🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
📚وقتی که کوه گم شد
* #قسمت_65 *
□فلاش بك
داخل فاضلاب، مجتبی عسكری و همسرش فاطمه با شتاب در لجن ها به جلو می روند.
فاطمه: چقدر برام شيرينه.
عسكری: چی؟ وول خوردن تو فاضلاب شيرينه؟!
فاطمه: اين كه برای سلامتی و امنيت مردمی كه بالای سرمون تو خونه هاشون خوابيدن، بيداری و پرسه زدن توی لای و لجن رو تجربه كنم!
□ادامه مهمانی
جوان سينتی سايزر زن و ميهمانان همچنان با هم می خوانند.
مُردم از اين خستگی لعنت به اين زندگی
مُردم از اين خستگی لعنت به اين زندگی
□فلاش بك
پشت بام خانه حميده
فريبا: مهم دلخوشی با ارزشه، چاه كنی كه توی تاريكی دنبال آب می گرده، خوشبخت تر از برج نشينيه كه به سراب دل بسته.
□ادامه مهمانی
حميده با چشم هايی مثلِ دو حبابِ ماتِ شیشه ای، به جمع مهمانان و حركات آنها نگاه می كند. جوان نوازنده، با لحنی ماشينی، رگباری و جيغ جيغو می خواند.
جوان: لعنت به اين زندگی، مُردم از این خستگی
□فلاش بك
اتاق #احمد در مقر سپاه #مريوان
#احمد به #محمدخطه می گويد: دلی كه عشق رو نفهمه و عاشق نباشه، اون دل مريضه، عشق به اين مردم مظلوم #مريوان، اين بچه هارو كشونده به اين شهر بی سروسامون.
□ادامه مهمانی
هنوز همه مهمانان با هم می گويند.
لعنت به اين زندگی، مُردم از این خستگی
ناگهان از سينتی سايزر صدای بلند شكستن شيشه برمی خيزد همه حضار شوكه می شوند و سكوت بر همه جا حاكم می شود.
جوان: دلم بود كه شكست، كی بهش سنگ زد؟
حضار با سوت و كف جوان را تشويق می كنند، جوان خيس عرق و با موهايی آشفته، به ابراز احساسات جمع پاسخ می دهد.
حميده با لبخندی تلخ به جمع نگاه می كند. نيما كه در ميان جمع ايستاده و جوان را تشويق می كند، زير چشمی به حميده می نگرد.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد
#بهزاد_بهزادپور
🆔️ @javid_neshan