نمیدونم اشکال از منه که تو بعضی موقعیت ها کم میارم یا شرایط واقعا سخته و هر کسی هم بود نمیتونست انجامش بده..
به تماشای چشمانت نشسته ام
در کنار گل های بهار
در تماشای رویت نشسته ام
خیره به ماهِ آسمان
به شنیدم صدایت نشسته ام
روی سنگی کنار رودخانه
به تماشای موهایت نشسته ام
درمیان شاخه های جوان درختان
که با نوازش باد میرقصند
به تماشای روحت می نگرم
به ابر های سفید و لطیفی
که در بین آبی حرکت میکنند
و به هوس بویت نشسته ام
در انتظار صبا
دوربین روشن میشود.
_ضبط میکنه؟
سرم را تکان میدهم و از لبخندش رضایت سرازیر میشود. قاصدک سفیدی را که به جای میکروفن در دست دارد را بالاتر میگیرد وشروع به صحبت میکند. از ابر ها میگوید، از توده های عجیب و غریب هوا که هیج وقت متوجه نشدم. از احتمال آفتابی بودن هوا در چند روز آینده میگوید و اینکه فعلا خبری از بارش باران نیست. دستش را در جهت های مختلف حرکت میدهد و سرعت حرکت ابرها و باد را بررسی میکند. به قول خودش 'آب و هوا را پیش بینی میکند'. میتوانم شادی را در چشمانش ببینم. با پیراهن سفید رنگی در میان گل های بهاری ایستاده و با هر نسیم، موهای قهوه ای بافته شده اش به آرامی تکان میخورند و چتری های روی پیشانی اش جابه جا میشوند.
با صدای بلند رعد و برق، تلویزیون خاموش میشود. سرم را بلند میکنم. بیرون خانه هم تاریک است. به شمعی که به خواطر قطع شدن برق در طوفان چند روز اخیر آن را کنار تلویزیون میگذارم نگاه میکنم. نیازی به آن ندارم. با دراز کردن دستم، پرده را کنار میزنم پنج روز.. دقیقا پنج روز این باران بدون وقفه میبارد. شاید آسمان هم دلش گرفته. از این فکر احمقانه خنده ام میگیرد. دلم میخواست اینجا بودی و مثل گذشته ها آفتاب روشنی را در روز های آینده پیشبینی میکردی.
در تمام روز،
در تمام شب،
در تمام هفته،
در تمام ماه ،
در فضای خانه، کوچه، راه
در هوا، زمین، درخت، سبزه، آب
در خطوط درهم کتاب
در دیار نیلگون خواب
در بنفشه زار چشم تو
برگ های زرد و نیلی و بنفش،
عطر های سبز و آبی و کبود،
نغمه های ناشنیده ساز میکنند
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!
روی مخمل لطیف گونه هایت،
غنچه های رنگ رنگ ناز،
برگ های تازه تازه باز میکنند
بهتر از تمام رنگ ها و راز ها!
خوبِ خوبِ نازنین من!
نام تو همیشه مرا مست میکند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعر های ناب
نام تو اگرچه بهترین سرود زندگی است
من تورا به خلوت خدایی خیال خود:
بهترینِ بهترینِ من خطاب میکنم،
بهترینِ بهترینِ من:]]
برای اینکه زندگی بدرخشه لازم نیست حتما عالی و کامل باشه
همین لحظات کوچیکن که باعث میشن زندگی مثل ستاره ها چشمک بزنه
و شادی ، چیزیه که وقتی اون لحظات روی هم جمع میشن تجربه میکنی! (:
-
# هندوانه درخشان
کلمات، همیشه نیستند که یاری ات دهند. گاهی که قهرشان بگیرد، باید نازشان را بکشی و به آن ها بگویی لیاقتت بیشتر از این حرف هاست. گاهی کلمات وزن می گیرند و قافیه و می شوند شعر؛ گاهی هم می شوند مکتوبات یک نویسندۀ خوش خیال که در شوق کلمات، چشمه ی ذهنش را جاری دفتر می کند و صفحه کاغذ را مملؤ از چیزهایی که می داند و نمی داند یا اینکه می خواهد بداند.
آگاتای سابق؛ 1402/12/19
با دیدن این تصویر صدای اون گیول تو مغزم میپیچه: وود یو نووو مای نیییمم ، ایف آی سُ یو این هِوِننن؟😔✨
بیا خودمونو بغل کنیم
بیا حتی اگه کسی نیست که بگه آفرین که تا همینجا تحمل کردی
آفرین که داری به زندگیت ادامه میدی
بیا خودمون از خودمون تشکر کنیم که دووم آوردیم
بیا قول بدیم فعلا ادامه بدیم، کم نیاریم
بیا یادمون بمونه یه خدایی هم بالا سرمون هست که ما رو میبینه و حواسش هست..