eitaa logo
،، احکام و مسائل شرعی ،،
3.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
برای پرسیدن سوالات شرعی به آیدی زیر مراجعه فرمایید . @Javanmardi_Ahkam
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ 👈 در و و و و و روایت شده که : خدمت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد صید کرده‌ام ، به رسم هدیه خدمت شما آورده‌ام ، حضرت قبول فرمود و دربارهٔ آن مرد دعا کرد علیه‌السلام حضور آن سرور مشرّف بود ‌، صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را به عطا کرده و ساعتی نگذشت که علیه‌السلام آمد دید برّه آهویی دارد پرسید برادر از کجا آورده‌ای ، فرمود : به من عطا کرده با عجله خدمت جدش آمد عرض کرد یا برادر مرا عطا کردی چرا به من عطا نکردی و مکرّر می‌گفت من هم می‌خواهم . و صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم او را تسلّی می‌دادند و با او مهربانی می‌فرمودند ، تا اینکه کار رسید به جایی که نزدیک بود علیه‌السلام گریه کند که یک مرتبه صدای صیحه و فریاد از بلند شد مردم دیدند یک خود را جلو انداخته و از عقب سر آنها می‌دود و می‌آید ، به زبان فصیح عرض کرد من دو بچه داشتم یکی از آنها صید کرد و آورد خدمت شما این یک بچه دیگر برای من باقی مانده ، در اثنایی که او را شیر می‌دادم شنیدم یکی می‌گوید زود بچهٔ خود را بردار ببر حضور صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم که فرزندش علیه‌السلام مقابل او ایستاده و می‌خواهد گریه کند ، اگر علیه‌السلام گریه کند به سبب گریه او به گریه در می‌آیند ، باز شنیدم یکی می‌گوید تعجیل کن پیش از آنکه اشک بر صورت جاری شود و الاّ این را بر تو مسلط می‌کنم را و را بخورد و راه دور بود ولیکن زمین زیر پای من پیچیده شد و زود آمدم خدمت شما و من حمد می‌کنم خدا را که هنوز اشک بر صورت جاری نشده ، که صدای تکبیر و تهلیل از صحابه بلند شد و درباره دعای خیر فرمود . و و راضی نمی‌شدند علیه‌السلام گریه کند نمی‌دانم چگونه راضی شدند آن حضرت این همه گریه کند ، که موافق آنچه در کتب مقاتل ضبط کرده‌اند مولای مظلوم بنابه نقل کتاب و ، از زیادتی گریه کرد . هنگام میدان رفتن بوده که سفارش را به کرد ، صیحه کشیده و غش کرد . در وداع بوده کما فی البحار والعوالم ( و جعلا یبکیان حتی غشی علیهما ). بعد از شهادت بوده کما فی المنتخب و ریاض المصائب و مخزن ( بکی الحسین بکاء شدیدا حتی اغمی علیه فلما افاق قال ) { انا لله و انا الیه راجعون }. ثمرات الحیات جلد اول صفحه ۱۳۹،۱۴۰ تألیف الفاضل الکامل سیدالواعظین آقاسید محمود امامی اصفهانی رضوان الله علیه. صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Javanmardi_langarudi ستاد ملی ترویج احکام دین 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 💎 علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند : صلی‌الله‌علیه‌وآله مریض بود . سلام‌الله‌علیها دست و را گرفت و به جهت عیادت پدر در منزل به راه افتادند . دیدند صلی‌الله‌علیه‌وآله خوابیده است ـ در طرف راست پیامبر و در طرف چپ آن حضرت نشستند و بر بدن حضرت فشار می‌آوردند . چون حضرت از خواب بیدار نشد ، خانم سلام‌الله‌علیها به و فرمود : جدّ شما در خواب است . اکنون برگردید و او را دعا کنید و به حال خود واگذارید تا از خواب بیدار شود ، آنگاه بسوی او باز گردید . کردند : مادر ، ما از اینجا بیرون نمی‌رویم . بر بازوی راست و بر بازوی چپ آن خوابیدند ، در این وقت برخاست و به خانه خود رفت . و کمی خوابیدند و زود بیدار شدند ، ولی دیدند در خواب است . به گفتند : مادرمان کجا رفت ؟ گفت : به منزل خود . برخاستند و در آن شب تاریک و پر رعد و برق که آسمان به شدت می‌بارید بیرون آمدند ، و پس نوری از برای آنان درخشید . در آن نور با دست راست خود ، دست چپ را گرفت و با هم صحبت می‌کردند تا به رسیدند . بنابراین ، سرگردان شدند و نمی‌دانستند کجا بروند . به برادرش گفت : ما سرگردانیم و نمی‌دانیم کجا می‌رویم ، بهتر این است که در اینجا بخوابیم تا صبح شود . همدیگر را به آغوش کشیده و خوابیدند . از آن طرف چون بیدار شد در جستجوی فرزندان به خانه رفت ولی دید که آنجا نیستند . سپس سرپایی ایستاد و گفت : ، سید و مولای من ! و فرزندان من هستند از گرسنگی بیرون رفتند . تو وکیل من بر آنان هستی . نوری درخشید و در روشنایی آن نور رفت تا به رسید . دید و در آغوش هم خوابیدند در حالی‌که باران تندی می‌بارید بطوری هرگز مردم مثل آن را ندیده بودند . ولی در آن محلی که آن دو عزیز خوابیده بودند ، آنان را از باران حفظ کرده بطوریکه حتی قطره‌ای بر آنان نچکیده بود . کنار آنان بود که دو پر داشت که یکی را بر و دیگری را بر روپوش کرده ، چون چشم پیامبر به آنان افتاد ، تنحنح کرد ، و مار متوجه شد و خود را کنار کشید و گفت : تو و فرشتگانت را گواه می گیرم ، این تو هستند ، آنان را حفظ و حراست نموده ، صحیح و سالم به تو سپردم . صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : تو کیستی و از کجایی ؟ عرض کرد : من فرستاده به سوی تو هستم . فرمود : از کدام قبیله ؟ عرض کرد : از ، عده ای از یک آیه از قرآن را فراموش کرده ایم ، و مرا به خدمت شما فرستاده اند که آن آیه را بیاموزم . چون اینجا رسیدم ، شنیدم کسی ندا میکند ای مار ! این دو فرزندان رسول خدایند ، آنان را از آفات ، ناگواریها ، حوادث و بدیهای شب و روز حفظ کن . من هم از آنان نگهبانی کرده و صحیح و سالم به شما تحویل میدهم . مار آیه را یاد گرفت و برگشت . را بر دوش راست و را بر دوش چپ گذاشت و آمد که جمعی از یاران به ایشان رسیدند . یکی از آنان گفت : ! پدر و مادرم فدای تو ! یکی از فرزندانت را به من بده تا زحمت حمل تو سبک شود . حضرت فرمود : دست نگهدار ، خداوند سخن تو را شنید و مقامت را شناخت . دیگری عرض کرد : ! اجازه فرمایید یکی را من حمل کنم ‌، حضرت جواب شخص اول را به او فرمود . علیه‌السلام آمد و عرض کرد : ! پدر و مادرم فدای شما ، اجازه بفرمایید یکی را من بردارم تا حمل تو سبک باشد . رو به فرمود : به دوش پدرت می‌روی ؟ عرض کرد : به خدا سوگند ! دوش تو برایم محبوبتر است از دوش پدرم . آنگاه به فرمود : اگر می‌خواهی بر دوش پدر باش . عرض کرد : من نیز همان را می‌گویم که برادرم گفت. خلاصه آنان را به منزل آورد . چند دانه خرما برای آنان ذخیره کرده بود نزد آنان آورد ، خوردند و شاد شدند . فرمود : اکنون برخیزید کشتی بگیرید . برخاستند و کشتی گرفتند و نیز برای انجام کاری بیرون رفت . وقتی وارد شد ، شنید که می‌فرماید : ! بر سخت گیر و او را بر زمین بزن ، عرض کرد : پدر جان ! وا عجبا ! بزرگ را بر کوچک دلیر میکنی و به آن نیرو می‌دهی ؟ فرمود : دخترم ! نمی‌پسندی بگویم ، را بر زمین بزن ؟ این حبیبم است که می‌گوید : ! بر سخت بگیر و او را بر زمین بزن . @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 📝 جریان چیست ؟ 👈 چنانچه در قسمتی از می‌خوانیم : وَ سَدَّ الْأَبْوٰابَ إِلّٰا بٰابَهُ ... جز در خانه‌ی علیه‌السلام همه‌ی درها را بست 📖 و این است : زمانی که صلےالله‌علیه‌وآله خود را در ساخت بعضی از خانه‌های خود را در پیرامون ساختند و درهایی به سوی باز کردند تا موقع بلافاصله وارد مسجد شوند و از فیض نماز جماعت برخوردار گردند و به علاوه ناودانهای بعضی از آن خانه‌ها مشرف بر مسجد بود ولی پس از مدتی فرمود : آن را که به سوی باز می‌شد بستند و فقط در خانه‌ی را باز گذاستند . وقتی بعضی از اصحاب از پرسیدند : آیا شما از پیش خود دستور صادر فرمودید که درب خانه‌هایی که به سوی مسجد شما باز می‌شد بسته شود یا از جانب خدا ؟ فرمود : به امر خدا این کار انجام گرفت . چرا چون مردم در مسجد گاهی با جنابت وارد می‌شدند و تکلیف خود را نمی‌دانستند ولی و به دلیل از مردم مستثنی بودند . 📝 داستان به بیانی دیگر 📖 نوشته اند : روز به امر تمام درهای منازل اصحاب که بطرف باز بود بسته شد جز درب خانه‌ی که به دستور خاص الهی آن را نبستند . عده‌ای از اصحاب عرض کردند ! چرا همه درب‌ها را بستید إلا درب خانه‌ی را ؟ فرمود : من تابع وحی خداوند تعالی هستم و در روایتی دیگر آمده که خطبه‌ای ایراد فرمود و در ضمن آن فرمود : ! به و امر فرمود : خانه‌هایی بنا کنند و امر فرمود در آن خانه افراد جنب نخوابند و زنها داخل آن خانه‌ها نشوند مگر و . برای من به منزله است برای پس برای احدی از زنها و افراد جنب حلال نیست که به من داخل شوند و نیز فرمودند : عده‌ای رضایت قلبی ندارند که در همه وقت و در هر حالتی ساکن باشد . من آنها را بیرون نکرده ‌م و را من ساکن قرار نداده‌ام بلکه خداوند مردم را بیرون نموده و را ساکن مسجد قرار داده است و نزد من نزد است سپس در فضایل کلماتی بیان فرمودند ... تا آنجا که فرمودند : (هر کس از این موضوع ناراحت است برود آنجا) و اشاره به طرف کردند . علیه‌السلام محمدعلےخلیلے صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
‌﷽؛ 💕 هنگامى كه علیه‌السلام متولد شد ، خداى متعال به جبرئيل وحى كرد : " پسرى براى پیامبرم متولد شده ، به زمين هبوط كن و پس از اينكه به آن حضرت تهنيت گفتى بگو : چون علیه‌السلام براى تو نظير است براى ، لذا اين نوزاد را با پسر هارون همنام كن ". 💗 جبرئيل به زمین آمد و به صلی‌الله‌علیه‌وآله تبريک گفت ؛ سپس عرض کرد : " على علیه‌السلام براى تو نظير هارون براى موسی است ، پس به دستور خدای متعال اين نوزاد را با همنام كن ". 💞 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : او چه بود ؟ عرض کرد : . فرمود : زبان من است . 🔆 عرض کرد : نام فرزندت را بگذار . 📚 علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۳۷
‌﷽؛ 💕 هنگامى كه علیه‌السلام متولد شد ، خداى متعال به جبرئيل وحى كرد : " پسرى براى پیامبرم متولد شده ، به زمين هبوط كن و پس از اينكه به آن حضرت تهنيت گفتى بگو : چون علیه‌السلام براى تو نظير است براى ، لذا اين نوزاد را با پسر هارون همنام كن ". 💗 جبرئيل به زمین آمد و به صلی‌الله‌علیه‌وآله تبريک گفت ؛ سپس عرض کرد : " على علیه‌السلام براى تو نظير هارون براى موسی است ، پس به دستور خدای متعال اين نوزاد را با همنام كن ". 💞 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : او چه بود ؟ عرض کرد : . فرمود : زبان من است . 🔆 عرض کرد : نام فرزندت را بگذار . 📚 علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۳۷
﷽؛ 💎 علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند : صلی‌الله‌علیه‌وآله مریض بود . سلام‌الله‌علیها دست و را گرفت و به جهت عیادت پدر در منزل به راه افتادند . دیدند صلی‌الله‌علیه‌وآله خوابیده است ـ در طرف راست پیامبر و در طرف چپ آن حضرت نشستند و بر بدن حضرت فشار می‌آوردند . چون حضرت از خواب بیدار نشد ، خانم سلام‌الله‌علیها به و فرمود : جدّ شما در خواب است . اکنون برگردید و او را دعا کنید و به حال خود واگذارید تا از خواب بیدار شود ، آنگاه بسوی او باز گردید . کردند : مادر ، ما از اینجا بیرون نمی‌رویم . بر بازوی راست و بر بازوی چپ آن خوابیدند ، در این وقت برخاست و به خانه خود رفت . و کمی خوابیدند و زود بیدار شدند ، ولی دیدند در خواب است . به گفتند : مادرمان کجا رفت ؟ گفت : به منزل خود . برخاستند و در آن شب تاریک و پر رعد و برق که آسمان به شدت می‌بارید بیرون آمدند ، و پس نوری از برای آنان درخشید . در آن نور با دست راست خود ، دست چپ را گرفت و با هم صحبت می‌کردند تا به رسیدند . بنابراین ، سرگردان شدند و نمی‌دانستند کجا بروند . به برادرش گفت : ما سرگردانیم و نمی‌دانیم کجا می‌رویم ، بهتر این است که در اینجا بخوابیم تا صبح شود . همدیگر را به آغوش کشیده و خوابیدند . از آن طرف چون بیدار شد در جستجوی فرزندان به خانه رفت ولی دید که آنجا نیستند . سپس سرپایی ایستاد و گفت : ، سید و مولای من ! و فرزندان من هستند از گرسنگی بیرون رفتند . تو وکیل من بر آنان هستی . نوری درخشید و در روشنایی آن نور رفت تا به رسید . دید و در آغوش هم خوابیدند در حالی‌که باران تندی می‌بارید بطوری هرگز مردم مثل آن را ندیده بودند . ولی در آن محلی که آن دو عزیز خوابیده بودند ، آنان را از باران حفظ کرده بطوریکه حتی قطره‌ای بر آنان نچکیده بود . کنار آنان بود که دو پر داشت که یکی را بر و دیگری را بر روپوش کرده ، چون چشم پیامبر به آنان افتاد ، تنحنح کرد ، و مار متوجه شد و خود را کنار کشید و گفت : تو و فرشتگانت را گواه می گیرم ، این تو هستند ، آنان را حفظ و حراست نموده ، صحیح و سالم به تو سپردم . صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : تو کیستی و از کجایی ؟ عرض کرد : من فرستاده به سوی تو هستم . فرمود : از کدام قبیله ؟ عرض کرد : از ، عده ای از یک آیه از قرآن را فراموش کرده ایم ، و مرا به خدمت شما فرستاده اند که آن آیه را بیاموزم . چون اینجا رسیدم ، شنیدم کسی ندا میکند ای مار ! این دو فرزندان رسول خدایند ، آنان را از آفات ، ناگواریها ، حوادث و بدیهای شب و روز حفظ کن . من هم از آنان نگهبانی کرده و صحیح و سالم به شما تحویل میدهم . مار آیه را یاد گرفت و برگشت . را بر دوش راست و را بر دوش چپ گذاشت و آمد که جمعی از یاران به ایشان رسیدند . یکی از آنان گفت : ! پدر و مادرم فدای تو ! یکی از فرزندانت را به من بده تا زحمت حمل تو سبک شود . حضرت فرمود : دست نگهدار ، خداوند سخن تو را شنید و مقامت را شناخت . دیگری عرض کرد : ! اجازه فرمایید یکی را من حمل کنم ‌، حضرت جواب شخص اول را به او فرمود . علیه‌السلام آمد و عرض کرد : ! پدر و مادرم فدای شما ، اجازه بفرمایید یکی را من بردارم تا حمل تو سبک باشد . رو به فرمود : به دوش پدرت می‌روی ؟ عرض کرد : به خدا سوگند ! دوش تو برایم محبوبتر است از دوش پدرم . آنگاه به فرمود : اگر می‌خواهی بر دوش پدر باش . عرض کرد : من نیز همان را می‌گویم که برادرم گفت. خلاصه آنان را به منزل آورد . چند دانه خرما برای آنان ذخیره کرده بود نزد آنان آورد ، خوردند و شاد شدند . فرمود : اکنون برخیزید کشتی بگیرید . برخاستند و کشتی گرفتند و نیز برای انجام کاری بیرون رفت . وقتی وارد شد ، شنید که می‌فرماید : ! بر سخت گیر و او را بر زمین بزن ، عرض کرد : پدر جان ! وا عجبا ! بزرگ را بر کوچک دلیر میکنی و به آن نیرو می‌دهی ؟ فرمود : دخترم ! نمی‌پسندی بگویم ، را بر زمین بزن ؟ این حبیبم است که می‌گوید : ! بر سخت بگیر و او را بر زمین بزن . @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 📝 جریان چیست ؟ 👈 چنانچه در قسمتی از می‌خوانیم : وَ سَدَّ الْأَبْوٰابَ إِلّٰا بٰابَهُ ... جز در خانه‌ی علیه‌السلام همه‌ی درها را بست 📖 و این است : زمانی که صلےالله‌علیه‌وآله خود را در ساخت بعضی از خانه‌های خود را در پیرامون ساختند و درهایی به سوی باز کردند تا موقع بلافاصله وارد مسجد شوند و از فیض نماز جماعت برخوردار گردند و به علاوه ناودانهای بعضی از آن خانه‌ها مشرف بر مسجد بود ولی پس از مدتی فرمود : آن را که به سوی باز می‌شد بستند و فقط در خانه‌ی را باز گذاستند . وقتی بعضی از اصحاب از پرسیدند : آیا شما از پیش خود دستور صادر فرمودید که درب خانه‌هایی که به سوی مسجد شما باز می‌شد بسته شود یا از جانب خدا ؟ فرمود : به امر خدا این کار انجام گرفت . چرا چون مردم در مسجد گاهی با جنابت وارد می‌شدند و تکلیف خود را نمی‌دانستند ولی و به دلیل از مردم مستثنی بودند . 📝 داستان به بیانی دیگر 📖 نوشته اند : روز به امر تمام درهای منازل اصحاب که بطرف باز بود بسته شد جز درب خانه‌ی که به دستور خاص الهی آن را نبستند . عده‌ای از اصحاب عرض کردند ! چرا همه درب‌ها را بستید إلا درب خانه‌ی را ؟ فرمود : من تابع وحی خداوند تعالی هستم و در روایتی دیگر آمده که خطبه‌ای ایراد فرمود و در ضمن آن فرمود : ! به و امر فرمود : خانه‌هایی بنا کنند و امر فرمود در آن خانه افراد جنب نخوابند و زنها داخل آن خانه‌ها نشوند مگر و . برای من به منزله است برای پس برای احدی از زنها و افراد جنب حلال نیست که به من داخل شوند و نیز فرمودند : عده‌ای رضایت قلبی ندارند که در همه وقت و در هر حالتی ساکن باشد . من آنها را بیرون نکرده ‌م و را من ساکن قرار نداده‌ام بلکه خداوند مردم را بیرون نموده و را ساکن مسجد قرار داده است و نزد من نزد است سپس در فضایل کلماتی بیان فرمودند ... تا آنجا که فرمودند : (هر کس از این موضوع ناراحت است برود آنجا) و اشاره به طرف کردند . علیه‌السلام محمدعلےخلیلے صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 👈 در و و و و و روایت شده که : خدمت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد صید کرده‌ام ، به رسم هدیه خدمت شما آورده‌ام ، حضرت قبول فرمود و دربارهٔ آن مرد دعا کرد علیه‌السلام حضور آن سرور مشرّف بود ‌، صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را به عطا کرده و ساعتی نگذشت که علیه‌السلام آمد دید برّه آهویی دارد پرسید برادر از کجا آورده‌ای ، فرمود : به من عطا کرده با عجله خدمت جدش آمد عرض کرد یا برادر مرا عطا کردی چرا به من عطا نکردی و مکرّر می‌گفت من هم می‌خواهم . و صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم او را تسلّی می‌دادند و با او مهربانی می‌فرمودند ، تا اینکه کار رسید به جایی که نزدیک بود علیه‌السلام گریه کند که یک مرتبه صدای صیحه و فریاد از بلند شد مردم دیدند یک خود را جلو انداخته و از عقب سر آنها می‌دود و می‌آید ، به زبان فصیح عرض کرد من دو بچه داشتم یکی از آنها صید کرد و آورد خدمت شما این یک بچه دیگر برای من باقی مانده ، در اثنایی که او را شیر می‌دادم شنیدم یکی می‌گوید زود بچهٔ خود را بردار ببر حضور صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم که فرزندش علیه‌السلام مقابل او ایستاده و می‌خواهد گریه کند ، اگر علیه‌السلام گریه کند به سبب گریه او به گریه در می‌آیند ، باز شنیدم یکی می‌گوید تعجیل کن پیش از آنکه اشک بر صورت جاری شود و الاّ این را بر تو مسلط می‌کنم را و را بخورد و راه دور بود ولیکن زمین زیر پای من پیچیده شد و زود آمدم خدمت شما و من حمد می‌کنم خدا را که هنوز اشک بر صورت جاری نشده ، که صدای تکبیر و تهلیل از صحابه بلند شد و درباره دعای خیر فرمود . و و راضی نمی‌شدند علیه‌السلام گریه کند نمی‌دانم چگونه راضی شدند آن حضرت این همه گریه کند ، که موافق آنچه در کتب مقاتل ضبط کرده‌اند مولای مظلوم بنابه نقل کتاب و ، از زیادتی گریه کرد . هنگام میدان رفتن بوده که سفارش را به کرد ، صیحه کشیده و غش کرد . در وداع بوده کما فی البحار والعوالم ( و جعلا یبکیان حتی غشی علیهما ). بعد از شهادت بوده کما فی المنتخب و ریاض المصائب و مخزن ( بکی الحسین بکاء شدیدا حتی اغمی علیه فلما افاق قال ) { انا لله و انا الیه راجعون }. ثمرات الحیات جلد اول صفحه ۱۳۹،۱۴۰ تألیف الفاضل الکامل سیدالواعظین آقاسید محمود امامی اصفهانی رضوان الله علیه. صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 💎 علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند : صلی‌الله‌علیه‌وآله مریض بود . سلام‌الله‌علیها دست و را گرفت و به جهت عیادت پدر در منزل به راه افتادند . دیدند صلی‌الله‌علیه‌وآله خوابیده است ـ در طرف راست پیامبر و در طرف چپ آن حضرت نشستند و بر بدن حضرت فشار می‌آوردند . چون حضرت از خواب بیدار نشد ، خانم سلام‌الله‌علیها به و فرمود : جدّ شما در خواب است . اکنون برگردید و او را دعا کنید و به حال خود واگذارید تا از خواب بیدار شود ، آنگاه بسوی او باز گردید . کردند : مادر ، ما از اینجا بیرون نمی‌رویم . بر بازوی راست و بر بازوی چپ آن خوابیدند ، در این وقت برخاست و به خانه خود رفت . و کمی خوابیدند و زود بیدار شدند ، ولی دیدند در خواب است . به گفتند : مادرمان کجا رفت ؟ گفت : به منزل خود . برخاستند و در آن شب تاریک و پر رعد و برق که آسمان به شدت می‌بارید بیرون آمدند ، و پس نوری از برای آنان درخشید . در آن نور با دست راست خود ، دست چپ را گرفت و با هم صحبت می‌کردند تا به رسیدند . بنابراین ، سرگردان شدند و نمی‌دانستند کجا بروند . به برادرش گفت : ما سرگردانیم و نمی‌دانیم کجا می‌رویم ، بهتر این است که در اینجا بخوابیم تا صبح شود . همدیگر را به آغوش کشیده و خوابیدند . از آن طرف چون بیدار شد در جستجوی فرزندان به خانه رفت ولی دید که آنجا نیستند . سپس سرپایی ایستاد و گفت : ، سید و مولای من ! و فرزندان من هستند از گرسنگی بیرون رفتند . تو وکیل من بر آنان هستی . نوری درخشید و در روشنایی آن نور رفت تا به رسید . دید و در آغوش هم خوابیدند در حالی‌که باران تندی می‌بارید بطوری هرگز مردم مثل آن را ندیده بودند . ولی در آن محلی که آن دو عزیز خوابیده بودند ، آنان را از باران حفظ کرده بطوریکه حتی قطره‌ای بر آنان نچکیده بود . کنار آنان بود که دو پر داشت که یکی را بر و دیگری را بر روپوش کرده ، چون چشم پیامبر به آنان افتاد ، تنحنح کرد ، و مار متوجه شد و خود را کنار کشید و گفت : تو و فرشتگانت را گواه می گیرم ، این تو هستند ، آنان را حفظ و حراست نموده ، صحیح و سالم به تو سپردم . صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : تو کیستی و از کجایی ؟ عرض کرد : من فرستاده به سوی تو هستم . فرمود : از کدام قبیله ؟ عرض کرد : از ، عده ای از یک آیه از قرآن را فراموش کرده ایم ، و مرا به خدمت شما فرستاده اند که آن آیه را بیاموزم . چون اینجا رسیدم ، شنیدم کسی ندا میکند ای مار ! این دو فرزندان رسول خدایند ، آنان را از آفات ، ناگواریها ، حوادث و بدیهای شب و روز حفظ کن . من هم از آنان نگهبانی کرده و صحیح و سالم به شما تحویل میدهم . مار آیه را یاد گرفت و برگشت . را بر دوش راست و را بر دوش چپ گذاشت و آمد که جمعی از یاران به ایشان رسیدند . یکی از آنان گفت : ! پدر و مادرم فدای تو ! یکی از فرزندانت را به من بده تا زحمت حمل تو سبک شود . حضرت فرمود : دست نگهدار ، خداوند سخن تو را شنید و مقامت را شناخت . دیگری عرض کرد : ! اجازه فرمایید یکی را من حمل کنم ‌، حضرت جواب شخص اول را به او فرمود . علیه‌السلام آمد و عرض کرد : ! پدر و مادرم فدای شما ، اجازه بفرمایید یکی را من بردارم تا حمل تو سبک باشد . رو به فرمود : به دوش پدرت می‌روی ؟ عرض کرد : به خدا سوگند ! دوش تو برایم محبوبتر است از دوش پدرم . آنگاه به فرمود : اگر می‌خواهی بر دوش پدر باش . عرض کرد : من نیز همان را می‌گویم که برادرم گفت. خلاصه آنان را به منزل آورد . چند دانه خرما برای آنان ذخیره کرده بود نزد آنان آورد ، خوردند و شاد شدند . فرمود : اکنون برخیزید کشتی بگیرید . برخاستند و کشتی گرفتند و نیز برای انجام کاری بیرون رفت . وقتی وارد شد ، شنید که می‌فرماید : ! بر سخت گیر و او را بر زمین بزن ، عرض کرد : پدر جان ! وا عجبا ! بزرگ را بر کوچک دلیر میکنی و به آن نیرو می‌دهی ؟ فرمود : دخترم ! نمی‌پسندی بگویم ، را بر زمین بزن ؟ این حبیبم است که می‌گوید : ! بر سخت بگیر و او را بر زمین بزن . @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
،، احکام و مسائل شرعی ،،
﷽؛ { بهترین ذخیره انسان برای بعد از مرگ } حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَ
﷽؛ 👈 رفع عذاب پدر به‌ واسطهٔ فرزند از کنار قبرستانی عبور می‌کردند ، به اصحابشان رو کردند و فرمودند : عجله کنید ! عجله کردند و رد شدند . مدتی بعد برگشتند ، قدم‌هایشان را کنار همان قبرستان آهسته کردند و آرام‌آرام آمدند . به گفت : ما چند روز پیش به این قبرستان رسیدیم ، شما فرمودید عجله و شتاب کنید ، ما هم شتاب کردیم و زود رد شدیم ؛ اما امروز فرمودید آرام‌آرام و قدم‌به‌قدم بیایید . چرا ؟ فرمودند : چند روز قبل ، یکی از این قبرها را دیدم که صاحبش در عالم برزخش معذب بود . این چشم باطن‌بین است : « نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا » من چند روز پیش صاحب این قبر را در عذاب دیدم ؛ اما امروز که برگشتیم ، دیدم صاحب قبر راحت و آزاد است و عذاب ندارد . به گفتم : داستان صاحب این قبر را برای من بیان کن . گفت : ! آدم میزانی نبود و مُرد ، بالاخره در حد گناهش دچار عذاب شد ؛ ولی یک پسر از او باقی مانده بود که این بچه را به مکتب بردند و معلم مکتب‌خانه در همان روز ، اولین مطلبی که به این بچه یاد داد ، آیهٔ شریف بود . وقتی بچه با راهنمایی معلمش گفت ، خطاب رسید : بچهٔ این آدم مرا به رحمانیت و رحیمیت خواند ، عذاب پدرش را بردارید . این چشم اولیای خداست . صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 👈 در و و و و و روایت شده که : خدمت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد صید کرده‌ام ، به رسم هدیه خدمت شما آورده‌ام ، حضرت قبول فرمود و دربارهٔ آن مرد دعا کرد علیه‌السلام حضور آن سرور مشرّف بود ‌، صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم را به عطا کرده و ساعتی نگذشت که علیه‌السلام آمد دید برّه آهویی دارد پرسید برادر از کجا آورده‌ای ، فرمود : به من عطا کرده با عجله خدمت جدش آمد عرض کرد یا برادر مرا عطا کردی چرا به من عطا نکردی و مکرّر می‌گفت من هم می‌خواهم . و صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم او را تسلّی می‌دادند و با او مهربانی می‌فرمودند ، تا اینکه کار رسید به جایی که نزدیک بود علیه‌السلام گریه کند که یک مرتبه صدای صیحه و فریاد از بلند شد مردم دیدند یک خود را جلو انداخته و از عقب سر آنها می‌دود و می‌آید ، به زبان فصیح عرض کرد من دو بچه داشتم یکی از آنها صید کرد و آورد خدمت شما این یک بچه دیگر برای من باقی مانده ، در اثنایی که او را شیر می‌دادم شنیدم یکی می‌گوید زود بچهٔ خود را بردار ببر حضور صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم که فرزندش علیه‌السلام مقابل او ایستاده و می‌خواهد گریه کند ، اگر علیه‌السلام گریه کند به سبب گریه او به گریه در می‌آیند ، باز شنیدم یکی می‌گوید تعجیل کن پیش از آنکه اشک بر صورت جاری شود و الاّ این را بر تو مسلط می‌کنم را و را بخورد و راه دور بود ولیکن زمین زیر پای من پیچیده شد و زود آمدم خدمت شما و من حمد می‌کنم خدا را که هنوز اشک بر صورت جاری نشده ، که صدای تکبیر و تهلیل از صحابه بلند شد و درباره دعای خیر فرمود . و و راضی نمی‌شدند علیه‌السلام گریه کند نمی‌دانم چگونه راضی شدند آن حضرت این همه گریه کند ، که موافق آنچه در کتب مقاتل ضبط کرده‌اند مولای مظلوم بنابه نقل کتاب و ، از زیادتی گریه کرد . هنگام میدان رفتن بوده که سفارش را به کرد ، صیحه کشیده و غش کرد . در وداع بوده کما فی البحار والعوالم ( و جعلا یبکیان حتی غشی علیهما ). بعد از شهادت بوده کما فی المنتخب و ریاض المصائب و مخزن ( بکی الحسین بکاء شدیدا حتی اغمی علیه فلما افاق قال ) { انا لله و انا الیه راجعون }. ثمرات الحیات جلد اول صفحه ۱۳۹،۱۴۰ تألیف الفاضل الکامل سیدالواعظین آقاسید محمود امامی اصفهانی رضوان الله علیه. صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Javanmardi_langarudi ستاد ملی ترویج احکام دین 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛ 💎 علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند : صلی‌الله‌علیه‌وآله مریض بود . سلام‌الله‌علیها دست و را گرفت و به جهت عیادت پدر در منزل به راه افتادند . دیدند صلی‌الله‌علیه‌وآله خوابیده است ـ در طرف راست پیامبر و در طرف چپ آن حضرت نشستند و بر بدن حضرت فشار می‌آوردند . چون حضرت از خواب بیدار نشد ، خانم سلام‌الله‌علیها به و فرمود : جدّ شما در خواب است . اکنون برگردید و او را دعا کنید و به حال خود واگذارید تا از خواب بیدار شود ، آنگاه بسوی او باز گردید . کردند : مادر ، ما از اینجا بیرون نمی‌رویم . بر بازوی راست و بر بازوی چپ آن خوابیدند ، در این وقت برخاست و به خانه خود رفت . و کمی خوابیدند و زود بیدار شدند ، ولی دیدند در خواب است . به گفتند : مادرمان کجا رفت ؟ گفت : به منزل خود . برخاستند و در آن شب تاریک و پر رعد و برق که آسمان به شدت می‌بارید بیرون آمدند ، و پس نوری از برای آنان درخشید . در آن نور با دست راست خود ، دست چپ را گرفت و با هم صحبت می‌کردند تا به رسیدند . بنابراین ، سرگردان شدند و نمی‌دانستند کجا بروند . به برادرش گفت : ما سرگردانیم و نمی‌دانیم کجا می‌رویم ، بهتر این است که در اینجا بخوابیم تا صبح شود . همدیگر را به آغوش کشیده و خوابیدند . از آن طرف چون بیدار شد در جستجوی فرزندان به خانه رفت ولی دید که آنجا نیستند . سپس سرپایی ایستاد و گفت : ، سید و مولای من ! و فرزندان من هستند از گرسنگی بیرون رفتند . تو وکیل من بر آنان هستی . نوری درخشید و در روشنایی آن نور رفت تا به رسید . دید و در آغوش هم خوابیدند در حالی‌که باران تندی می‌بارید بطوری هرگز مردم مثل آن را ندیده بودند . ولی در آن محلی که آن دو عزیز خوابیده بودند ، آنان را از باران حفظ کرده بطوریکه حتی قطره‌ای بر آنان نچکیده بود . کنار آنان بود که دو پر داشت که یکی را بر و دیگری را بر روپوش کرده ، چون چشم پیامبر به آنان افتاد ، تنحنح کرد ، و مار متوجه شد و خود را کنار کشید و گفت : تو و فرشتگانت را گواه می گیرم ، این تو هستند ، آنان را حفظ و حراست نموده ، صحیح و سالم به تو سپردم . صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود : تو کیستی و از کجایی ؟ عرض کرد : من فرستاده به سوی تو هستم . فرمود : از کدام قبیله ؟ عرض کرد : از ، عده ای از یک آیه از قرآن را فراموش کرده ایم ، و مرا به خدمت شما فرستاده اند که آن آیه را بیاموزم . چون اینجا رسیدم ، شنیدم کسی ندا میکند ای مار ! این دو فرزندان رسول خدایند ، آنان را از آفات ، ناگواریها ، حوادث و بدیهای شب و روز حفظ کن . من هم از آنان نگهبانی کرده و صحیح و سالم به شما تحویل میدهم . مار آیه را یاد گرفت و برگشت . را بر دوش راست و را بر دوش چپ گذاشت و آمد که جمعی از یاران به ایشان رسیدند . یکی از آنان گفت : ! پدر و مادرم فدای تو ! یکی از فرزندانت را به من بده تا زحمت حمل تو سبک شود . حضرت فرمود : دست نگهدار ، خداوند سخن تو را شنید و مقامت را شناخت . دیگری عرض کرد : ! اجازه فرمایید یکی را من حمل کنم ‌، حضرت جواب شخص اول را به او فرمود . علیه‌السلام آمد و عرض کرد : ! پدر و مادرم فدای شما ، اجازه بفرمایید یکی را من بردارم تا حمل تو سبک باشد . رو به فرمود : به دوش پدرت می‌روی ؟ عرض کرد : به خدا سوگند ! دوش تو برایم محبوبتر است از دوش پدرم . آنگاه به فرمود : اگر می‌خواهی بر دوش پدر باش . عرض کرد : من نیز همان را می‌گویم که برادرم گفت. خلاصه آنان را به منزل آورد . چند دانه خرما برای آنان ذخیره کرده بود نزد آنان آورد ، خوردند و شاد شدند . فرمود : اکنون برخیزید کشتی بگیرید . برخاستند و کشتی گرفتند و نیز برای انجام کاری بیرون رفت . وقتی وارد شد ، شنید که می‌فرماید : ! بر سخت گیر و او را بر زمین بزن ، عرض کرد : پدر جان ! وا عجبا ! بزرگ را بر کوچک دلیر میکنی و به آن نیرو می‌دهی ؟ فرمود : دخترم ! نمی‌پسندی بگویم ، را بر زمین بزن ؟ این حبیبم است که می‌گوید : ! بر سخت بگیر و او را بر زمین بزن . @Javanmardi_langarudi 🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐