🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_12 🌴
_ #حاجاحمد نیروی زیر دستش را به گونهای آماده کرده بود که با کمترین نیرو بیشترین بازدهی را داشت. شما خاطرهای در این زمینه دارید؟
در سپاه #مریوان در دفتر #حاجاحمد نشسته بودیم. جاده #سقز از جلوی #پادگان_مریوان به سمت #سقز میرفت. این جاده به دست #ضدانقلاب بسته شده بود.
#حاجاحمد بالا را پاکسازی کرده بود و جادهی پایین (سعد آباد) دست #ضدانقلاب بود.
وقتی میخواستیم از #سنندج به #مریوان بیاییم باید یک مقدار از جادهی اصلی میآمدیم و بعد از جاده اصلی جدا میشدیم و در ارتفاعات به جاده #سقز میخوردیم.
در آنجا روستایی بود که حدود ۴۰ کیلومتر با #مریوان فاصله داشت. ما روزها هم نمیتوانستیم در جاده تردد کنیم. البته #حاجاحمد میرفت و توجهی به این مسائل نداشت، طوری اعتماد به نفس را در نیروهایش ایجاد میکرد که نیروها هم مثل خودش عمل میکردند.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_13 🌴
...نهایتاً تا ساعت ۳ بعدازظهر میشد در جاده تردد کرد. اما بعد از آن #ضدانقلاب به جاده میریختند.
آن شب ساعت ۹ بود که تماس گرفتند و گفتند ما چندتا شهید داریم و در محاصره هستیم و بچهها درحال قتل عام شدن هستند.
ما چندپایگاه در مسیر راه داشتیم. #حاجاحمد بلافاصله مرا صدا زد، با محمد که از بچههای ارتش بود و در سپاه #مریوان مامور شده بود و کار دیده بانی انجام میداد. او وقتی سربازیاش تمام شد به عشق #حاجاحمد ماندگار شد. بعد هم به جنوب آمد و در آنجا شهید شد. او از نیروهای #آقای_برقی بود. نفر سوم هم مسئول امور مالی سپاه #مریوان بود.
#حاجاحمد به ما سه نفر ماموریت داد. مسئولیتش را به من داد تا با این دو نفر ماشین را پر از مهمات کنیم و به آنها مهمات برسانیم.
ماهم به سمت پادگان ارتش رفتیم و با بدبختی وارد پادگان شدیم. آن زمان پادگان ۱۵۰۰_۱۰۰۰ متر با شهر فاصله داشت. شهر هم وسعت و ساخت و ساز فعلی را نداشت، الان شهر به پادگان چسبیده.
ما نزد فرمانده پادگان رفتیم و گفتیم #حاجاحمد گفته به ما مهمات بدهید.
گفت: چرا الان؟ بروید صبح بیایید.
گفتیم: نه بچهها درگیر هستند. باید به آنها مهمات برسانیم.
گفت: مگر عقل در سر شما نیست، دیوانه اید؟
پادگان با تلفن صحرایی با سپاه در ارتباط بود. ما تلفن را برداشتیم و با #حاجاحمد تماس گرفتیم و گوشی را به فرماندهی پادگان دادیم.
نمیدانم #حاجاحمد به او چه گفت که یک دفعه گوشی را کوبید زمین و گفت: عقل در سر شما نیست. هرچه مهمات میخواهید بار کنید و ببرید.
هرچه مهمات مورد نیاز بچهها بود مثل خمپاره۶۰، خمپاره ۸۱، اسلحه ژ۳، برنو و ام۱ و تیربار آ۶ برداشتیم.
این ۴۰ کیلومتر راه را که در جاده میرفتیم، هم خودی ها ما را میزدند و هم #ضدانقلاب.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_14 🌴
...خودی ها باورشان نمیشد کسی برایشان سلاح بیاورد. آنقدر هم کار با عجله انجام شد که هیچ گونه هماهنگی نشده بود. ما کمبود بیسیم داشتیم، خیلی از پایگاهها اصلا بیسیم نداشتند اگر هم داشتند مشکلات دیگر بود که نمیتوانستند ارتباط بگیرند و فقط میتوانستند تماسهای نزدیک بگیرند. وقتی فاصله زیاد میشد ارتباط برقرار نمیشد.
#حاجاحمد معمولا بیسیمهایی با برد بلند را در جاهایی که فاصله زیاد بود قرار میداد.
آن شب گلولههای زیادی به مهماتها خورد ولی هیچ کدام تاثیر گذار نبود.
مسئول امور مالی سپاه #مریوان پشت فرمان بود، خلاصه به محل رسیدیم.
این خیلی تقوا و ایمان قوی میخواهد که یک فرمانده آن موقع شب باتوجه به اینکه کاملا مسیر و منطقه را میشناسد و میدادند احتمال دارد چه اتفاقی بیفتد، باز هم چنین کاری کند. اگر یک تیغ به پای بچههای #حاجاحمد میخورد گویی تیر به قلبش رفته است. #حاجاحمد ما را فرستاد اما توکل #حاجاحمد به خدا و دعای او پشت سر ما، ما را نگهداشت.
این همه فشنگ به مهمات خورد اما نه آتش گرفت نه منفجر شد.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
جاویدنشان
💠 #یاران_حاجاحمد 💠
#شهید_حسینعلے_قجهاے 🥀
روز چهاردهم شهريورماه سال ۱۳۳۷ #حسينعلي در زرين شهر اصفهان چشم به جهان گشود. در سن ۷سالگي به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک ديپلم تحصيل نمود. از کودکي علاقه زيادي به ورزش کشتي داشت و به عنوان قهرمان اول شهرستان و استان اصفهان براي چند سال متوالي معرفي گشت و به مسابقات انتخابي تيم ملي راه يافت. سال ۱۳۵۳ وارد فعاليتهاي سياسي شد. سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگير شد. چند مرتبه نيز به منظور فعاليتهاي سياسي به شيراز و قم سفر کرد. سرانجام انقلاب اسلامي پيروز شد. فرماندهي سپاه زرين شهر و تشكيل گروه ضربت براي مبارزه با مواد مخدر و توزيع كنندگان آن، يكي از فعاليت هاي #حسين پس از انقلاب بود. در پي صدور فرمان #امام_خميني مبني بر تشكيل سپاه پاسداران، #حسين به اين نهاد انقلابي پيوست و در تشكيل و سازماندهي سپاه زرين شهر نقش تعیین کننده داشت وخود نیز فرماندهی آن را به عهده گرفت. وقتی دشمنان ایران استان های کردستان، سیستان و بلوچستان، مازندران و خوزستان را به آشوب کشاندند او به #کردستان رفت تا با #ضدانقلاب به مبارزه بپردازد.
در بازگشت به زادگاهش فرماندهی عمليات سپاه پاسداران زرين شهر را به او سپردند. وی به همراه #حاجاحمد برای آزادسازی شهر #مریوان اقدام کرد. پس از آزادسازی #مریوان براي مدتي نيز فرمانده توپخانه سپاه #مريوان و #دزلي را پذيرفت. هنوز مدتي نگذشته بود که به عنوان فرمانده عمليات #سپاه_مريوان و #دزلي معرفي گرديد. حسينعلي ماهها با #ضدانقلاب جنگيد و در #عمليات_محمد_رسول_الله (ص) با سمت فرمانده عمليات حاضر شد.
#حسين در #کردستان فرماندهي محور #دزلي بود، هميشه #کوملهها را زير نظر داشت، آنان از #حسين ضربههاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند.
پس از تشکیل #تیپ_محمدرسولالله به فرماندهی #حاجاحمدمتوسلیان برای شرکت در عمليات #فتحالمبين با سمت #فرمانده_گردان_سلمانفارسي به جبهه جنوب رفت. #عمليات_بيتالمقدس و جاده اهواز – خرمشهر در تاريخ ۱۵/ ۲/ ۱۳۶۲ جایگاه عروج این سردار ملی وافتخار آفرین ایران بزرگ است. اودر سن ۲۵ سالگي شربت شهادت را نوشيد و بر اثر اصابت گلوله به سرش به ديدار معبودش شتافت.
منبع: سایتِراسخون
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*💠*⊱━═╯
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_15 🌴
...وقتی رسیدیم، بچههایی که درگیر بودند باور نمیکردند آن موقع شب #حاجاحمد برایشان مهمات فرستاده باشد.
مهمات را برداشتند و درگیر شدند و چند روستای بعدیاش را هم پاکسازی کردند و ضربهی سنگینی به #ضدانقلاب زدند و آنها تلفات زیادی دادند.
وقتی با آن بچهها صحبت میشد میدیدیم خیلی از آنها تازه به #مریوان اعزام شدهاند؛ یکی دوماه بود که آنجا بودند. میگفتند با این حرکتهایی که #حاجاحمد میکرد برایمان مهم نبود که #حاجاحمد چه دستوری میدهد. ولی هر دستوری میداد ولو به قیمت جانمان هم تمام میشد دستورش را اجرا میکردیم.
رزمندهها میدانستند که فرماندهشان تحت هیچ شرایطی آنها را تنها نمیگذارد.
من بارها در جمع بچههایی که با #حاجاحمد بودند، گفتهام که ما هیچ وقت نمیتوانیم #حاجاحمد را آن طور که بوده معرفی کنیم.
#حاجاحمد یکی بود. هرطور که بخواهیم #حاجاحمد را معرفی کنیم، حقش را ضایع کرده ایم. این برداشت من بود، من شک نداشتم که او آینده را میدید.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 #حاجاحمد_خودش_به_تنهایی_یک_لشکر_بود 🌴
🌴 #قسمت_22 🌴
... از زمان حضور در #کامیاران، #بنیصدر به ستاد مشترک #ارتش در #کرمانشاه نامه داده بود که شما یک پوکه هم به #سپاه ندهی این عین عبارت نامهاش بود.
ما هم میخواستیم در روستایی عملیات انجام دهیم اما مهمات نداشتیم. تعدادی از بچههای حزباللهی ستاد مشترک #ارتش با ما راه آمدند، آنها دور از چشم همه یک جعبه مهمات به ما دادند. ما با یک جعبه مهمات عملیات کردیم ۲۰کیلومتر لابهلای #ضدانقلاب رفتیم و در روستای #ماویان عملیات کرده و آن روستا را به تصرف خود درآوردیم.
همان موقع نیروهای #ارتش در #کامیاران مستقر بودند، آنها حتی توپ ۱۰۵میلیمتری داشتند. ما در آن روستا در محاصره دشمن افتادیم. ۱۲ نفر از بچهها دستگیر شدند، با شکنجه و وضعیت فجیعی بچهها را به شهادت رسانده بودند. ۸_۷ جنازه را داخل وانت ریخته و جلوی سپاه آورده بودند. داستان عجیبی بود.
یکی از بچههای ما به فرمانده پایگاه #ارتش گفته بود با توپهایتان بچههای ما را حمایت کنید، آنها در محاصره هستند. فرمانده گفته بود بروید به #آقای_بهشتی بگویید که شما را حمایت کند. بچههای کادر #ارتش که آنجا بودند با آن فرمانده درگیر شده بودند و ۲۴ساعت بعد دیگر فرمانده آنجا وجود نداشت.
#بنیصدر از #حاجاحمد ناراحت بود او میخواست بیاید #مریوان را بگیرد.
_اما هیچوقت به #مریوان نیامد؟!
ظاهراً نمایندهاش را فرستاد اما بچهها او را به شهر راه ندادند. من در #مریوان بودم اما این را ندیدم عمده صحبتهای من از روی یادداشتهایی است که از آن زمان دارم.
ادامه دارد...
✿❯──「🌴」──❮✿
🆔️ @javid_neshan
✿❯──「🌴」──❮✿
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_4 🍀
... بعد به #مریوان رفتیم و در آنجا جلسهای برگزار شد. #حاجاحمد در آن جلسه مفصل صحبت کرد. دل کندن از #حاجاحمد برای بچهها سخت بود. البته قرار بود عدهای از بچهها را برای تشکیل تیپ با خود بیاورند. مردم #مریوان درخواست داشتند #حاجاحمد بماند. البته هنوز زیاد بین مردم نپیچیده بود. #حاجاحمد در آن جلسه صحبت کرد که ما باید به جنوب برویم و تیپ تشکیل دهیم، تعدادی از آقایان باید در منطقه بمانند و تعدادی هم باید همراه ما به جنوب بروند، اسامی هم مشخص خواهد شد. آن شب جلسه برای بچهها خیلی سنگین بود. همه منتظر بودند ببینند در کدام لیست قرار میگیرند، میمانند یا میروند؟! منطقه #مریوان هم نسبت به شهرهای دیگر #کردستان از امنیت بالایی برخوردار بود آنهم بهجهت حضور #حاجاحمد بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_5 🍀
_خاطرهای دارید تا صحبت شما مصداق عینیتری به خود بگیرد؟
یادم هست یک روز من و #دستواره و #حاجاحمد درحال بردن ماشین سنگینی به #مریوان بودیم، خاوری بود که پشت آن بسته بود شبیه سردخانه. #حاجرضادستواره پشت فرمان بود، من وسط بودم و #حاجاحمد کنار پنجره. به پاسگاه #سنندج رسیدیم. مکثی کردیم به خاطر پلیس که ایستاده بود. در این فاصله آقایی از رکاب سمت راننده بالا آمد. لباس محلی #کردی شیکی به تن داشت. با لهجه #کردی مانندی با #دستواره شروع کرد به صورت تند صحبت کردن که چرا چنین رانندگی میکنی و... . #حاجاحمد حتی برنگشت او را نگاه کند. همینطوری به جلوی خودش نگاه میکرد. آن آقای #کرد با دست به محاسن #دستواره اشارهای کرد و گفت: فکر کردی ریش در صورتت هست میتوانی هر کاری انجام بدهی؟ این را که گفت #حاجاحمد خیلی شاکی شد. از ماشین پیاده شد دقیقاً عبارت حاجی یادم نیست ولی مضمونش این بود که تا موقعی که از این حرفهای مفت نزده بودی چیزی به تو نگفتم اما اینکه راننده در جاده بهت راه نداده یا نتوانستی سبقت بگیری چه ربطی به ریش و اسلام دارد؟! حاجی حتی با یک ضربه اون رو به زمین انداخت و بعد بلندش کرد که سوار ماشین خودمون کنه. ما هرچه گفتیم حاجی حالا ولش کن بره. حاجی میگفت: نه، باید اینو ببرم ببینم چرا چنین حرفی زده. او را به سپاه #سنندج انتقال دادیم. زمانی بود که به دلیل ناامنی شب نمیتوانستیم از #سنندج به #مریوان برویم. شب همانجا در سپاه #سنندج ماندیم. تا آمدیم آبی به سر و صورتمان بزنیم بچههای اطلاعات #سنندج آمدند و گفتند عجب کسی را شکار کردهاید ما دربهدر دنبال این آدم هستیم. او اعدامی است و از نیروهای مؤثر #کومله_دموکرات است. چگونه او را گرفتید؟! البته خدا کمک کرده بود و حساسیت حاجی هم نسبت به اعتقاداتش موثر واقع شد. کارهای #حاجاحمد در #مریوان شهر را امن کرده بود. خروج #حاجاحمد از شهر# مریوان برای مردم سخت بود. از فردای آن روز مردم فهمیدند #احمد میخواهد از شهر برود. بههمین دلیل جلوی سپاه #مریوان تجمع کردند که از او بخواهند در شهر بماند. #حاجاحمد برایشان صحبت کرد که دست خودم نیست و باید بروم این صلاحدید مسئولین است. من دوست دارم در منطقه بمانم و به شما خدمت کنم. مردم هم دیدند کاری است که باید انجام شود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_6 🍀
_علت این علاقه چه بود؟
آن زمان تردد در شهرهای #کردستان واقعا سخت بود. اما #حاجاحمد در #مریوان امنیت برقرار کرده بود.
از خصوصیات حاجی این بود که در مقابل دشمن و #ضدانقلاب بهشدت برخورد میکرد. اما در مقابل مردم روحی لطیف داشت، طوری که باور نمیکردید این همان #حاجاحمد است. برای آنها این مطرح بود که آدمی به #مریوان آمده که خدمت برایش مهم است، نه ریاست و منصب. دفاع از مردم مظلوم و محروم و کمک به آنها سبب شده بود که مردم از او حمایت کنند. او مرد میدان و جنگ بود. مردم فضای شهر های دیگر را میدیدند که در #مریوان حتی شبها راحت تردد میکنند و آذوقه در اختیارشان است. در سال۵۸ وضعیت #کردستان وضع خاصی بود. مردم احساس میکردند با رفتن #حاجاحمد این امنیت از شهرستان گرفته خواهد شد. بههرحال به منطقه جنوب آمدیم و #حاجاحمد تیپ را تشکیل داد.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_7 🍀
_خاطره از جلسه آخر #مریوان که #حاجاحمد با نیروها داشت دارید؟
در اواخر جلسه مشخص کرد که چه کسانی باید بمانند و چه کسانی بروند. آنهایی که قرار بود در #مریوان بمانند انگار تمام زندگیشان را از آنها گرفته بودی. حضور #حاجاحمد پشتوانه بچهها بود. آن شب حاجی زیاد صحبت کرد. کسانی که قرار بود بیایند خیلی خوشحال بودند. اما آنها که ماندند دنبال رایزنی بودند که به منطقه جنوب بیایند. از طرفی هم باید امنیت منطقه #مریوان حفظ میشد. حاجی حتی جانشین خود، #آقای_اکبری را به جنوب نیاورد. خب برایش مهم بود چون زحمات زیادی در #کردستان کشیده بود، ضمن اینکه به مردم آنجاهم علاقهمند بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_8 🍀
_چگونه به جنوب رفتید؟
روزیکه از #مریوان خارج شدیم همه با اتوبوس آمدیم. آمارها مختلف است من یادم است ۵۲نفر بودیم. بعضی دوستان میگویند ۴۷_۴۸ نفر بودهایم. حاجی وسط اتوبوس ایستاد و شعری خواند. حاجی به کوه و دشت و صحرا اشاره میکرد و خطاب به شهدا شعر میخواند. مضمون شعر این بود که به کوه و دشت و صحرا قسم ما برمیگردیم و انتقام خون شما را میگیریم. بچهها از منطقه بیرون میآمدند و حس خاصی پیدا کرده بودند. #حاجاحمد هم با آن حس شعر میخواند. #حاجاحمدی که #ضدانقلاب با شنیدن نامش خودش را خراب میکند، ایستاده و شعر میخواند. تمام وجودش آن مناطق بود، اما بنا به صلاحدید مسئولین درحال خارج شدن از آنجا بود. متأسفانه این اشعار نه ضبطشده و نه در ذهن من است. او با صلابت خاص شعر میخواند. میگفت رفتنمان هم بهخاطر شما شهداست. صحنهی خیلی عجیبی بود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯
🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_20 🍀
_خاطرهای از این قاطعیت دارید؟
ما قبل از جنگ به دفتر فرماندهی سپاه رفته بودیم. آن موقع آقای #مرتضی_رضایی فرمانده سپاه بود. #آقای_رضایی پروندهای را به #حاجاحمد داد و گفت: #حاجاحمد این را مطالعه کن.
#حاجاحمد خواند و دید گزارشی است از یکی از پاسگاههای #مریوان. ماجرا از این قرار بود که #حاجاحمد به یکی از پاسگاههای #ارتش زده سرکشی میکند. متوجه میشود سربازها و فرمانده آنها در حالت چرت زدن هستند. حاجی هم با مشت فرمانده را زده و روی زمین خوابانده بود. به او گفته بود شما اینجا ایستادید که حافظ خاک و ناموس مردم باشید اما همینطوری خوابیدید؟!
این ماجرا را برای فرماندهی سپاه گزارش کرده بودند. که چرا حاجی اینطوری برخورد کرده!؟
#حاجاحمد هم خیلی محکم گفت: بله من آن افسر را زدم. اگر بازهم از این اتفاقات بیفتد من این کار را انجام میدهم. آنجا پاسگاهی است که باید بایستند و محافظت کنند. اگر قرار بود بخوابند که میگفتند اصلا پاسگاه نیازی نیست. این آقا آنجا خوابیده بود و نیروهایش هم خواب بودند. من چه باید میکردم؟!
#حاجاحمد به کسی باج نمیداد. اینطور نبود که بخواهد مراقب باشد جوری صحبت کند تا به کسی برنخورد. در وجود او ترس نبود اما ترس خدایی در دلش وجود داشت.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯