اگر هر داستانی پایان خوشی داشت دیگر دلیل نداشت دوباره از نو آغاز کنیم زندگی فقط انتخاب کردن است و یاد گرفتن اینکه بعد از هر مصیبتی خودمان را جمع و جور کنیم همهمان هم این کار را میکنیم حتی کسانی که برعکسش را وانمود میکنند.
_سنگ کاغذ قیچی
هستند کشور هایی که به دختر زیتونی که زیر چکمه های سنگینِ ستاره آبی رنگ در آسمان سفید، بیصدا گریه میکند، توجه نمیکنند. هستند انسان هایی که برای نشنیدن حقیقت، دستانی را که با آنها اجازه کبوتر شدن هزاران کودک را امضا کرده اند، روی گوش هایشان میگذارند. هستند کسانی که از ظلم دفاع میکنند، کسانی که مظلوم را دشمن مینامند. کسانی که کمک به دستان کوچکی که به سمت آنها دراز شده را بی اهمیت میدانند.
بعد از نماز هاتون، دعا برای اون بچه هایی که امسال نمیتونن برن مدرسه چون، مدرسه های کشورشون مثل خاک زیر پاهاشون شده فراموش نشه:))
I love this kind of friendship. Friends where you don't need to wear special clothes when visiting. Friends who like a glass of tea instead of expensive drinks. Friends, you make memories by cooking food instead of ordering food from big restaurants. Friendships where you use your own words instead of using weird words. And you are your reality. Friendships without fake smiles and with smiles that make each other's hearts happy. Friends who are not alike but complete each other.
هیج کار فوق العاده ای هرگز از سرِ منطق و دلیل انجام نمیشود بلکه انجام میشود چون روحت وقتی میتواند نفس بکشد که آن کار را انجام دهی.
_دختری که به اعماق دریا افتاد
ماه امشب کامل نیست. کسی نیمه ی تاریکشو نمیبینه ولی نمیشه گفت وجود نداره. اون نیمه خیلی آروم تو تاریکی نشسته و منتظره که زمانش برسه تا با نیمه ی دیگش روشن تر بدرخشه.
مهتاب من؛
اجازه بده تا نیمه ی تاریکی باشم، اجازه بده نزدیک ترین به تو باشم. اجازه بده حامل تاریکی هات باشم. بهت قول میدم روزی میاد که ما باهم به زیبایی میدرخشیم.
اروئیکا.
🤍
I want a friend
I want her now,
someone who knows what I mean
when I say that I need
tender hands to hold me.
اروئیکا.
جعبه سینمایی جالبی بود. ازش متوجه شدم هر آدمی واسه خودش یه جعبه داره. جعبه های نامرئی که مردم خیال میکنن قراره ازشون محافظت کنه ولی وقتی ازشون بپرسی دربرابر چی واقعا جوابی ندارن که بدن. اغلب مردم دربرابر چیز هایی که واقعا ترسناک نیستن و فقط رویارویی باهاشون یکم سخته تو جعبه هاشون قایم میشم و فکر میکنن این قراره مشکل رو حل کنه ولی اینطور نیست. تنها راه درمان اینه که جعبه رو کنار بذارن و با چیزی که بیرون جعبه تهدیدشون میکنه(درواقع فکر میکنن که تهدیدیشون میکنه) روبه رو بشن.
we're people,
people who need people,
we're children, needing other children
and yet letting a grown-up pride
hide all need inside
acting more like children than children
lovers are very special people
they're the luckiest people in the world
with the person,
one very special person
feeling deep in your soul
says you will half, now you're whole
تو این عمر ۱۷ سالم، درامای عاشقانه زیاد دیدم. چه اونایی که عاشقانه جزو ژانر های اصلیشون بود چه اونایی که جنایی معمایی بودن بودن و فقط یکمی چاشنی عشق داشتن. همه ی مرد های عاشق مثل هم بودن. همشون به معشوقه خودشون توجه میکردن، تو ناراحتی ها پیشش بودن، براش هدیه میگرفتن، سربه سرش میذاشتن و خلاصه که خیلی دوستش داشتن.
ولی با دیدن سینمایی روز های بهتر یه نوع جدید از عشق رو پیدا کردم. واقعا نمیدونم چطور توصیف کنم. بی بدون هیچ شک و تردیدی به جای چن نیان خودش رو قاتل معرفی کرد. اون تصمیم گرفت تو جهنم بره تا چن نیان بتونه تو بهشت باشه. اون دنبال بدن، زیبایی یا هرچی نبود و همه کار میکرد تا نیان بتونه بهتر درس بخونه.
اصلا نمیدونم این مردو چطوری توصیف کنممم
من تمام تورا میخواهم
تمام شادی ها و غم هایت را
امروز ها و فردا هایت را
و اگر قبول داری که بیش از حد درخواست نمیکنم
دوست دارم زندگی ام را،
در پرسه زدن در تمام شگفتی های تو سپری کنم
و وقتی در تاریکی کنار هم دراز کشیده ایم،
آنقدر به تو نزدیک باشم که هر تپش قلبت را حس کنم
منم تمام تورا میخواهم!
_تمامِتو