eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
595 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی دیگه زمان دست من نیست؛ بدون شک یا متوقف شده و یا با کندترین سرعت ممکنش داره می‌گذره. دوست دارم ناراحت باشم؛ به اندازه بابا، وقتی که با ناامیدی گوشش رو از روی سینه مامانی جدا می‌کرد؛ اما انگار هر حسی از وجودم گرفته شده... دوست دارم گریه کنم، مثل مامان که صورتش از زور گریه سرخ سرخ بود، اما نمی‌دونم چرا نمی‌تونم... تنها گنگ و مات به رو به رو خیره شدم و خاطراتم‌ با مامانی رو دونه دونه مرور می‌کنم... 📚 برای خوندن این رمان جذاب و واقعی، ما رو دنبال کنید. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی دیگه زمان دست من نیست؛ بدون شک یا متوقف شده و یا با کندترین سرعت ممکنش داره می‌گذره. دوست دارم ناراحت باشم؛ به اندازه بابا، وقتی که با ناامیدی گوشش رو از روی سینه مامانی جدا می‌کرد؛ اما انگار هر حسی از وجودم گرفته شده... دوست دارم گریه کنم، مثل مامان که صورتش از زور گریه سرخ سرخ بود، اما نمی‌دونم چرا نمی‌تونم... تنها گنگ و مات به رو به رو خیره شدم و خاطراتم‌ با مامانی رو دونه دونه مرور می‌کنم... 📚 برای خوندن این رمان جذاب و واقعی، ما رو دنبال کنید. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی دیگه زمان دست من نیست؛ بدون شک یا متوقف شده و یا با کندترین سرعت ممکنش داره می‌گذره. دوست دارم ناراحت باشم؛ به اندازه بابا، وقتی که با ناامیدی گوشش رو از روی سینه مامانی جدا می‌کرد؛ اما انگار هر حسی از وجودم گرفته شده... دوست دارم گریه کنم، مثل مامان که صورتش از زور گریه سرخ سرخ بود، اما نمی‌دونم چرا نمی‌تونم... تنها گنگ و مات به رو به رو خیره شدم و خاطراتم‌ با مامانی رو دونه دونه مرور می‌کنم... 📚 برای خوندن این رمان جذاب و واقعی، ما رو دنبال کنید. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
📖 برشی از رمان ریحانه ✍به قلم م. بابایی دیگه زمان دست من نیست؛ بدون شک یا متوقف شده و یا با کندترین سرعت ممکنش داره می‌گذره. دوست دارم ناراحت باشم؛ به اندازه بابا، وقتی که با ناامیدی گوشش رو از روی سینه مامانی جدا می‌کرد؛ اما انگار هر حسی از وجودم گرفته شده... دوست دارم گریه کنم، مثل مامان که صورتش از زور گریه سرخ سرخ بود، اما نمی‌دونم چرا نمی‌تونم... تنها گنگ و مات به رو به رو خیره شدم و خاطراتم‌ با مامانی رو دونه دونه مرور می‌کنم... 📚 برای خوندن این رمان جذاب و واقعی، ما رو دنبال کنید. ✔️رمان اختصاصی کانال جوانه نور 📌شروع از نهم اسفند‌ ماه روز‌های زوج، ساعت ۲۲ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•