلا حرف حساب قرآن چیست.»
صفحه اول را باز کردم. دیدم به زبان عربی است. بلد نبودم؛ اما زیر عربیها کلمات ریزی به فارسی بود که با دقت میشد خواند:«به نام خداوند بخشاینده مهربان. اینک آن کتاب که در آن هیچ شبهه ای نیست و راهنمای پرهیزکاران است... .» ¹
برای همین خط، چند لحظه مکث کردم. فکر کردم:«اوووووه! چه اطمینانی هم به خودش دارد. کتابی که هیچ شک و تردیدی در آن نیست. پس کار من معلوم شد. میگردم و چند جا را که تناقض یا شک و تردید دارد، پیدا میکنم و دستش را رو میکنم. این حرف ها به درد همان عرب هزاروچهارصد سال پیش میخورد که علم نداشت و نمیدانست دلیل خیلی از اتفاق ها چیست. بعد آمد و یک چیز تخیلی درست کرد تا دلیل جهلش را به آن نسبت بدهد؛ نامش را هم دین گذاشت. امروز وقتی علم و دانش هست، دیگر دین کجا بود؟ این مال عرب هایی است که نظم نداشته و نمیدانستند تمیزی چیست؛ عربی که برای جامعه مدرن امروز بشر ندارد.»
¹. بسم الله الرحمن الرحیم . الم . ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین( سوره بقره . آیه 1 و 2 )
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🍁بسم الله الرحمن الرحیم🍁
1. به روایت محمد⬇️
برزیل(ادامه)
چند آیه دیگر خواندم و جلو رفتم. تا آیه 23 و 24 سوره بقره.
حس خاصی نداشتم. برای همین قرآن را بستم و گذاشتم کنار. چراغ را خاموش کردم و خوابیدم.
چند لحظه ای که گذشت، یکدفعه با خودم فکر کردم که معنی این جمله هایی که خواندم چه بود؟
همان اول کار میگوید:«این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است.» و برای آنان صفاتی را میگوید:«آن هایی که به عالم غیب ایمان دارند، نماز را به پا میدارند، زکات میدهند.»¹
این ها را میگوید و بعد، صفاتی دیگر را درباره افراد و تفکرات مختلف مطرح میکند تا آنجا که میرسد به این جمله که حالا اگر تو شکی داری که این نوشته ها نوشته دست بشر است و از سمت خالق تو نازل نشده، که من این شک را داشتم، پس همگی بیایید، با هم سعی کنید و دست به دست هم دهید و یکی از سوره های این کتاب بنویسید و گواهان خودتان را بخوانید و اگر این کار را نکردید، ما همین امروز به شما میگوییم که تا روز قیامت امکان ندارد بتوانید چنین کاری کنید! بترسید از عذابی که برای انسان های لجباز فراهم شده است؛ آن هایی که حق را میبینند و انکار میکنند.²
با خودم فکر کردم:«این حرف ها یعنی چی؟ یعنی واقعا توی این چهارده قرن، هیچکس نتوانسته چیزی شبیه قرآن بنویسد؟ اصلا همین را میگفت یا منظورش چیز دیگری بود؟»
ناگهان این مطلب، آن قدر برایم مهم شد تا وادارم کرد چراغ را روشن کنم و چند صفحه ای را که خوانده بودم، چندبار دیگر بخوانم.
شاید آن متن را سیزده، چهارده بار از اول تا آن جمله ای که خیلی تکان دهنده بود، میخواندم و دوباره بر میگشتم و از اول سوره بقره را تا همانجا میخواندم.
1. (سوره بقره ، آیه 3)
2. ( سوره بقره ، آیه 23_24)
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رنگ مشکی چادرمان نشان دهنده چه ارزش هایی است؟
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
👇 محتوای مربوط به #جزء_4👇
📖 متن قرآن
🎙 صوت تحدیر ( تندخوانی)
🎤 صوت ترتیل
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
#دعای_هر_روز_رمضان _ روز چهارم
خدای من...
- مرا در امروز برای اقامه و انجام فرمانت قوت ببخش
- و حلاوت و شیرینی ذکرت را به من بچشان
- و برای شکر خود به کرمت محیا ساز
- و مرا به حفظ و پرده پوشی از گناه محفوظ بدار
" ای بصیرترین بینایان عالم " 💫
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
1. به روایت محمد⬇️
برزیل(ادامه)
با خودم فکر می کردم که یعنی چه؟ مگر میشود چهارده قرن از این کتاب گذشته باشد و این گفتمان در این کتاب از آن مدت تا حالا بوده و هیچکس نتوانسته با آن مخالفت کند. اصلا هیچکس درباره اش حرف هم نمیزند. خود من تا به حال چنین حرفی را در هیچ کتاب دیگری نه خوانده بودم و نه شنیده بودم.
اصلا چرا من تا حالا این کتاب را برنداشتم تا حداقل معنی اش را بخوانم یا چرا من حتی در حد یک کتاب درسی هم با این کتاب برخورد نکردم؟
مثلا یک بار بنشینم و از اول تا آخر این کتاب را مرور کنم و بخوانم و درباره مطالبی که در آن گفته شده، اطلاعاتی داشته باشم؟
چرا فکر نکردم شاید در این کتاب، مطلب گران بهایی باشد؟
بالاخره این کتاب یک منطقی دارد؛ یکی همین که میگوید اگر شک داری این کتاب نوشته دست بشر باشد، پس انسان ها هم باید بتوانند مثل آن را بنویسند و اگر نتوانسته اند پس نشانه این است که واقعا وحی است و باید حرف هایش را قبول کنی.
این دریافت جدید برای من شوک بزرگی بود. در این کتاب داشتم با یک منطق خیلی عمیق رو به رو میشدم که نمونه اش را هیچ جایی ندیدهام؛ یعنی کلامی که من داشتم میخواندم، فقط کلام ساده نبود، انگار دامی بود که در آن افتاده بودم و نمی توانستم دیگر از آن بیرون بیایم؛ یا باید انکارش می کردم که من این جمله را نشنیده و با این کتاب کاری ندارم یا اینکه چون این منطق را شنیده ام، پس باید منطقی فراتر از آن پیدا کنم.
باید می رفتم و تحقیق می کردم تا ببینم واقعا در این عالم کسی توانسته از آن زمان تا به حال، سوره ای مثل یکی از سوره های این کتاب را بنویسد.
این ادعایی را که این کتاب کرده، واقعا کسی جواب داده یا اگر جواب نداده اند، چرا درباره اش صحبت نکرده اند؟ چرا پدر و مادرم به من نگفته اند؟ چرا اقوامم چیزی نگفته اند؟ چرا خواهرم که این کتاب را روی سرم گرفت، خودش نمی دانست در این کتاب چه نوشته؟ چرا مردم اینقدر نسبت به گفت و گوهایی که در این کتاب هست، ناآشنا و ناآگاه هستند؟
این سوالات باعث شد تا من درگیر قرآن شوم و سفری که قرار بود یک هفته تا ده روز باشد، نزدیک به چهل روز طول بکشد.
قرآن غافلگیرم کرد. اگر در آن لحظه به من میگفتند که چنین گفتمانی در قرآن هست و شما برو تحقیق کن، شاید سال ها پیش تحقیق کرده بودم.
یکی از موضوعاتی که بابتش خیلی افسوس میخوردم و بعدها گریه می کردم این بود که خدایا چرا من این کتاب را ده سال پیش نخواندم؟
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
❄️بسم الله الرحمن الرحیم❄️
1. به روایت محمد⬇️
برزیل(ادامه)
مطمئن بودم که اگر این مطلب از ده سال پیش به گوشم میرسید، امکان نداشت آن راه ها را بروم، چون این پیام آنقدر شفاف و دقیق بود که جایی برای شبهه باقی نگذاشت؛ جایی برای اینکه من فکر کنم مطلبی که اینجا گفته شده، کامل ترین کلام نیست. اتفاقا به نظر خودم کامل ترین کلام و منطق بود؛ چون نظر و سبک زندگی خودم را خیلی قبول داشتم و با تصمیم هایی که گرفته بودم خیلی راحت بودم، احساس می کردم آدم موفقی هستم.
در سن جوانی یک شغل خوب داشتم با درآمد زیاد. این مسائل اعتماد به نفسی در من به وجود آورده بود که فکر می کردم خودم باید درباره همه امور زندگی ام تصمیم بگیرم.
آن روز هم فکر کردم باید همین جا تکلیفم را با این کتاب روشن کنم. نه مشورتی لازم دارم و نه زمان و مکان دیگری. من الان باید درباره جمله ای که اینجا شنیدم، تصمیم بگیرم. خوب ارزیابی اش کنم و خوب تصمیم بگیرم.
نشستم پای کتاب و نتوانستم از پای آن بلند شوم، برای همین، سفرم چهل روز طول کشید.
آمریکا👇🏻
من متولد سال 1347 هستم. کودکی ام در تهران گذشت. جایی نزدیک میدانی که حالا آن را «میدان شهدا» میگویند، کوچه ای به نام «کوی لی لی» وجود دارد. فکر میکنم هنوز هم به همان اسم باشد . وارد کوچه که میشدی، نخستین کوچه دست راست، بن بستی هست و انتهایش خانه ای که هنوز هنوز هم به همان شکل باقی است.
خانه دوطبقه کوچک هشتادمتری که سقفش هم شیروانی است. یک در یک و نیم متری هم دارد که از آن داخل میشدیم.
دبستانم هم همان جا و نزدیک خانهمان بود.
اواسط سال اول، معلم از خانواده ام خواست به مدرسه بیایند و به آن ها گفت که محمد در درس هایش عقب است.
من را به اصرار معلمم به چشم پزشکی بردند و متوجه شدند که من هیچ چیز نمیبینم و آن نصف بیشترسال که در کلاس بوده ام، چیزی از درس هایی را که معلم داده بود، متوجه نشده ام.
از طرفی هم، چون قدم کمی از بقیه بچه ها بلندتر بود، همیشه عقب کلاس مینشستم. این شد که بعد از آن، من را جلوی کلاس نشاندند و با یک عینک ذره بینی کلاس اول را ادامه دادم.
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
👇 محتوای مربوط به #جزء_5👇
📖 متن قرآن
🎙 صوت تحدیر ( تندخوانی)
🎤 صوت ترتیل
#ماه_بندگی
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
🌷🌸🌷🌸🌷
💜 خواندن👈 #سورهقدر #قبل از خوردن #افطاروسحر
هر کسی سوره #قدر را قبل از افطار و #سحر بخواند...در مابین این دو وقت👈ثواب کسی داشته باشد که در راه خدا در #خون خود بغلطد.😍😍
🌷🌸🌷🌸
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🔰 رهبر معظم انقلاب :
«به هرکسی می خواهی رأی بدهی ، بده...
اماجواب خدا را هم باید آماده کنی ،
اگر فردا خدا گفت: «چرا به این رأی دادی؟!»
باید بگویی ، این آدم دینداری بود ،
باتقوا بود ، خیانت نمی کرد ،
اینها را باید بگویی...
اگر نگویی ،
آنوقت شما با تمام خیانت هایش شریک هستی...»
📚 سخنرانی روز مبعث
۱۳۹۶/۲/۵
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
#انتخابات
#رهبری
@javan_farda
🐣بسم الله الرحمن الرحیم🐣
1. به روایت محمد⬇️
آمریکا(ادامه)
درس خواندن برایم خیلی سخت بود؛ چون روش یادگیری من با روش بقیه فرق می کرد و این چیزی نبود که در آن دوره کسی پیگیرش باشد؛ یعنی ابتدا، روش یادگیری کودکان شناسایی شود و بعد طبق آن روش، با آن ها برخورد شود.
آن زمان و شاید هم الان، این مسئله مشکل بزرگی برای من بود.
روش یادگیری من بیشتر شنوایی است؛ یعنی به جای اینکه متنی را بتوانم بخوانم، بنویسم و یادبگیرم، اگر چند بار به آن گوش بدهم، مطلب را کاملا یادمیگیرم.
الان فهمیده ام بعضی از جراح های خیلی موفق در دنیا هم مشکل من را دارند، منتها یاد میگیرند که به گونه ای این مشکل را پشت سر بگذارند.
برای این کار روشهای مختلفی هست، یکی از روش هایی که بعد ها تمرین کردم و برایم خوب بود، ضبط صدای معلم و گوش کردن به توضیحات درسیاش بود.
سه چهار بار بعد از کلاس به آن گوش می دادم و مطلب در ذهن من شکل می گرفت و جا می افتاد. در آخر هم توانستم نمرات خوبی را در امتحانات بیاورم.
خانه ما سه طبقه بود؛ آشپزخانه و حمام و دستشویی در زیرزمین بود و اتاق خیلی کوچیکی که تبدیل شده بود اتاق بازی ما چهارتا بچه.
من دو خواهر و یک برادر دارم؛ فریبا، من که دومی هستم( محمدرضا)، فرانک و چهارمین فرزند که حسین است.
هشت ساله بودم که حسین به دنیا آمد.
وقتی مادر از بیمارستان به خانه بازگشت، من تمام طول آن کوچه را گریه می کردم که حسین را از مادرم بگیرم؛ ولی مادرم حسین را به من نداد؛ چون جثه خودم هم کوچک بود و می ترسید بچه را بیندازم.
می گفت به خانه که رفتیم، می توانم او را بغل کنم؛ اما همچنان تمام طول بن بست را گریه کردم.
وقتی وارد خانه شدیم، چیزی که به من آرامش داد، نگه داشتن حسین در بغلم بود. به صورت مظلوم و کودکانه اش نگاه می کردمو از همان اول به گونه ای عاشق برادر کوچکم شدم که تازه وارد زندگی ما شده بود.
همان وقت ها با فریبا که دو سال از من بزرگتر بود، وارد گفت و گوهای خیلی جدی درباره خدا شدیم.
من به خواهرم گفتم:«خدا کجاست؟»
او گفت:«خدا همه جا هست»
من گفتم:«پس چرا ما او را نمی بینیم؟»
او گفت:«خدا دیدنی نیست»
گفتم:«این دنیا را چه کسی آفریده است؟»
گفت:«خدا»
گفتم:«خودش کجاست؟»
گفت:«حوصله ام را با این سوال هایت سر می بری.»
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
#رهبری
#ماه_مبارک_رمضان
@javan_farda
🍑بسم الله الرحمن الرحیم🍑
1. به روایت محمد⬇️
آمریکا(ادامه)
بعد ها یک بار خواهرم دست من را گرفت و به آشپزخانه برد. ساعت یک ظهر بود.
از من پرسید:«روی گاز چیست؟»
گفتم:«قابلمه غذا»
گفت:«کی غذا را درست کرده؟»
گفتم:«مامان»
گفت:«مامان تو آشپزخانه است؟»
گفتم:«نه»
گفت:«خدا هم همینطور است، همه چیز را درست کرده و حالا لزومی ندارد که خودش را ببینی.»
دیگر این مطلب برایم خیلی خوب جا افتاد که حتما من نباید خدا و خالق این عالم را هر لحظه ببینم، همین که هستی وجود دارد، پس او هست.
بعد ها از میدان شهدای فعلی که آن روزها به گمانم اسمش فوزیه بود، به سمت تهران پارس رفتیم.
یک سال بعد انقلاب شد و چندسال بعد به مرور، تصمیم گرفتیم تغییرات جدیدی در زندگیمان بدهیم.
پدرم آن روزها راننده اداره برق بود و مهندس هایی را که می خواستند سر پروژه ها بروند، این طرف و آن طرف می برد.
عموی بزرگترم چندسال قبل رفته بود آمریکا و تقاضای کارت سبز داده بود. عمو قبل از رفتنش کارمند بانک بود و همان وقت ها هم خیلی به فکر برادر هایش بود.
هروقت مشکل مالی داشتند، برایشان وام جور میکرد و ...؛ ولی بعد از رفتن به آمریکا، در فضای مشاغل آزاد قرار گرفت.
عمو برای تمام پنج برادرش هم کارت سبز تقاضا داده بود. آن ها شش برادر بودند. بین این برادر ها از همه مذهبی تر کوپکترینشان بود که حمید نام داشت.
عموی دومم یعنی منوچهر خیلی توصیه و تاکید داشت همه برادرهایش را به آمریکا ببرد. همیشه با شوقی درباره آمریکا صحبت می کرد که همه ما را به وجد میآورد و ما واقعا فکر می کردیم آمریکا جایی است که هرکس پایش به آنجا برسد، آخر خوشبختی را تجربه می کند؛ نظر عمویم چنین بود.
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🍃🌸🍃
#تحدیر (تندخوانی) #جزء6️⃣ توسط استاد معتز آقایی
🕛 زمان34 دقيقه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐 *جزء6️⃣ ششم هديه به پیشگاه مقدس حضرت امام سجاد (علیه السلام)*
💎 *وبه نیت*
💐ظهور وسلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
💐شفای بیماران
💐شادی ارواح طيبه شهداء اسلام ودر گذشتگان
💐حاجت روایی شرکت کنندگان درختم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🍊بسم الله الرحمن الرحیم🍊
1. به روایت محمد⬇️
آمریکا(ادامه)
عمو تعریف می کرد آمریکا خیلی نظم دارد، آمریکا خیلی تمیز است، همه چیزش روی اصول است؛ اما هیچ چیزی درباره مسائل فرهنگی به ما نمی گفت، شاید چون برای خودش هم مسئله نبود.
شما باید از نظر فرهنگی مسائلی برایتان مهم باشد؛ مثلا غیرت برایتان مهم باشد یا ناموس و حیا برایتان مهم باشد تا به بود و نبودش توجه کنید. آن وقت اگر توی محیطی، این ها نباشدشما اذیت می شوید؛ اما وقتی مهم نباشد، بود و نبودش برای شما فرقی نمی کند و آن چیزی که ه ذهنتان می آید یا آن چیزی که برایتان چشمگیر می شود همان نظم و همان مسائل ظاهری یک جامعه است.
این بود که اول برادر کوچکش را قانع کرد و با خودش برد و بعد آنجا تقاضای کارت سبز برای تمام برادرهایش داد.
یکی یکی نوبت کارت سبزها می رسید. نوبت ما دو سال بعد از انقلاب شد و ما رفتیم آلمان.
سه چهار ماهی آلمان بودیم، بعد کار کارت سبزمان تکمیل شد و به آمریکا رفتیم.
وقتی در آلمان از هواپیما پیاده شدیم همه چیز برایمان رنگ و بوی دیگری داشت.
انگار وارد سرزمین آرزوهایمان شده بودیم. من دویدم و یکی از چرخ دستی های فرودگاهی را برای حمل و نقل بار برداشتم.
میله ای کف چرخ بود که باید قبل از گذاشتن چمدان ها روی چرخ، آن میله را برمیداشتند و چمدان ها را میگذاشتند.
من از بس هیجان زده بودم و میخواستم جثه پانزده ساله خودم را به رخ خانوادهام بکشم، به آن میله توجه نکردم و بارها را چیدم روی میله.
با افتخار چرخ را در فرودگاه «فرانکفورت» المان، هول دادم و مثل بقیه روی پلهبرقی رفتم.
پله برقی به سمت پایین سرازیر شد. روی همین پلهبرقی بود که چمدان های ما یکی بعد از دیگری از روی چرخ افتاد و مسافرانی که جلوی من بودند، همگی چمدان هایشان را رها کردند و فرار کردند تا چمدان های ما به آن ها اصابت نکند.
اینجا بود که متوجه شدیم مادرم چه چیزهایی در این چمدان جا داده بود: انوع و اقسام سبزی ها، شیره، عسل و آرد. این ها بود که همه با هم مخلوط می شد و ابری از آرد و ... ایجاد کرد و همه از آن فرار می کردند.
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
1. به روایت محمد⬇️
آمریکا(ادامه)
پایین پلهبرقی، خانمی یک شاسی را فشار داد و پلهبرقی ایستاد. من توانستم آخرین چمدانی را که درحال افتادن بود نگه دارم تا پدرم برود جلو و آن ها را جمع کند.
حسابی آبروریزی شد؛ ولی این ماجرا به من یاد داد که هرکاری میخواهی بکنی، اگر به شیوه درست انجامش توجه نکنی، مشکلات بیشتری به بار میآورد.
آلمان به نظرم کشور بسیار پیشرفتهآمد؛ مخصوصا تاکسی هایش که بنز بود و آن روزها سوارشدنشان برای من رویا بود.
این شیک بودن ماشینها، خیابانها، ساختمانها و نظم و تمیزیاش برای من خیلی جاذبه داشت.
خیابانهایش با خیابانهای تهران و ماشینهایش با ماشینهای ما فرق میکرد. حس میکردم انگار آدمهایش هم شکل دیگری هستند.
جالب است که پدر و مادرم وقتی وارد این محیط شدند، هنوز در حال و هوای ایران بودند. بیحجابی و برهنگی زنها و عکسها انها را خیلی اذیت کرد.
جاهایی میگفتند به آن تابلو نگاه نکنیم؛ ولی همین مسائل هم خیلی زود تبدیل به یک شوخی شد و بعد هم بخشی از فرهنگ زندگیمان شد؛ ما خیلی زود از این تضاد و شوک فرهنگی بیرون آمدیم و خودمان را وفق دادیم. آنقدر که بعدها و به مرور، خودمان هم شدیم بخشی از همین فرهنگ غریب.
روزهای اولی که وارد آلمان شدیم، خواهرم بیحجاب بود؛ اما مادرم حجابش را نگه داشت.
چندوقت بعد هم من توی اتوبوس، روسری را از سر مادرم کشیدم و گفتم:«مامان شکل آلمانی ها نیستی، شکل ترکها شده ای(چون خیلی از ترک های مسلکان در آلمان با روسری بودند)، این روسری را در بیاور، ما ایرانی هستیم.»
آنجا بیشتر دوست هایی که پیدا کردم از استخر بود؛ چون شناکردن توی استخر زبان نمیخواست.
من هم از شناکردن در استخرهای مدرن آلمان لذت میبردم.
بیشتر وقتم را در روز دنبال استخرهای جدیدی میگشتم که ندیده باشم.
سرگرمی بعدیام راه رفتن در خیابان ها و کوچه های شهر و نگاه کردن به ساختمان هایی بود که خیلی با آن چیزی که ما دیده بودیم، تفاوت داشت.
ما زمستان وارد آلمان شدیم و آن چندماه خیلییی سرد بود. سرمای آلمان خیلی بیشتر از تهران بود، برای همین سرمایش هم تا اندازه ای برای ما عجیب بود و سعی میکردیم از لباس های بیشتری استفاده کنیم تا بتوانیم سرما را تحمل کنیم.
ادامه دارد...
#کتاب_بخوانیم
#تولد_در_لس_آنجلس
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
#جزء7️⃣
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐 *جزء7️⃣ هفتم هديه به پیشگاه مقدس حضرت امام محمدباقر (علیه السلام)*
💎 *وبه نیت*
💐ظهور وسلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
💐شفای بیماران
💐شادی ارواح طيبه شهداء اسلام ودر گذشتگان
💐حاجت روایی شرکت کنندگان درختم
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
tahdir 07.mp3
4.27M
✨🍃🌷👆🏻👆🏻🌷🍃✨
#تحدیر (تندخوانی) #جزء7 توسط استاد معتز آقایی
⏰زمان 35:دقیقه
📀حجم:4/1M
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷
#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
@javan_farda
💠 🌙 اعمال #شب_قدر / اعمال شب ۲۱ رمضان
شب بیست و یکم ماه رمضان، دومین شب از شب های قدر است. فضیلتش بیشتر از شب نوزدهم است.
🔶امام صادق علیه السلام فرمود: «تقدیر امور و سرنوشتها در شب قدر، یعنی شب نوزدهم، تحكیم آن در شب بیست و یكم، و امضا آن در شب بیست و سوم صورت میگیرد.»
(وسائل الشیعه، حرّ عاملی، دار الاحیاء التراث، ج 7، ص259)
🔶 اعمال شب قدر بر دو نوع است:
💠اعمال مشترک شبهای قدر:
🔸غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)
🔸 دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ و در روایتی است که از جای خود برنخیزد تا حق تعالی او و پدر و مادرش را بیامرزد.
🔸قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماۆُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.
🔸مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید:
اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.
ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله
ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِعلیٍّ
ده مرتبه: بِفاطِمَةَ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ
ده مرتبه: بِالحُسَین ِ
ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ
ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.
پس از این عمل هر حاجتی كه داری طلب کن.
🔸زیارت امام حسین علیه السلام است؛ که در روایت آمده است که چون شب قدر میشود منادی از آسمان هفتم ندا میکند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام آمده است.
🔸 احیا داشتن این شبها. در روایت آمده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوهها و وزن دریاها باشد.
🔸 صد رکعت نماز بخواند که فضیلت بسیار دارد، و افضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحید بخواند.
🔸 این دعا خوانده شود: اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ...
💠اعمال مخصوص شب بیست و یکم ماه رمضان:
🔸 خواندن دعاهای دهه آخر ماه مبارک رمضان
🔸 خواندن دعای اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَاقْسِمْ لى حِلْماً یَسُدُّ عَنّى بابَ الْجَهْلِ، ...
🔸 شیخ مفید فرموده که در این شب صلوات بسیار بفرستد و سعى و کوشش کند در نفرین بر ظالمان آل محمدعلیهم السلام و لعن بر قاتل #امیرالمؤمنین علیه السلام
جهت مشاهده متن کامل ادعیه و اعمال شبهای قدر به مفاتیح الجنان مراجعه کنید.
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
.🥀🍃#ݩۅجۅاݩ_حزباللهی
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
@javan_farda